eitaa logo
دلم آسمون میخاد🔎📷
3.2هزار دنبال‌کننده
13.8هزار عکس
12.1هزار ویدیو
119 فایل
﴾﷽﴿ °. -ناشناسمون:بگوشم 👇! https://harfeto.timefriend.net/17341201133437 . -شروط‌وسفارشات↓ @asemohiha . مدیر کانال و تبادلات @Hajkomil73 . •|🌿|کانال‌وقفِ‌سیدالشهداست|🌿|• . -کپی‌‌محتوای‌کانال = آزاد✋
مشاهده در ایتا
دانلود
خامنه‌ای‌عزیزراجان‌خودبدانید.. 🕊
دلم آسمون میخاد🔎📷
•🥀• #مهدویت
‹و من درمیان تمام اندوہ هـاوسختے ها دلگرمم ؛ بہ تویے ڪه هـمیشه هـستے ∞♥️› ★🌻★ . ↓ . 📿 🌿 ʝσɨŋ»https://eitaa.com/joinchat/958332942Cbe70f94293 🍃•😌√ 🇮🇷✌️
-از مجنون پرسیدند عشق چند حرف دارد؟ گفت چهار حرف همه به او خندیدند با غم به راه افتاد و با خود گفت مگر حسین چند حرف دارد؟!- ★🌻★ . ↓ . 📿 🌿 ʝσɨŋ»https://eitaa.com/joinchat/958332942Cbe70f94293 🍃•😌√ 🇮🇷✌️
🕊 ‹آدم‌ اگر‌جنسش‌ خوب ‌باشد ؛ اصلا ‌بھ‌ آنچه ‌خد‌ا دوست ‌‌ندارد‌ علاقه‌ هم ‌ندارد🦋'› ★🌻★ . ↓ . 📿 🌿 ʝσɨŋ»https://eitaa.com/joinchat/958332942Cbe70f94293 🍃•😌√ 🇮🇷✌️
امام علی"علیه السلام" [هرگاه کسی به نمازمی ایستدشیطان حسودانه به اومینگرد! به خاطرآنکه می بیند رحمت خدااورافرا گرفته است] ☕️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دلم آسمون میخاد🔎📷
🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃 🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃 🍃🍂🍃🍂🍃🍂 🍂🍃🍂🍃 🍃🍂 🍃 #نسل_سوخته #پارت_شصت_ششم حس یک حضور تا زمان رفتن
🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃 🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃 🍃🍂🍃🍂🍃🍂 🍂🍃🍂🍃 🍃🍂 🍃 دو کوهه وارد شدیم...هرچی از نگهبانی فاصله می گرفتیم،این حس قوی تر می شد...تاجایی که انگار وسط بهشت تیستاده بودم...و عجب غروبی داشت... از این همه زیبایی و عظمت بی اختیار صلوات می فرستادم... آقا مهدی بهم نزدیک شد و زد روی شونه ام... _بد جور غرق شدی آقا مهران _اینجا یه حس عجیبی داره...یه حس خیلی خاص...انگار زمینش زنده است... خندید...خنده تلخ _این زمین خیلی خاصه،شب ها بچه ها می اومدن اینجا گم می شدن...وجب به وجبش عبادتگاه بچه ها بوده... بغض گلوش رو گرفت... _می خای اتاق حاج همت رو نشونت بدم؟ چشم هام از خوشحالی برق زد...یواشکی راه افتادیم...آقا مهدی جلو و من پشت سرش...واد ساختمون شدیم...رفتیم توی همون حال و هوا...من بین شون نبودم...بین شون زندگی نکرده بودم...از هیچ شهیدی خاطره نداشتم...اما اون ساختمون ها زنده بود...اون خاک...اون اتاق ها... رسیدیم به یکی اتاق... _سه تا از دکستام تو همین اتاق بودن...هر سه تا شون شهید شدن... چند قدم جلوتر... _یکی از بچه ها توی این اتاق بود...اینقدر با صفا بود که وقتی می دیدش،همه چیز یادت می رفت...درد داشتی...غصه داشتی...فکرت مشغول بود...فقط کافی بود چشمت به چشمش بیوفته...نفس خیلی حقی داشت... به اتاق حاج همت که رسیدیم،ایستاد تو درگاهی...نتونست بیاد تو...اشکش رو پاک کرد...چند لحظه صبر کرد...چراغ قوه رو داد دستم و رفت... حال و هوای هر دو مون تنهایی بود...یه گوشه دنج... روی همون خاک...ایستادم به نماز... ★🖤★ 🌻 . ↓ . 🌿 ʝσɨŋ»https://eitaa.com/joinchat/958332942Cbe70f94293 🍃•📿√ 🇮🇷✌️ 🍃🍂 🍂🍃🍂🍃 🍃🍂🍃🍂🍃🍂 🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃 🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
نشسته‌ام‌چو‌غباری‌به‌شوقِ‌اذن‌دخول...
جانم‌فدای‌رهبر♥️😌