ربّڪدائماًمعڪ،
فإنلمتڪنتراه،
فإنّهیراڪ..🍃
-خداهمیشھهمراهتھ،
اگرتواونونمیبینےاونتورومےبینھ ..❤️
#اَدعیہ🌱
@shahadat_dahe_hashtad
کانال💞شهادت + دهه هشتاد💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•••🎉😍🎊
این #نیمه_شعبان فرق دارد؛
با تمام سالهاے گذشته...
دیگر خبرے از چراغانے ڪوچهها،
ایستگاه صلواتے ها،
جشن هاے خیابانے و ... نیست!
آرے! امسال در #قرنطینه_ایم...
اما از این فرصت استفاده نموده
و #ظهور را رقم خواهیم زد✌️🏻
•
#هر_خانه_یک_جشن{🎊♥️}
http://eitaa.com/joinchat/3753705487Ce3eef1932e
کانال💞شهادت + دهه هشتاد💞
#قصھعشقمگربےتوشنیدندارد؟
اےآفرینندهےحسین!🌙
یڪحسینآفریدےویڪعالم
رااسیرعشقشڪردے
منفداےاینآفریدهات
کھحُبشجهانمرامعناڪرد♥️
#الحمداللھالذےخلقالحسین(ع)🌴
@shahadat_dahe_hashtad
کانال💞شهادت + دهه هشتاد💞
「 شھـادت + دهــ⁸⁰ـه 」
#قصھعشقمگربےتوشنیدندارد؟ اےآفرینندهےحسین!🌙 یڪحسینآفریدےویڪعالم رااسیرعشقشڪردے منفداےاین
•••🕊🌱
هرچهدارمهمهاز
عـَطرلـبمادرمسـت...!!
عـَوضقـصهبهبالیـنِسرم،
گفـت: #حـُسین...♥️🕊
@shahadat_dahe_hashtad
کانال💞شهادت + دهه هفتاد💞
طنزجبهه.mp3
766.2K
لبخند_بزن _همسنگر😂
🎧 روایتگری _ طنز 😂
🎤حاج آقا انجوی نژاد 😂
خرج توپ تو دسشوی 🙈😂
http://eitaa.com/joinchat/3753705487Ce3eef1932e
کانال💞شهادت + دهه هشتاد💞
[ Aℓℓ σʊr ∂rεaოs caŋ cσოε イrʊrε ɨƒ ωε🌿🍊]
تمٰاݦ ࢪُویاهاموݩ مێٺونݩ بہحَقیٰقٺ بِپیوَندݩ :)🧡🌱
@shahadat_dahe_hashtad
کانال💞شهادت + دهه هشتاد💞
「 شھـادت + دهــ⁸⁰ـه 」
#بہوقترمان✨🎈
#هـوالعـشـق❤️
شروع کردم به گرفتن شماره مهدیه...
یه بار😠
دوبار😟
سه بار😣
مشترک مورد نظر خاموش می باشد😯
ای وای بدبخت شدیم رفت گل رس تو سرمون😱
_ممنون😔 برنمیداره😰احتمالا گم شدیم😢
حاجی : از کدوم شهر اومدید دخترم
_کرمان😔
سیدجواد_با کاروانای زیارتی اومدید؟
_اره
سید: پس بیاید من میرسونمتون ترمینال فقط زود باشید چون ممکنه برن
_ممنون دستتون درد نکنه 😍
فاطی: خدا خیرتون بده ممنون 🙂
سید: خواهش میکنم بفرمایید
از حاج اقا تشکر کردیم و پشت سر سید راه افتادیم🤗
ماشالا چه قد و بالایی😍 چقدر مردونه و جذاب از پشت راه میره 😍
حالا تازه فرصت کردم نگاهش کنم 🤓 کلا جذب چشاش بودم قیافشو ندیدم🙄
خدای من این طلبه اس😳 بابا الکی میگه😳 تیپش عین خانواننده هاس☺️
روشو کرد طرف ما خدای من چهرش😳 چقدر ناز و معصومه 😍
ندای درون : وای فائزه خجالت بکش پسر مردومو خوردی😱
_ندا جون شرمنده تم میشه خفه شی 😝 گناهش گردن خودم😊
با مشتی که فاطی به پهلوم زد جیغم رفت هوا😤
_مگه مشکل داری😳 چرا میزنی😳
فاطی که رنگش قرمز شده بود اشاره کرد به سید
سید در حالی که کلافه بود گفت : خانوم محترم اگه نگاه کردنتون تموم شد بیاید سوار شید جا می مونید ها
وای😱خاک تو سرم 😁 شرفم افتاد کف پام😞
با فاطمه رفتیم کنار ماشینش یه ۲۰۶ آلبالویی بود در عقب رو که باز کردیم روی صندلی عقب کلی خرت و پرت بود و فقط یه نفر جا میشد😶
من و فاطیم عین بز همدیگه رو نگاه میکردیم سید برگشت طرف من و گفت : به دوستتون بگید عقب بشینن شما یکم بیشتر جا میبرید بفرمایید جلو😏 بعدم با یه لبخند ملیح تمرگید سرجاش😕
این بیشعور با من بود😡 به من گفت چاق😡 خو اره دیگه فقط یکم محترمانه ترش😑
فاطی عقب نشست و منم در جلو رو باز کردم و نشستم😠 پسره بی ادب😷
یه بسم الله آروم گفت و ماشینو روشن کرد
_واااای😱 صبر کنید آقا جواد
سید: چیشد😳😳😳
_دوربینمو از امانت داری نگرفتم 😱
سید: قبض رو بدید من میرم میگیرم😡
قبض رو به بدبختی از جیب شلوارم در آوردم و دادم دستش 😖
از ماشین پیاده شد و با دو از پله های جلوی ورودی حرم بالا رفت🙄
#قسمت_سوم
#دوستاتون_رو_تگ_کنید
@shahadat_dahe_hashtad
کانال💞شهادت + دهه هشتاد💞
「 شھـادت + دهــ⁸⁰ـه 」
#هـوالعـشـق❤️ شروع کردم به گرفتن شماره مهدیه... یه بار😠 دوبار😟 سه بار😣 مشترک مورد نظر خاموش می باشد
#هـوالعـشـق❤️
بیرون رفتن آقاجواد از ماشین همانا و ترکیدن فاطی از خنده هم همانا😂
_کوفت😡 سر قبر شوور نداشتت بخندی الهی😡
فاطی: این پسره ناجور تو رو کرده تو دیوار ها😂 اخ اخ دلم😂 تو به پسرا نگاهم نمیکردی تا دیروز نه از امروز که پسر مردمو قورت دادی یه بشکه آبم روش😂
_هه من اصلا اینو آدمم حساب نمیکنم😏
هردو ساکت شدیم و نشستیم منتظر آقا😑اوه اوه فاطیم فهمید چقدر امروز ضایه بازی در آوردم(البته خواننده محترم مدیونی فکر کنی من کلا ضایع هستم دیگه احتیاجی به ضایه بازی نیس😃) دیگه باید عین آدم رفتار کنم عین یه دختر گل مثل خودم سنگین و رنگین☺️
آقا جوادم بالاخره تشریف مبارکشون رو آوردن و دوربین منم آوردن 😍
_آخی دوربین جوووونم😍 چقدر دلم برات تنگ شده بود 😘
اوه اوه بلند گفتم 😱 برادر جواد داره عین بز نگام میکنه🙄
_عه چرا منو نگاه میکنید😳 حرکت کنید دیگه😤
سید: مگه من راننده شخصی جناب عالیم😳 دستورم میده😡 اوندیم ثواب کنیم ها...
_اگه میخواید منت بزارید ما همینجا پیاده میشیم😡
دستمو تا گذاشتم روی دستگیره در که بازش کنم سید گفت : لازم نکرده پیاده شید شهر غریب گم میشید😁خودم میرسونمتون 😤
تصمیم گرفتم تا ترمینال حداقل خفه خون بگیرم و دیگه حرفی نزنم🤐
وااای نه رسیدیم😨 ولی چه رسیدنی😕ماشین کرمان رفته😖
فاطی: فائزه بدبخت شدیم چیکار کنیم😨
_نمیدونم😢
سید: از ترمینال قرار بود مستقیم برن کرمان؟
_عه نعععع😳 میرن جمکران😍 اخ جوووون جواد جوون بزن بریم😊
اوه اوه😳
یا همه امام زاده ها😱
چی گفتم😁
چه جو سنگینی حاکم شده هیچ کس حرف نمیزنه😐
جوادم منو فقط تو چشمای من نگاه میکنه😳
منم دارم تو چشماش نگاه میکنم😔
این اولین باره با یه پسر اینجوری چشم تو چشم شدم🤒
جواد نگاهشو ازم گرفت و راه افتاد😥 ویگه نه اون منو نگاه کرد نه من اونو😢
#قسمت_چهارمم_تموم_شد
#دوستاتون_رو_تگ_کنید
@shahadat_dahe_hashtad
کانال💞شهادت + دهه هشتاد💞