eitaa logo
「 شھـادت + دهــ‌‌⁸⁰ـه 」
671 دنبال‌کننده
5.2هزار عکس
1هزار ویدیو
38 فایل
بـه‌نـام‌خـداونـدمـھـربان🌱 ‌ مـا‌دهـه‌هشـتادیـا،تـا‌ظـھـورمنـجی جـھانـیان‌ازپـای‌نخـواهیم‌نـشسـت‌ تـا‌شـھـادت‌دررکـاب‌مـولا✌️🏻😎 ‌ 📞📻 ¦ ارتـبـاط‌بـا‌مـا : @a22111375 📞📻 ¦ نـاشـنـاسـمـون: https://harfeto.timefriend.net/16090015668784
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ات بہ خیر ... ڪجایـے؟ چہ مےڪنے ؟ اینجا شلوغ ڪرده خیالتان درون ما ... راستے از آسمان چہ خبر ؟؟! شب جمعہ است از ڪربلا چہ خبر ؟! از ارباب برایمان بگو ... پیش ارباب از ما یادے مےڪنید؟! امشب ڪہ انبیا و اولیا و شهدا همـہ جمعند ڪربـــلا دعا ڪنید برای دل جامانده ها .... 🌺🍃 @Shahadat_dahe_hashtad کانال💞شهادت + دهه هشتاد💞
♥(شهیدابراهیم هادی)♥ پائيز سال 1361 بود. بار ديگر به همراه ابراهيم عازم مناطق عملياتي شديم.☺️😊 اين بار َنقل همه مجالس توسل هاي ابراهيم به حضرت زهرا سلام الله بود. ❤️🌱 هر جا ميرفتيم حرف از او بود!😌 خيلي از بچه ها داستان ها و حماسه آفريني هاي او را در عمليات ها تعريف ميكردند.😍🌸 همه آنها با توسل به حضرت صديقه طاهره سلام الله انجام شده بود.💛☺️ به منطقه سومار رفتيم. به هر سنگري سر ميزديم از ابراهيم ميخواستند كه براي آنها مداحي كند🗣🙃 و از حضرت زهرا سلام الله بخواند.❤️🌱 شـب بود. ابراهيم در جمع بچه هاي يكي ازگردانها شروع به مداحي كرد.🗣😎 صداي ابراهيم به خاطر خستگي و طولاني شدن مجالس گرفته بود!☹️😕 بعد از تمام شـدن مراسـم، يكي دو نفر از رفقا با ابراهيم شـوخي كردند و صدايش را تقليدكردند.😒💜 بعد هم چيزهائي گفتند كه او خيلي ناراحت شد.😠😐 💫آن شــب قبل از خواب ابراهيم عصباني بود و گفت: من مهم نيستم، اينها مجلس حضرت را شوخي گرفتند.😣😔 براي همين ديگر مداحي نميكنم!😶😏 هــر چه ميگفتم: حرف بچه ها را به دل نگير، آقا ابراهيم تو كار خودت را بكن، اما فايده اي نداشت.☹️🤷🏻‍♂ آخر شب برگشتيم مقر، دوباره قسم خورد كه: ديگر مداحي نميكنم!😏 ساعت يك نيمه شب بود. خسته و كوفته خوابيدم.😴 قبل از اذان صبح احساس كردم كسي دستم را تكان ميدهد. 😫🤦🏻‍♂چشمانم را به سختي باز كردم. 👀چهره نوراني ابراهيم بالاي سرم بود.😍 من را صدا زد و گفت: پاشو،الان موقع اذانه.🔈📿 من بلند شدم. با خودم گفتم: اين بابا انگار نميدونه خستگي يعني چي!؟😏😑 البته ميدانســتم كه او هر ساعتي بخوابد، قبل از اذان بيدار ميشود و مشغول نماز.☺️😌💚 ابراهيم ديگر بچه ها را هم صدا زد. 👥بعد هم اذان گفت و نماز جماعت صبح را برپا كرد.🌸🌱 بعد از نماز و تسبيحات،♥️📿 ابراهيم شروع به خواندن دعا کرد. بعد هم مداحي حضرت زهرا سلام الله !!!🗣 اشعار زيباي ابراهيم اشك چشمان همه بچه ها را جاري كرد. 😍😭 من هم كه ديشب قسم خوردن ابراهيم را ديده بودم از همه بیشتر تعجب كردم! 😳🤔 ولي چيزي نگفتم.🤐 بعد از خوردن صبحانه به همراه بچه ها به سمت سومار برگشتيم....||• بين راه دائم در فكر كارهاي عجيب او بودم.🙄🤔 ابراهيم نگاه معني داري به من كرد و گفت: ميخواهي بپرسي با اينكه قسم خوردم، چرا روضه خواندم؟!🙃☺️ گفتم: خُب آره، شــما ديشب قســم خوردي كه... پريد تو حرفم و گفت: چيزي كه ميگويم تا زنده ام جايي نقل نكن.🙄☺️ بعــد كمي مكث كرد و ادامه داد: ديشب خواب به چشـمم نمي آمد،👀 اما نيمه هاي شب كمي خوابم برد.😴 يكدفعه ديدم وجود مقدس حضرت صديقه طاهره سلام الله تشريف آوردند ❤️و گفتند: نگو نميخوانم، ما تو را دوست داريم. 😍هر كس گفت بخوان تو هم بخوان..🌱😭 ديگر گريه امان صحبت كردن به او نميداد. ابراهيم بعد از آن به مداحي كردن ادامه داد.😌❣ @Shahadat_dahe_hashtad کانال💞شهادت + دهه هشتاد💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ماجرای خواب که و هدیه‌ای که چند روز بعد از طرف پدر برای دختر آمد... 🕊شادی روح شهید مدافع حرم http://eitaa.com/joinchat/3753705487Ce3eef1932e کانال💞شهادت + دهه هشتاد💞
⏰ساعت به وقت رمان☺️🙃
🍃🌹پسرک فلافل فروش🌹🍃 🔻قسمت پنجاه و دوم ❇با اينكه هادي از مؤسسه ي اسلام اصيل بيرون آمده بود ⭕اما براي زيارت كربلا در شب هاي جمعه به سراغ ما مي آمد و با هم بوديم. 🔗در آنجا درباره ي مسائل روز و ... صحبت داشتيم و او هم نظراتش را مي گفت. 🔲با شروع بحران داعش مؤسسه به پايگاه حشدالشعبي براي جذب نيروتبديل شد. 💟هادي را چند بار در مؤسسه ديدم. مي خواست براي نبرد به مناطق درگير اعزام شود. اما با اعزام او مخالفت شد. ✳يك بار به او گفتم: بايد سيد را ببيني، او همه كاره است. اگر تأييد كند، براي تو كارت صادر مي كنند و اعزام مي شوي. 🌟البته هادي سال قبل هم سراغ سيد رفته بود. آن موقع مي خواست به سوريه اعزام شود اما نشد. ⚫سيد به او گفته بود: تو مهمان مردم عراق هستي و امكان اعزام به سوريه را نداري. 🔆اما اين بار خيلي به سيد اصرار كرد. 🔳او به جهت فعاليت هاي هنري در زمينه ي عكس و فيلم، از سيد خواست تا به عنوان تصويربردار با گروه حشدالشعبي اعزام شود. @Shahadat_dahe_hashtad کانال💞شهادت + دهه هشتاد💞
💠من یک روز شهید می‌شوم 🌷 در شش تیرماه 1375 در شهرستان دیده به جهان گشود. هشت سالگی عضو مسجد حضرت مهدی(عج) شد. حضور چندین ساله در فضای مسجد و جلسات تاثیر به سزایی در شکل گرفتن حسین گذاشت. 🌷در 20 سالگی جذب سپاه شد. دوره‌های را پشت سر گذاشته بود. محل خدمت حسین بعد از گذراندن دوره‌های ابتدایی بود. 🌷در جمع رفقای هیئتی حسین لقب داشت. همیشه می‌گفت: «من یک روز شهید می‌شوم.» 🌷هیچ‌وقت اهل ریا نبود، اما یکجا کرد آنجایی که گفت:«بذار تا ریا بشه تا بقیه یاد بگیرند، من می‌دانم شهید می‌شوم.» همیشه می‌گفت: «من یک روز می‌شوم.» 🌷حتی یکبار هم در همان سنین نوجوانی به علت بازیگوشی معلم او را از کلاس بیرون کرد. حسین هم می‌گوید: «حالا که مرا از کلاس بیرون می‌کنید حرفی نیست، اما حواستان باشد که دارید را از کلاس بیرون می‌کنید.» 🌷چند وقتی پیگیر اعزام به شد؛ اما شرایط جوری نشد که بتواند شود. سرانجام روز 31 شهریور ماه 97 در حمله تروریست‌ها به مراسم رژه نیروهای مسلح اهواز، حسین ولایتی فر در سن 22 سالگی به رسید. 🌷 @Shahadat_dahe_hashtad کانال💞 شهادت + دهه هشتاد💞
🍃❣💫بـِـسم ربـــِ السجاد💫❣🍃 ڪن به شـهـــــدا شهــــدا تڪیه شان به 🕊 اصلا گـــل بنشینے بوےگل میگیرے پس ڪن زندگیت را با یاد شهــــدا🌈 ☀️ @shahadat_dahe_hashtad 🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊
༻﷽༺ #یا_حسین_ع❤️ از ازل‌قرعہ‌عشقٺ‌بہ‌من افتادحسین همہ ذراٺ وجودم شده فریادحسین ازهمین فاصلہ‌ے دورسلامم بپذیر ڪه‌خراب‌توشدم‌خانہ‌ات آباد حسین #ارباب_جان_سلام✋🌷 #صبحتون-حسینی🌺 @Shahadat_dahe_hashtad کانال💞شهادت + دهه هشتاد💞
صبــح های جمعـه ، ردّ آمدنت را گرفته ام و به دلتنگی هایی رسیده ام که ندبه ندبه میگریند... همان چشم هایی که در فراق خورشید مانده اند!! راستش مانده ام ، کی طلوع خواهی کرد یابن الحسن؟؟! اللّهُمّ عَجّلْ لِوَلیّکَ الفَرجْ صبحت بخیر آقا🌸🍃 @Shahadat_dahe_hashtad کانال💞شهادت + دهه هشتاد💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا