eitaa logo
راه و رسم شهدا
276 دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
1.1هزار ویدیو
54 فایل
🌺 ⃟بـسـݥـ‌‌‌ رب‌اݪشہدآءِوصدیقیݩ🦋 شھادٺ ♥دآسٺآݩ‌مآندگآرکسآنیسٺ، ڪہ فہمیدݩد دنـ🌍ـیآجـآۍ مآݩدں نیسٺ! شمآ☜دعوٺ شدھ‌ایدازطࢪف【شُھدآء🙃】 ∆زندھ‌نگھ‌داشتن‌یآدشھدا کمترازشھادت‌نیست مدیر طلبه مُبلِّغ امیرعلی (غلامعلی) رجب زاده @Ragabzadeh
مشاهده در ایتا
دانلود
شهید حاج احمد کاظمی هميشه می گفت: "ما هيچ وقت از لطف و عنايت اهل بيت، خصوصاً آقا امام رضا عليه السلام بی نياز نيستيم..." هواپيمای سوخو را حاج احمد وارد نيروی هوايی سپاه كرد مراسم افتتاحيه‌اش را همه انتظار داشتيم در تهران باشد، ولی سردار گفت: ميخوام مراسم افتتاحيه توی مشهد باشه... پايگاه هوايی مشهد كوچیك بود كفاف چنين برنامه‌ای رو نميداد بعضيها همين را به سردار گفتند؛ ولی سردار اصرار داشت مراسم توی مشهد باشه با برج مراقبت هماهنگيهای لازم شده بود خلبان، بر فراز آسمان، هواپيما را چند دور، دور حرم حضرت علی بن موسی الرضا سلام الله عليه طواف داد اين را سردار ازش خواسته بود خيليها تازه دليل اصرار سردار را فهميده بودند خدا رحمتش كند؛ هميشه ميگفت: "ما هيچ وقت از لطف و عنايت اهل بيت، خصوصاً آقا امام رضا عليه السلام بی نياز نيستيم..."
دهقانی مقداری گندم در دامن لباس پیرمرد فقیری ریخت. پیرمرد شادمان گوشه های دامن را گره زده و میرفت و در راه با پرودرگار خود سخن میگفت : ای گشاینده گره های ناگشوده ، گره از گره های زندگی ما بگشای. در همین حال ناگهان گره ای از گره هایش باز شد و گندمها به زمین ریخت. او با ناراحتی گفت : من تو را کی گفتم ای یار عزیز کاین گره بگشای و گندم را بریز؟ آن گره را چون نیارستی گشود این گره بگشودنت دیگر چه بود؟ و نشست تا گندمها را از زمین جمع کند که در کمال ناباوری دید ، دانه های گندم بر روی ظرفی از طلا ریخته است! ندا آمد که : تو مبین اندر درختی یا به چاه تو مرا بین که منم مفتاح راه . . .
🔻 خاطره‌ای زیبا از رهبر انقلاب ✍ آقای ذوالنوری می‌گوید: در یکی از سالها که مقام معظم رهبری دیداری از جانبازان شهر مقدس قم داشتند، از اولین نفری که مقابل در مستقر بود شروع به معانقه و روبوسی نمودند یکی از جانبازان عرض کرد : 🔹 آقا من تقاضا دارم که انگشترتان را به عنوان یادگاری به من بدهید. مقام معظم رهبری بلافاصله انگشتر خود را درآوردند و به ایشان دادند. جانباز دیگری عبای رهبر را برای تبرک درخواست کرد. معظم له عبای خود را برداشتند و به آن جانباز عطا کردند. جانباز ویلچری دیگری عرض کرد: آقا من می‌خواهم برای نجات از فشار قبر، پیراهن شما را همراه کفنم داشته باشم. مقام معظم رهبری به حالت مزاح فرمودند: 🔹 اینجا که نمی‌شود پیراهن را از تن درآورد! وقتی به محل استقرار رفتم، آن را برای شما خواهم فرستاد دیدار طولانی و صمیمانه جانبازان که تمام شد، آقا به محل اقامت خود بازگشتند و پیراهن را توسط بنده برای آن جانباز فرستادند، این در حالی بود که هنوز جمعیت جانبازان از مدرسه فیضیه متفرق نشده بودند
✨﷽✨ 🔰 در ۲۷ آبان ماه سال ۱۳۶۳ سردار شهید مهدی زین الدین به همراه برادرش شهید مجید در حال برگشت از کرمانشاه به سوی مقر لشکر ۱۷ [در آن مقطع لشکر ۱۷ در حال تدارکات برای عملیاتی در غرب بود] حوالی غروب در جاده سردشت, دارساوین مورد تهاجم و کمین گروهک‌های ضدانقلاب قرار گرفت وبعد از مقاومتی عاشورایی و طولانی با بدنی مجروح و زخمی به مقام والای شهادت رسیدند. ضدانقلاب قصد داشت سر ایشان را غنیمت ببرد اما با مقاومت ایشان که تا حوالی صبح طول می‌کشد، دشمن ناکام می‌ماند و با آگاهی نیروهای خودی، پیکر مطهر او و برادرش به سردشت منتقل می‌شود. ✍خوابی که شهید قاسم سلیمانی پس از شهادت سردار مهدی زین‌الدین دیدن: 🍀هیجان‌زده پرسیدم «آقا مهدی مگه تو شهید نشدی؟همین چند وقت پیش،‌ توی جاده‌ی سردشت...» حرفم را نیمه‌تمام گذاشت. اخم كوتاهی كرد و چین به پیشانی‌اش افتاد. بعد باخنده گفت: من توی جلسه‌هاتون میام. مثل اینكه هنوز باور نكردی شهدا زنده‌ن. عجله داشت. می‌خواست برود. یك دیگر چهره‌ی درخشانش را كاویدم. حرف با گریه از گلویم بیرون ریخت: پس حالا كه می‌خوای بری، لااقل یه پیغامی چیزی بده تا به رزمنده‌ها برسونم. رویم را زمین نزد. قاسم، من خیلی كار دارم، باید برم. هرچی می‌گم زود بنویس. هول‌هولكی گشتم دنبال كاغذ. یك برگه‌‌ی كوچك پیدا كردم. فوری خودكارم را از جیبم درآوردم و گفتم: بفرما برادر! بگو تا بنویسم. گفت: بنویس: سلام، ‌من در جمع شما هستم. 📣همین چند كلمه را بیشتر نگفت. موقع خداحافظی، با لحنی كه چاشنیِ التماس داشت، گفتم:‌ بی‌زحمت زیر نوشته رو امضا كن.» برگه را گرفت و امضا كرد. كنارش نوشت: «سیدمهدی زین‌الدین» نگاهی بهت‌زده به امضا و نوشته‌ی زیرش كردم. باتعجب پرسیدم: چی نوشتی آقا مهدی؟ تو كه سید نبودی!... اینجا بهم مقام سیادت دادن. از خواب پریدم. موج صدای آقامهدی هنوز توی گوشم بود؛ «سلام، من در جمع شما هستم» 📚برشی از کتاب "تنها؛ زیر باران" ‍📣همسر شهید:🌻 ناهار خونه پدرش بودیم. همه دور تا دور سفره نشسته بودن و مشغول غذا خوردن. رفتم تا از آشپزخونه چیزی برای سفره بیارم.چند دقیقه طول کشید. تا برگشتم نگاه کردم دیدم آقا مهدی دست به غذا نزده تا من برگردم و با هم شروع کنیم. این قدر کارش برام زیبا بود که تا الان تو ذهنم مونده. 💥ظرف شستن: ظرف های شام، دو تا بشقاب و لیوان بود و یک قابلمه.رفتم سر ظرف شویی، گفت: انتخاب کن، یا تو بشور من آب بکشم، یا من می شورم توآب بکش گفتم: مگه چقدر ظرف هست؟.گفت: هر چی هست, انتخاب  کن. 📣 ماجرای٢٠٠روز 👈 روزه قضاى آقا مهدی! 🌷از سردشت می رفتیم سمت باختران، من و شهیدان زین الدین و محمد اشتری. آقا مهدی خودش پشت فرمان نشسته بود. از هر دری می گفتیم. بین صحبت ها آقا مهدی گفت: قریب دویست روزه به خدا بدهکارم! ما اول حرفش را جدی نگرفتیم. برایمان قابل باور نبود. آقا مهدی و این حرفا! وقتی این را دید، گفت: جدی می گویم، دویست تا روزه بدهکارم. بعد توضیح داد: شش سال تمام چون دائم در مأموريت بودم و نشد که ده روز یک جا بمانم، روزه هایم ماند! 🌷درست پنج روز بعد به لقای دوست شتافت. در آن زمان لشگر ۱۷ در مهاباد مستقر بود. من این حرف توی ذهنم مانده بود که بعداً با برادر بزرگوار اسماعیل صادقی (مسئول ستاد لشکر) در میان گذاشتم. آن روز برادر صادقی تمامی بچه های لشکر را جمع کرده بود. چند هزار نفری می شدیم؛ یک دریا بسیجی متلاطم. خبر را که دادند، صدای ضجه و زاری، همه میدان را پر کرد. دستهای سوگوار بود که بر سر و سینه فرود آمد. دیگر کسی حال خود را نمی فهمید. 🌷اسماعیل، گفتت عزیزان! آقا مهدی به جوار محبوبش شتافت اما آن گونه که به یکی از دوستان گفت نزدیک به دویست روزه ی قضا بر ذمه دارد. اگر کسی مایل است این دین او را ادا کند، بسم الله! در همین جا اعلام آمادگی کند. یکباره تمام میدان به جنبش درآمد و فریاد «ما آماده ایم» در دلم گفتم: عجب معامله ای، چند هزار روزه در مقابل دویست تا!
‍ 🌷شهید محمدحسن(رسول)خلیلی 🌹متولد 20 آذر 1365 در تهران است که در 27 آبان 1392 در حلب سوریه به شهادت رسید. دانشجوی کارشناسی ارشد رشته ادبیات و تخصصش تخریب، تاکتیک و جنگ‌های نامنظم بود. 💐چهار بار به سوریه اعزام شد و هر بار حدود دو ماه در منطقه عملیاتی بود. ‍ 🌺او بسیار خوش‌رو و شوخ طبع و اهل تفریح و گردش خصوصاً با دوستانش بود. 🌼عاطفی، دل‌رحم، دلسوز دیگران و پیگیر حل مشکلاتشان بود. 🌻معمولاً با صفاتی مثل سخاوتمند و بخشنده بودن، سر به زیر و با حیا، با غیرت، اهل رفتن به هیئت، مطیع رهبری و یک نظامی متخصص شناخته می‌شد. 🌹او علاقه زیادی به کارهای هیجانی و پراسترس و ورزش‌هایی مثل جودو، کاراته، کوهنوردی و راپل داشت. 💐جالب است بدانید خوشنویسی، نقاشی، طراحی و سفر را دوست داشت. 🌾و مشتاق زیارت اهل بیت(ع) و شهدا و خدمت به شهدا حتی با رنگ‌آمیزی قبورشان و شرکت در مجالس اهل بیت (ع) بود. شبتون شهدایی
🌸امام حسین(علیه السلام)🌸 🍃هر کسی که رنج واندوهی را از مؤمنی‌برطرف سازد، خداوند متعال غمهای‌دنیا و آخرت را از او دور می سازد. 📙مستدرک الوسایل ج۱۲ ص۲۰۹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 توبه‌های زشت! ⚠️ مراقب باشید اینجوری توبه نکنید. 👤 💠ألـلَّـهُـمَــ عَـجِّـلْ لِـوَلـیِـکْ ألْـفَـرَج💠
🔴 اگر کسانی راه خدا را ترک کنند ♦️امام خامنه ای: اگر کسانی برای حفظ جانشان، راه خدا را ترک کنند و آن‌جا که باید حق بگویند، نگویند، چون جانشان به خطر می‌افتد، یا برای مقامشان یا برای شغلشان یا برای پولشان یا محبّت به اولاد، خانواده و نزدیکان و دوستانشان، راه خدا را رها کنند، آن وقت حسین‌بن‌علی‌ها به مسلخ کربلا خواهند رفت و به قتلگاه کشیده خواهند شد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سخنانی که این روزها ما را دلگرم می‌کند مقام معظم رهبری: وقتی کارها گره می‌خورد، وقتی بن‌بست به حسب ظاهر بوجود میاد گاهی، خدای متعال از یک گوشه‌ی این بن‌بست، یک راهی باز می‌کند که هرگز وهم بشر-اندیشه‌ی انسانی- به آن نرسیده بود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا