بهوش ای دل که شیطان در کمین است
که رهزن از یسار و از یمین است
در این آخر زمان لا مروت
چه بد جولانگهی او را زمین است
به کار فتنه انگیزی چه مشغول
تو گویی پای ما بر روی مین است!
امان از وسوسه از مکر شیطان
بلی آن بدترین دشمن همین است
چه انسانها که گمره گشته از او
ندانم در شمارش چندمین است
امان دارد نه حتی یاورانش
که انسان از فریب او غمین است
نمانده نقطه ای خالی ز کیدش
نفوذش در تمام سرزمین است
پناهی بر از او بر درگه حق
که پروایش ز رب العالمین است
مده خود اختیارت دست ملعون
که خصم مومنین و مسلمین است
مگر آید ز ره آن منجی حق
نجات ما بدست آن امین است
@shahadatdostan
🌻خیلی قشنگه😍
لطفا بخووووونید😊👇👇👇👇
مخصوصا دخترااااااااااا🌹☺️
داداشم منو تو خیابون دید..😱
با جمع دخترا بودیم و حجابم خیلی جالب نبود... 😬
با یه نگاه تند بهم فهموند برو خونه تا بیام..😰
خیلی ترسیده بودم..گفتم الان میاد حسابی تنبیهم میکنه.. 😰
نزدیک غروب رسید خونه..
وضو گرفت دو رکعت نماز خوند
بعد از نماز گفت: "بیا اینجا"
خیلی ترسیده بودممممم😖
گفت :"آبجی بشین"
نشستم
بیمقدمه شروع کرد حرف زدن راجع به حضرت زهرا😢
حسابی گریه کرد... منم گریهام گرفت😭
بعد گفت :"آبجی میدونی حضرت زهرا چرا روزای آخر صورتشو از امام علی میپوشوند؟؟
نمیخواست علی بفهمه خانمش سیلی خورده و دق نکنه...
آخه غیرت اللهِ😔
میدونی بیبی حتی پشت در هم نذاشت چادر از سرش بیفته!😣
میدونی چرا امام حسن زود پیر شد؟؟
بخاطر اینکه تو کوچه همراه مادرش بود ولی نتونست کاری براش بکنه😔
...
آبجی حالا اگه میخوای منو دق مرگ نکنی
تو خیابون که راه میری مواظب روسری و چادرت باش
یدفعه ناخودآگاه نره عقب و موهات بیفته بیرون!
من نمیتونم فردای قیامت جواب حضرت زهرا رو بدما😫"
♥️سرمو پایین انداختم و شروع کردم به گریه کردن.. 😭
سرم رو بوسید💕 و گفت: "آجی قَسَمت میدم بعد از من مواظب چادرت باش☺️"
از برخوردش خیلی تعجب کردم.. احساس شرمندگی میکردم😰
گفتم: "داداش ان شاالله سایهت همیشه بالا سرم هست".. و پیشونیشو بوسیدم...💘
گذشت تا سه روز بعد که خبر آوردن داداشت تو عملیات والفجر به شهادت رسیده
😭😭😭
یه مدت بعد، لباساشو که آوردن دیدم جای تیر مونده رو پیشونی بندش...💥
روی سربند یا فاطمه الزهرا.س.🥀
حالا سالهاست هر وقت تو خیابون یه زن بیحجاب میبینم... اشکم جاری میشه.. 😢
پیش خودم میگم حتما اینا داداش ندارن که....😞😞😞
#حجاب
#مدافع_حجاب
@shahadatdostan
کتاب آشیانه گرگ ها
نوشته ی :علیرضا پور بزرگ وافی
شرح حال: شهید امیر سرلشگر رسول عبادت
@shahadatdostan