5.43M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹آرزوی شهید مالک رحمتی به واقعیت پیوست
♦️این شهید بزرگوار در اردوی تیم ملی والیبال نشسته کشور در ۲ اردیبهشت ۱۴۰۳ حضور یافته بود.
#شهید_مالک_رحمتی
#شهدای_خدمت
#والیبال_نشسته_ایران
❣@shahadatdostan
عاشقان را سر شوریده به پیکر عجب است
دادن سر نه عجب، داشتن سر عجب است
#شهادت
🔻عمامه عاریتی؟!
✍حکایتی شیرین و عبرتآموز که حاج شیخ عبدالکریم بر فراز کرسی درس خارج در قم،این خاطره را از دوران جوانی خویش نقل کرده اند: مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری از شاگردان مرحوم میرزای بزرگ شیرازی در سامرا بود. در محضر امیر المومنین (صلوات الله علیه) در حرم به آقا امیر المؤمنین میگوید:
آقا ما داریم بر میگردیم به ایران و میدانم برگردم، سیل مقلّدین و مراجعین در مسائل شرعیه به سمت ما میآید. آقا، یک الگویی را به ما معرفی کنید که من در آیندهی زندگیام این الگو بشود برای ما شاخص، این استقبال دنیا، مرجعیت، عزّت، ثروت و آقایی، ما را غافل نکند.
حاج شیخ عبدالکریم حائری سه ماه نجف می ماند و صبح و شام وقتی حرم مشرّف میشد از امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) همین خواسته را تقاضا میکرد. سه ماه هم ایشان کربلا میماند. جمعاً میشود شش ماه. دیگر ایشان داشته باز ناامید میشد که شاید آقا امام حسین (علیه السلام) هم مصلحت نمیدانند که معرفی کنند، آن شب با دل شکسته از حرم میرود در همان منزلی که در کربلا اسکان داشتند. شب خواب سید الشهداء (علیه السلام) را میبیند که میفرمایند:
شیخ عبدالکریم! از ما یک انسان جامعِ کاملِ وارسته میخواهی به عنوان الگو؟" میگوید: بله آقا. میفرمایند: فردا صبح وارد حرمِ ما که میخواهی بشوی طلوع فجر، کنار قبرِ حبیب بن مظاهر اسدی، یک جوان ۱۸ سالهای نشسته، عمامهای کرباسی به سر دارد و یک عبای کرباسی و لباس کرباسی هم پوشیده. شما که وارد میشوی، این جوان بلند میشود وارد حرم میشود یک سلامی پایین پا به من میکند، یک سلام به علی اکبر، یک سلام به جمیع شهداء، از حرم خارج میشود. بعد از طلوع فجر این جوان را دریاب که یکی از انسانهای بزرگ است.
حاج شیخ میفرماید: بیدار شدم. طلوع فجر، وقتی وارد حرم شدم، دیدم کنار قبر حبیب بن مظاهر، همان گوهری که امام حسین (علیه السلام) حواله کرده بود، نشسته بود. وارد شدم، این قیام کرد و آمد در حرم و یک سلام به حضرت سید الشهداء(علیه السلام)، یک سلام به علی اکبر و یک سلام به جمیع شهداء، از حرم خارج شد آمد به ایوان و از آنجا به صحن رفت. دنبالش دویدم. در صحن، صدایش زدم و گفتم: آقا بایست من با تو کار دارم. برگشت یک نگاهی به من کرد و گفت: آقا! عمامه من عاریتی است و رفت
از صحن رفت بیرون، رفت در کوچه پسکوچههای کربلا، دنبالش دویدم: آقا! عرضی دارم، مطلبی دارم، بایست. دوباره درحال حرکت برگشت و گفت: آقا! عبای من هم عاریتی است و رفت. آقای حاج شیخ عبدالکریم میگوید: دیدم دارد از دستم میرود؛ محصول شش ماه زحمت درِ خانه دو امام، با این دو کلمه دارد میگذارد و میرود. دویدم و خودم را به او رساندم و دستش را گرفتم و گفتم:
بایست. عبای من عاریتی است؛ عمامه من عاریتی است یعنی چه؟ شش ماه التماس کردهام تا شما را معرفی کردهاند، کار داریم با شما. یک نگاهی به حاج شیخ میکند و میگوید: چه کسی من را به شما معرفی کرد؟ آقا شیخ عبدالکریم میگوید: صاحب این بقعه و بارگاه، سیدالشهداء(علیه السلام). میگوید: دنبال من بیا. در کوچه پسکوچههای کربلا میروند تا به خارج از کربلا میرسند. یک تلّی بود که روی آن تل، یک اتاقکی بود. میرسد به درِ آن اتاق و میگوید:
اینجا خانه من است، فردا طلوع فجر وعده دیدار من و شما همین جا. میرود داخل و در را میبندد. مرحوم حاج شیخ فرموده بود: من در عجب بودم؛ خدایا، این چه مطلبی میخواهد به من بگوید که موکول کرد به فردا. چرا امروز نگفت؟! آن درسی که بناست به من بدهد و زندگی آینده من را تضمین کند در معنویت؛ بشود درس؛ بشود پیام
ایشان میفرماید: لحظهشماری میکردم. آن روز گذشت تا فردا و طلوع فجر، رفتم بیرونِ کربلا روی همان تل. پشتِ همان اتاقک. آمدم در بزنم، صدای ناله پیرزنی از درون آن اتاق بلند بود و صدا میزد: وَلَدی! وَلَدی. پسرم، پسرم. در زدم دیدم پیرزنی با چشمان اشک آلود در را گشود. گفتم: خانم دیروز یک جوانی زمان طلوع فجر وارد این خانه شد و گفت اینجا خانه من است و با من وقت ملاقات گذاشته. این آقا کجاست؟
گفت: این پسرِ من بود، الآن پیشِ پای شما از دنیا رفت. وارد شدم. دیدم پاهای این جوان به قبله دراز، هنوز بدن گرم. گفتم: وا أسفا! دیر رسیدم. حاج شیخ در درس خارج فرموده بود: آن درسی که آن جوانِ بزرگ و کامل از طرف امام حسین (ع)به من آموخت، درسِ عملی بود. روز قبل به من گفت: آقا عمامه من عاریتی است! عبای من عاریتی است! فردا جلوی چشمانِ من، عبا و عمامه را گذاشت و رفت. میخواست به من بگوید:
🔶 شیخ عبدالکریم حائری!
▫️ مرجعیت،عاریتی است
▫️ ریاست،عاریتی است
▫️ خانههایتان،عاریتی است
▫️پولهایتان،عاریتی است
▫️وجودتان،عاریتی است
▫️سلامتیتان،عاریتی است.
▫️هر چه میبینید،عاریه است و امانت است.
🔶دل به این عاریهها نبندید...
شب بخیر
#مسئولین
❣@shahadatdostan
«…برادرها! باید که اسرائیل
ازجهان زدوده شود
وشما مردان بزرگ،
باید که حرف اماممون
رو جامه عمل بپوشونین…»
شامگاه ۲۱ خرداد ۱۳۶۱_ ورود رزمندگان قوای محمدرسول الله «صلوات الله» به فرودگاه بین المللی دمشق
#شهید_جاویدالاثر_حاج_احمدمتوسلیان
❣@shahadatdostan
عزيزانم! اگر شبانهروز شكرگزار خدا باشيم كه نعمت اسلام و امام را به بما عنايت فرموده، باز هم كم است.
آگاه باشيم كه صدق نيت و خلوص در عمل، تنها چارهساز ماست. …بدانيد اسلام تنها راه نجات و سعادت ماست.
هميشه به ياد خدا باشيد و فرامين خدا را عمل كنيد. پشتيبان و از ته قلب مقلد امام باشيد.
اهميت زياد به دعاها و مجالس ياد اباعبدالله (ع) و شهدا بدهيد كه راه سعادت و توشه آخرت است. همواره تربيت حسيني و زينبي بيابيد و رسالت آنها را رسالت خود بدانيد.
و فرزندان خود را نيز همانگونه تربيت كنيد كه سربازاني با ايمان و عاشق شهادت و علمداراني صالح و وارث حضرت ابوالفضل (ع) براي اسلام بار بيايند.
شهید مهدی باکری🌹
❣@shahadatdostan
جنس بی قیمت و افتاده ته بازارم
تو بیا باز ضرر کن، بخرم، بردارم
جز ضرر گرچه برای تو ندارم اما
چون همیشه پدری کن، به کسی نسپارم
#صلی_الله_علیک_یا_ابا_عبدالله
شبتون حسینی💚🌙
❣@shahadatdostan
6.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💥ناراحتی رهبر انقلاب از عدم ورود فضلای حوزه علمیه در مسائل روز ایران و جهان!
💥آیت الله شب زندهدار: رهبری چندین بار فرمودند من به خیلی از مسائل نمیتوانم جواب بدهم اما چرا طلاب و فضلا جواب نمیدهند؟
❣@shahadatdostan
هرگزگره ام ازعَلمت واشدنی نیست
غیراز کسی در،دل من جاشدنی نیست
از نوکربد هم که بپرسند بگوید
ارباب به خوبی توپیداشدنی نیست
#صلی_الله_علیک_یا_ابا_عبدالله
❣@shahadatdostan
┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄
روز ۱۹ شهریور سال ۸۶
وقتی رفتیم برای گرفتن عکس های عروسی تو مسیر گفت:عزیز فقط بخاطر شما قبول کردم
من اصلا از این کارا خوشم نمیاد.
عکاس میگفت اگه باغ نباشه عکس های آتلیه زیاد نمیشه
کلی سر باغ رفتن ناراحت بود و قبول نمیکرد
خانم عکاس تماس گرفت ،باغ یکی از اقوام ما که روز عروسی شما خونه نیستن رو هماهنگ کردم .
وقتی رسیدیم باغ
گفت:لطفا پیاده نشو؛
خودش اول رفت همه جا رو چک کرد که دیدی نداشته باشه حتی بین دو درب
بعد اومد در ماشین رو باز کرد
و گفت: خیالم راحت شد بیا پایین
این همه حساسیت آقا مصطفی خیلی دلگرمم میکرد به انتخابی که کردم.
شب ،بعد از جشن عروسی و خدا حافظی
وقتی رسیدیم خونه
برای بدرقه مهمان ها رفتم تا جلوی در
وقتی برگشتم دیدم آقا مصطفی گریه میکنه ؛!
گفتم: گریه میکنی؟
گفت :هیچ وقت فکر نمیکردم تو دنیا بتونم کسی رو انقدر دوست داشته باشم.
این علاقه روز به روز بیشتر میشد؛
طوری که شب قبل از شهادتش
به یکی از دوستانش وصیت میکنن
که بعد از شهادتش توی معراج شهدا
منو خانمم دیدار خصوصی داشته باشیم .
وقتی پیکرشون اومد تهران روز دیدار معراج شهدا
آخر دیدار مسئولین معراج گفتن همه برن فقط همسر شهید بمونه
من نمیدونستم که این درخواست آقا مصطفی بوده .
دیدار خصوصی........
علاقه...................
#شهید_مصطفی_صدرزاده
#سیدابراهیم_به_روایت_خانواده
@mesle_mostafa
.
.
- وقتی کار فرهنگی را شروع میکنید با اولین چیزی که باید بجنگیم خودمان هستیم.
اولین مشکل، مشکل تنبلی و سهلانگاری است .
- شهید مصطفی صدر زاده .
❣@shahadatdostan
▫️روحالله گفت: شاه باید برود " وَ رفت
سیدعلی میگوید: اسرائیل باید برود " وَ میرود.
❣@shahadatdostan
🔴 ایجاد حفرههای ۹ متری در پی حملۀ اسرائیل به خانیونس
🔹رسانههای فلسطینی تصاویری از گودالهای عمیقی که بر اثر اصابت موشکهای سنگین رژیم صهیونیستی به چادرهای آوارگان در المواصی ایجاد شده را منتشر کردند.
🔹حماس ادعای رژیم صهیونیستی مبنی بر هدف قرار دادن رزمندگان مقاومت در چادرهای آوارگان را قویاً رد کرد و گفت بیشتر قربانیان زن و کودک بودند.
❣@shahadatdostan