eitaa logo
مـن‌حـسیـنـۍام❥︎
96 دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
161 ویدیو
2 فایل
﷽ بہ ࢪوایٺ یڪ ڪࢪبلا نرفٺہ💔:) شـعࢪ‌ھایم‌همگــے‌‌دࢪد‌فࢪاق‌اسٺ!ببخش! صحبٺ‌از‌ڪرببݪایٺ‌نڪنم‌!میمیرم💔! چہاࢪشنـبہ‌ها‌فعـالیـت‌نداࢪیـم‼️ شࢪو؏ فـعاݪیٺ ڪاناݪ:1401/10/11 شـنوندہ حـࢪفاتـۅن⇩ https://daigo.ir/pm/pZUhy8
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از مَرهَم‌دِلِ‌ـه‌مَن :)
ودوست‌داشتنِ‌تو؛ کمی‌شبیه‌به‌روشنای‌سپیده‌دم‌است... مبهم،‌عمیق،به‌رنگِ‌آبی‌ِ‌کمرنگِ‌بی‌روح!🌊🌝
بعدازشھادت‌،شهید‌مصطفۍ‌صدرزاده‌ازمادر شھیدپرسیدند:حالاکہ‌بچہ‌ات‌شھید شدھ‌میخواۍچیکارکنۍ؟ایشونم‌ دست‌گذاشتن‌روی‌شونہ‌ۍنوھ‌شون‌و گفتن:‌یه‌مصطفی‌دیگہ‌تربیت‌میکنم(: 🍀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مـن‌حـسیـنـۍام❥︎
#قسمت_هشتم علمــــــدارعشـــــــق وارد خونه شدیم عزیزجون من برم لباسام عوض کنم بیام کمکتون برو
علمــــدارعشـــــق تا رسیدن ما به مشهد ۱۶ ساعتی طول کشید برنامه مشهدمون کلا متفاوفت بود خانما یه هتل بودن آقایون یه هتل دیگه هرکس هم هرتایم و هرجا میخاست میتونست بره منو زهرام باهم میرفتیم حرم ،بازار فقط تنها جایی که من و زهرا و آقای کرمی و آقای صبوری چهارتایی باهم رفتیم پارک ملت مشهد بود واگرنه حتی باغ وحش هم منو زهرا تنهایی رفتیم من که انقدر خرید کرده بودم با یه چمدون اومده بودم با چهارتا چمدون داشتم میرفتم چمدون ها هم سنگین -وای نرگس اینا رو چطوری ببریم +نمیدونم زهرا - آهان فهمیدم زهرا گوشی مبایلش گرفت دستش - الوسلام داداش توهتل مایی؟ * الو سلام بله چطور مگه؟ - میشه بیایی اتاق ما * بله حتما +زهرا این چه کاری بود کردی؟ من خرید کردم داداش بنده خدای تو زحمتش بکشه ؟ - ن بابا چه زحمتی منو زهرا و آقای کرمی با چمدون ها وارد آسانسور شدیم مرتضی: خانم موسوی ببخشید یه سوال + بله بفرمایید مرتضی: اسم پدر بزرگوارتون سیدحسن هست؟ + بله چطور؟ مرتضی؛ پدرتون فرمانده پدرماهستن + اسم شریف پدرتون چیه ؟ مرتضی : کمیل کرمی + وای خدای من پدرمن سالهاست دنبال جانشینش تو عملیات کربلای ۵ میگرده سوار ماشین شدیم و به سمت قزوین راه افتادیم یه ساعت اومده برسیم قزوین که گوشیم زنگ خورد عکس و شماره سیدهادی رو گوشی نمایان شد + سلام عزیزدل عمه •• سلام عمه خانم کجایی ؟ + نزدیکیم چطور؟ •• بابا بیا که کاروان خاندان موسوی انتظارت میکشنن + کیا اومدید •• همه مگه حاج بابا میذاره کسی نیاد استقبال سوگلیش + به آقاجون بگو براش یه سوپرایز دارم •• باشه کارنداری عمه خانم + نه عزیزم تلفن که قطع کردم رو به زهرا گفتم : زهرا میخام نشون بابا بدمتون به داداشتم بگو‌بی زحمت - باشه بعداز یه ساعت رسدیم چمدونا رو داداش محمد و سیدهادی تحویل گرفتن منو زهرا و آقای کرمی رفتیم به سمت آقاجون بعد سلام و احوال پرسی و مقدمه چینی + آقاجون یادتونہ گفتید چهره آقای کرمی براتون آشناست °° آره بابا پسرم اسم پدرت چیه ؟ ••کمیل حاج آقا جانشین شما تو عملیات کربلای ۵ آقاجون مرتضی سفت مرتضی در آغوش گرفت بعدمدتی که آروم شد شماره منزل و آدرسشون گرفت به سمت خونه راهی شدیم مرتضــــــــی از حاج حسن و خانوادش خداخافظی کردیم چندمتر اونطرف تر برادرم مجتبی کنار ماشین ایستاده بود باهم دست دادیم و روبوسی کردیم بازهرا خواهرمون فقط دست داد از بچگی پدرم بهمون یادداده بود جایی که نامحرم است باخواهرامون فقط دست بدیم مجتبی: زیارت قبول - ممنون سوار ماشین شدیم از چهره منو زهرا غم میبارید مجتبی : شمادوتا چتونه انگار کشتی هاتون غرق شده چرا ناراحتید؟ مردم میرن زیارت میان سبک میشن شما دوتا محزون برگشتید - مجتبی داداش حاج حسن موسوی یادته؟ مجتبی: حاج حسن موسوی حاج حسنموسوی اسمش برام خیلی آشناست اما چیزی یادم نمیاد - فرمانده پدر بودن توعملیات کربلایی ۵ مجتبی : خوب مگه این ناراحتی داره؟ - دخترش هم کلاسی زهراست مجتبی: مرتضی داداش کشتی منو چی میخای بگی؟ -ما الان حاج حسن دیدیم آدرس و شماره تماس خونه گرفت که بیان دیدن پدر مجتبی: یاامام حسین حالا چطوری به پدر بگیم - ماهم ناراحت همون هستیم مجتبی : بهتره بامادر صحبت کنیم رفتیم خونه منو پدر میریم مزارشهدا شماهم بشنید فکرکنید به نتیجه برسید پدرم تو علمیات کربلای ۵ هم از ناحیه کمر قطع نخاع شده بود هم گاز خردل ریه هاش سوزنده بود شوک عصبی براش سم بود رسیدیم خونه مجتبی: یه لبخند بزنید که پدر متوجه ناراحتی شما نشه مادر در باز کرد سلام بچه های گلم زیارت قبول - ممنون مادر ان شاالله قسمت شماو پدر بشه مادر:ممنون پسرم زهرا: مامان باباست کجاست؟ سلام دخترگلم زیارتت قبول من اینجام بابا زهرا رفت کمک پدر پدر: مرتضی پسر توچته؟ نکنه عاشق شدی؟ باجمله دوم پدر تصویر نرگس سادات اومد جلوی چشمام به خودم گفتم استغفرالله ربی اتوب الیه داداش مجتبی بی زحمت اون چمدون هارو بیار همراش یه چشمک بهش زدم بعداز دادن سوغاتی ها مجتبی به پدرگفت بابا میاید بریم مزارشهدا آخه بابا زحمتت میشه چه زحمتی پدرشما رحمتی بابا و‌مجتبی راهی مزارشهدا شدن مادر:شمادوتا چتونه ؟ - مادر ما امروز حاج حسن موسوی دیدیم مادر: واقعا؟ - بله میخان بیان دیدن پدر فقط چه طوری به پدر بگیم مادر: مگه مرتضی جان تو قرار نیست یه تله فیلم برای بسیج دانشگاه بسازی ؟ - بله باید بسازم مادر : خوب این بهترین موضوع برای گفت حاج حسن زهراجان مادر پاشو به برادرت بگو برگردن چشم ادامـــــــــــہ دارد... رمان مذهبی عاشقانه 😍📝 |@shahadateman|
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مابمیریم‌برای‌آقایی‌کـه... 💔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از مـن‌حـسیـنـۍام❥︎
ڪوڪ سا؏ـت بࢪاے نمـاز صـبح یـادتـون نࢪه😇 شبـتون مہدے(عج)پـسنـد🌸🌚 ❥︎[ @SHAHADATEMAN]シ︎
هدایت شده از دلنوشت... :)
سلام و النور...🌱 امیدوارم که حال دلتون عالی باشه...🙂 رفقا همون‌جور که میدونید ، اگر خدا قبول کنه زائر امام رضا(ع) هستم... :) میخوام یه تقدیمی متفاوت بذارم...🙃 هر کانالی که دوست داشت ، این پیام رو فور کنه کانالش و آدرس کانالتون رو برای من توی پیوی بفرستید ،چون ممکنه جست‌وجوی سراسری کار نکنه... انشاالله به شرط لیاقت دعاگوتون خواهم بود و عکسی از حرم با آدرس کانالتون که روی کاغذ می‌نویسم می‌فرستم اینجا... :) رفقایی هم که کانال ندارن ، پیوی اسمتون رو بنویسید که به همون شکل یادی ازتون کرده باشم در حرم مطهر امام رضا (ع)... :) ببخشید پرحرفی کردم ، آیدیم : @Raha128128 یا علی... :)))✋🏻💚 @Delnevesht00
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از مـن‌حـسیـنـۍام❥︎
••🌼🌿•• دعای‌فرجــ🌤🌱… بـ‌ا هـ‌م‌ تـ‌لاوت ڪ‌نـ‌یـ‌م💕 : ) ‹اللَّهمَّ‌عَجِّـڵ‌لِوَلیَّک‌الفَـرَجْ🌸›