۶ مرداد ۱۴۰۳
۶ مرداد ۱۴۰۳
یه جا خدا در نهایت همدردی میگه:
وَلَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّكَ يَضِيقُ صَدْرُكَ بِمَا يَقُولُونَ یعنی:
«و ما میدانیم سینهات تنگ میشود از آنچه میگویند...»✨
۷ مرداد ۱۴۰۳
[ یک عاشقانۀ کوتاه ]
چهارشنبه ها منتظرش بودم سر چهار راه دکترا .
سرباز بود نمیدونم چه حکمتی بود ؛
فقط چهارشنبه ها بهش مرخصی میدادن .
با همون فرم سربازی و موهای تراشیده شدشو
پوتینای خاکیش میومد سر قرار .
همه جوره عاشقش بودم !
مهم نبود چی پوشیده و سر وضعش چطوره .
گیریم کت چرم میپوشید و موهاشو ژل کاری میکرد ، اونوقت با یه شاخه گل رز قرمز دستشو یه سیگارِ کاپیتان بلک گوشه لبش میومد سرقرار ؛ فرقی داشت ؟ نه .
من عاشق همین شاخه گلای یاس سفید پژمرده ای که دزدکی از حیاط پادگان میچید بودم .
همین که اجازه مرخصیش صادر میشد مستقیم میومد پیشم ؛ از اونور خیابون منو که میدید میخندید ، بلند بلند .
ملت فکر میکردند دیوونه ست :)
هرچی چشامو کج میکردم که ینی نخند ؛ صدای خندشو بالا میبرد
استدلالشم این بود تو پر از شوق زندگی برام !
چرا وقتی کنارمی نخندم ؟
گوششم بدهکار نبود که آقا من هستم تا همیشه هستم !
دستمو میگرفتو میدوید تو خیابون ؛ مجبوری دنبالش میدوییدم
نه اینکه بدم بیاد ها نه ، عاشقه اینکاراش بودم اتفافا :)
اصن همین خل بازیاش عاشقم کرده بود :))
مستقیم میرفت سمت کافه خیابون بیستو چهارم ، همون گوشه ی دنج منو مینشوند و خودش میشست روبه روم .
زل میزد تو چشام .. حرف نمیزد ..
میدونستم اول باید خوب نگاهم کنه بعد سر صحبتو باز میکرد .
ازش میپرسیدم : دوسم داری ؟
دستشو میکشید رو چشامو میگفت :
به همین برکت که عاشقتم .
از این حرفاش مثل بچه ها ذوق میکردم .
شکلات داغمون که تموم میشد منو پیاده میرسوند دم خونمون .
میگفت خوبیت نداره هوا که رو به تاریکی رفت
دختر تنها تو خیابون باشه !
غیرتی بود دیگه کاریش نمیشد کرد ❤️ : )
تا میرفتم خونه تا چهارشنبه بعدی به چهارشنبه قبل فکر میکردم .
الان هفت سال میگذره ؛ هر چهارشنبه سر چهار راه دکترا منتظرشم ؛ نمیدونم چرا نمیاد .
دوستام میگن که اونروز بعد از رسوندن من به خونه تو راه برگشت با یه کامیون تصادف کرده و برای همیشه رفته .
اما مگه میشه ؟
میتونه منو تنها بزاره و بدون اینکه دستمو بگیره جایی بره ؟ اونا همشون حسرت عشق مارو میخوردن .
پس دروغ میگن ؛
حتما براش کاری پیش اومده نتونسته بیاد .
چهارشنبه بعدی حتما میادش :)
من میدونم بدون من جایی نمیره .
#کمیعاشقانه🥲❤️🩹
۷ مرداد ۱۴۰۳
خدا جبران میکنه اون روزایی که اصلا صبرکردن آسون نبود …
اما تو صبر کردی 🌱🤍
۷ مرداد ۱۴۰۳
9.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔻بابا چجوری بهت بگن؟ اینا کمه! خیلی کمه!
+ آدمی به اندازه ای که توسعه پیدا میکند ، دنیا برایش تنگ میشود .
۷ مرداد ۱۴۰۳
مادرم ؛
هرگاه خواستی شهادتم را
به رُخِ انقلاب بکشی ،
زینب را بیاد آور . .💔
"شهيد صادق مزدستان"
۷ مرداد ۱۴۰۳
۷ مرداد ۱۴۰۳
۷ مرداد ۱۴۰۳
۷ مرداد ۱۴۰۳
۷ مرداد ۱۴۰۳
۷ مرداد ۱۴۰۳