eitaa logo
خدایا دیگہ شهید نمیخوای؟!
1.7هزار دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
477 ویدیو
253 فایل
یاران شتاب کنید... گویند قافله ای درراه است کہ گنھکاران را در آن راهی نیست آری گنھکاران را راهی نیست،اما پشیمانان را می­‌پذیرند ارتباط با ادمین👇 @admin_sargardan کپی بدون ذکر منبع کانال جائز نمیباشد🚫
مشاهده در ایتا
دانلود
مگر یک ملت بدون جهاد میتواند به عزت برسد...؟! ❤️ 🌱|@shahadatmardan
40439اگه-یه-روز-فرشته-ها.mp3
1.43M
یادش بخیر. . . بهترین صوت نوستالژی❤️ فقط میتونیم بگیم یاد اون روزا بخیر.... 🌱|@shahadatmardan
خنده‌هاشان خاکی بود گریه‌ هاشان آسمانی ؛ بی‌ ریا و خاکی که باشی آسمانی‌ها خاطرخواهت می‌شوند 🌱|@shahadatmardan
رفاقت اگه عکس بود :)❤️ 🌱|@shahadatmardan
صبح که می‌شود دنبال اتفاقات خوب بگرد دنبال آدم‌های خوبی که حال خوبت را با لبخندهایشان به روزگارت سنجاق کنی ... 🌱|@shahadatmardan
در روز بازگشایی مدارس یادی کنیم از دانش‌آموزی که درس و مشقِ مدرسه را بیخیال، و ممتازِ مردانگی در مکتب جبهه شد 🌱|@shahadatmardan
بخش اول روایتگری.mp3
25.53M
🎧روایتگری: حاج‌داوود‌هاشم‌پور❤️ 🌱|@shahadatmardan
وقتی دلشون تنگ می‌شد برای مادر ؛ پدر ؛ عشق‌شون و ... نامه می‌نوشتند ؛ بعضی نامه‌ها قبل از اینکه برسه به دست گیرنده‌ش؛ دیگه خبری از نویسنده نبود .... 🌱|@shahadatmardan
چه سربازانی داشت خمینی ... عشق و وفاداری به ولایت و رهبری را از آن بچه‌های چهارده و پانزده ساله‌ی جبهه ها باید آموخت..! 🌱|@shahadatmardan
امروز در حالی به راحتی به رختخواب می‌رویم و دغدغه‌‌ی حملات هوایی و زمینی نداریم که جوانانی همّت کردند و ایستادند پای‌ کارِ انقلاب ؛ آنانی‌که بالشت سرشان کوله پشتی و جعبه مهمات بود و روانداز آن‌ها آسمانِ بیکران خدا ... خواب‌هایی که با هوشیاری بود که مبادا مجدداً دشمن پاتک کند خوابهایی که بوی باروت و آتش می‌داد! 🌱|@shahadatmardan
یه سلام میدیم 👋 به همه داش مَشتیا که رفتن جبهه و از خاک و ناموس‌شون پاسداری کردن 🌱|@shahadatmardan
برای منتظران این خبر مبارک‌ باد امام بود و دوباره امام شد مهدی 🌱|@shahadatmardan
تنور مهرشان هميشه گرم بود..! شاطرهایی کـه تنور داغ نانـوایی شهرشان را رها کرده بودند تا نانِ داغ و تازه به همرزمانشان بدهند. 🌱|@shahadatmardan
یک موقعیتی را داده بودند به ما دوتا هر دو آرپی‌جی داشتیم ؛ او می‌زد من کمک بودم من می‌زدم او کمک بود و یک‌بار نوبت من بود حال نداشتم بلند شوم! فهمید قبضه را آماده کرد، بلند شد ؛ شلیک کرد ؛ نشست ؛ با یک خالِ هندی روی پیشانی‌اش... 🌱|@shahadatmardan