eitaa logo
🌷شهد شیرین شهادت🌷
864 دنبال‌کننده
6.4هزار عکس
11.3هزار ویدیو
16 فایل
﷽ ما مدعیان صف اول بودیم از آخر مجلس شهدا را چیدند 🌹 شهد شیرین شهادت🌹 ⬇️ 🆔 @shahde_shirine_shahadat🇮🇷🚀🇮🇱 ✅ ارتــبــاط ، انتقاد و مطلب @sms121labaykayazeinab غرق دنیا شده را جام شهادت ندهند
مشاهده در ایتا
دانلود
شهید"محمد حسین محمدخانی" و عشق به حضرت زهرا(س) 🔸عاشق حضرت زهرا (س) بود. روضه های فاطمیه را خیلی با سوز میخواند.یک وقت هایی هم آخرشب زنگ میزد میگفت باهات کار دارم. 🔹حالا دو تا هیئت رفته. هم مداحی کرده هم روضه خوانده و هم گریه کرده و سینه زده.اما آخر شب میگفت بیا یک روضه چند نفری بخونیم و گریه کنیم. ▪️میگفت هرچی برای مادر گریه کنیم کمه.خط خوبی هم داشت.همیشه کنار دفتر یادداشت یا کتاب و جزوش اسماء متبرک اهل بیت را با خط خوش می نوشت.وزیباترینش هم نام مبارک فاطمه زهرا (س) بود. ❤️ 🤲 @shahde_shirine_shahadat🇮🇷🚀🇮🇱
شجاع و شیردل همچون پرستار شهید"فوزیه شیردل"... 📌در اتاقش عکسی از حضرت امام خمینی (ره) را قاب شده به دیوار آویزان کرده بود.خیلی‌ها به او می‌گفتند اگر رئیس بیمارستان عکس را ببیند، برخورد بدی با او خواهد کرد، اما او عکس را پایین نیاورده بود. 🔸یک روز رئیس بیمارستان _دکتر عارفی_ که بعد‌ها به خارج از کشور متواری شد، برای سرکشی به اتاق‌ها آمد و متوجه قاب عکس امام بر روی دیوار اتاق فوزیه شد و با عصبانیت دستور داد که عکس را از روی دیوار بردارد. 🔹اما فوزیه گفته بود: اتاق متعلق به من است و هر عکسی را که بخواهم در آن آویزان می‌کنم، رئیس بیمارستان هم فوزیه را تهدید به کسر یک ماه از حقوقش کرده بود، اما فوزیه حرفش یک کلام بود: اگر اخراج هم بشوم عکس را از روی دیوار پایین نمی‌آورم. ▪️وقتی هم که مدرسه می‌رفت، چند بار به خاطر حجاب اسلامی‌اش از طرف مدیر مدرسه تنبیه و توبیخ شده بود، اما خم به ابرو نمی‌آورد، هیچ وقت زیر بار حرف زور نمی‌رفت و در اکثر راهپیمایی‌ها هم با حجاب اسلامی پا به پای مردان و زنان دیگر شرکت می‌کرد. ❤️ 🤲 @shahde_shirine_shahadat🇮🇷🚀🇮🇱
📌روایتی از لحظات بعد از شهادت شهید ابوالفضل شیروانیان؛ همسر محترم شهید ابوالفضل شیروانیان: 🔸هنوز دوست‌هایش نیامده بودند تا نحوه شهادت ابوالفضل را بگویند. نمی‌دانستم هنگام شهادت چه اتفاقی برایش افتاده است. یک شب خوابش را دیدم. گفتم، «ابوالفضل چرا دیر کردی؟» 🔹گفت، «کار داشتم باید تعداد بسیاری سوال، جواب می‌دادم.»گفتم، «از خودت بگو، وقتی زخمی شدی درد داشتی؟»گفت، «راه افتادیم به سمت یک مقر برویم. فردی به من گفت، بایست. ایستادم.»پرسیدم، «چرا ایستادی؟» ▪️گفت، «در غربت یک آشنا پیدا کرده بودم و خوشحال بودم. از من پرسید، تو دوست قاسم هستی؟ پاسخ مثبت دادم. گفت، پس بنشین. گفتم، سرم سنگین است. گفت، ابوالفضل سرت را روی پای من بگذار. ▫️سرم را که روی پایش گذاشتم، گفت: بلند شو تا برویم. بلند شدم. دیدم در یک باغ بزرگ پر از میوه ایستادیم. به من گفت، آقا ابوالفضل چند تا از این میوه‌ها بخوری سر دردت خوب می‌شود. منم تعدادی میوه خوردم. بعد هم رفتیم و تمام.» ❤️ 🤲 @shahde_shirine_shahadat🇮🇷🚀🇮🇱
تصاویری از نیروهای حشدالشعبی در مرز عراق و سوریه برادران عراقی مثل سوری ها نیستن کاربلد و کارکشته ترن و نیازی به هشدار ما ندارن ولی بهتره حواسشون به استان الانبار و تحرکات داعش باشه تا غافلگیر نشن... ❤️ 🤲 @shahde_shirine_shahadat🇮🇷🚀🇮🇱
🌹 . ▫️یادمه برام تعریف میکرد و میگفت : محمدصادق که بدست کومله ها اسیر شد نامه زدن که پسرت اینجا اسیره ، به خانواده ش بگین پول بیارن آزادش کنن...منم هیچی نداشتم.دست خالی پا شدم رفتم.یک بار رفت و برگشت ۲۰ روز راه بودم و گرفتار برف و کولاک شدم .دوباره رفتم .دیدم تو یک غاری پسرم اسیره ، تموم پشتش با سیگار سوزوندن.گفتن پول نداری چرا اومدی اصلا برگرد. . ▫️هشت ماه بعد محمدصادق و آزاد کردن.یک ماه نشد که دیدم میگه بابا باز میخوام برم جبهه.گفتم پسر تو تازه برگشتی ، این همه ماجرا کشیدیم داغون شدیم.گفت بابا من خواب دیدم باید برم.گفتم چ خوابی؟ گفت خواب دیدم ۲ سید نورانی اومدن پیشم گفتن صادق برگرد برو جبهه اینجا بمونی تلف میشی...اگه میخای بیای پیش ما برگرد.گفتم شما کی هسین ؟ گفت من علی اکبر و اینم داداشم علی اصغر...بعد شنیدن این خواب پسرم و بوسیدم و گفتم برو فدای امام حسین...رفت و کربلای ۴ بشهادت رسید و ۱۰ سال بعد استخوان هاش برگشت. . . ▪️رفقا چند روز پیش حاج هاشم رضایی پدر شهید والامقام محمد صادق رضایی سوادکوهی به فرزند شهیدش پیوست.خداحافظ حاجی...دلم برات خیلی تنگ میشه ....🕊 . ❤️ 🤲 @shahde_shirine_shahadat🇮🇷🚀🇮🇱