eitaa logo
گروه جهادی شهید ابومهدی المهندس بسم الله الرحمن الرحیم شماره ثبت کشوری ۳۹۹۶۸۰۴۹۲۶۰۰۸
101 دنبال‌کننده
5.9هزار عکس
1.3هزار ویدیو
73 فایل
امام خامنه ای: ملّت ایران جبهه‌ی مقاومت را حمایت میکندما حمایت از جبهه‌ی مقاومت را صریحاً اعلام میکنیم 1813801150232325 `6273817010096547` IR340150001813801150232325 @zahraieathar ثبت14003235393
مشاهده در ایتا
دانلود
هوالخالق گزارش انجام وظیفه فروردین۱۴٠۳ پرداخت شانزده میلیون وپانصدهزار تومان جهت وترخیص زایمان همسرجانبازمدافع حرم فاطمیون
حکایتی از شهیدنیری : دکتر محسن نوری حکایتی را از دوست شهیدش احمد علی نیری در دوران مدرسه نقل می‌کند: معلم گفته بود امتحان دارید. ناظم آمد سر صف و گفت: برخلاف همیشه خارج از ساعت آموزشی برگزار می‌شه. فردا زنگ سوم که تمام شد آمادۀ امتحان باشید. آمدیم داخل حیاط. گفتند: چند دقیقهٔ دیگه امتحان شروع میشه. صدای اذان از مسجد محل بلند شد. احمد آهسته حرکت کرد و رفت به سمت نماز خانه. دنبالش رفتم و گفتم: احمد برگرد. این آقا معلم خیلی به نظم حساسه، اگه دیر بیای ازت امتحان نمی‌گیره و … می‌دانستم نماز احمد طولانی است. احمد مقید بود که ذکر  تسبیحات را هم با دقت ادا کند. هرچه می‌گفتم بی‌فایده بود. احمد به نمازخانه رفت و مشغول نماز شد. همان موقع همه ما را به صف کردند. وارد کلاس شدیم. ناظم گفت: ساکت باشید تا معلم سوال ها را بیاره. مرتب از کلاس سرک می‌کشیدم و داخل حیاط و نماز خانه را نگاه می‌کردم. خیلی ناراحت احمد بودم. حیف بود پسر به این خوبی از امتحان محروم بشه. بیست دقیقه همین طور توی کلاس نشسته بودیم. نه از معلم خبری بود و نه از ناظم و نه از احمد! همه داشتند توی کلاس پج پج می‌کردند. که یک دفعه درب کلاس باز شد. معلم با برگه های امتحانی وارد شد. همه بلند شدند با عصبانیت گفت از دست این دستگاه تکثیر! کلی وقت ما رو تلف کرد تا این برگه ها آماده بشه! بعد یکی از بچه ها را صدا زد و گفت: پاشو برگه‌ها رو پخش کن. هنوز حرف معلم تمام نشده بود که درب کلاس به صدا در آمد. درب باز شد و احمد در چارچوب درب نمایان شد. معلم ما اخلاقی داشت که کسی رو بعد از خودش توی کلاس راه نمی‌داد. من هم با ناراحتی منتظر عکس العمل معلم بودم. آقا معلم درحالی که حواسش به کلاس بود گفت: نیری برو بشین سر جات! احمد سر جایش نشست و مشغول پاسخ به سوالات امتحان شد. من هم با تعجب به او نگاه می‌کردم. احمد مثل ما مشغول پاسخ شد. فرق من با او در این بود که احمد نماز اول وقت را خوانده بود و من…! خیلی روی این کار احمد فکر کردم. این اتفاق چیزی نبود جز نتیجۀ عمل خالصانۀ احمد. (عارفانه، زندگینامۀ شهید عارف احمد علی نیری، ص 24) گروه جهادی شهیدابومهدی المهندس https://eitaa.com/shahidabomahdialmohandis
بی حساب کتاب آیت الله حق شناس، در مجلسی که بعد از شهادت احمدعلی داشتند بین دونماز، سخنرانیشان را به این شهید بزرگوار اختصاص داده و با آهی از حسرت که در فراق احمد بود، بیان داشتند: “این شهید را دیشب در عالم رویا دیدم .از احمد پرسیدم چه خبر؟ به من فرمود: تمام مطالبی که (از برزخ و…) می گویند حق است. از شب اول قبر و سوال و…اما من را بی حساب و کتاب بردند. رفقا! آیت الله بروجردی حساب و کتاب داشتند. اما من نمی دانم این جوان چه کرده بود؟ چه کرد که به اینجا رسید؟!”
تابستان ۶۴ … اینها شرایطی را پدید آورد که یکی از بیادماندنی ترین ایام عمر من شد. حاضرم هرچه خدا می خواهد بدهم و یک بار دیگر آن ایام نورانی تکرار شود. ما بعد از خوردن سحری به مسجد می آمدیم و بعد از نماز با احمد آقا قرآن می خواندیم. آن موقع من و ایشان تنها بودیم. بسیاری از نصیحت های ایشان مربوط به آن سحرهای نورانی بود. در ایام تابستان و اوایل پاییز ۱۳۶۴ حال و روز احمد آقا بسیار تغییر کرده بود. نمازهای او از قبل عجیب تر شده بود. در زمان اقامه ی نماز جماعت صورتش از اشک خیس می شد. بدنش به شدت می لرزید. مانند پرنده ای شده بود که دیگر توان ماندن در قفس دنیا را نداشت. من با خودم می گفتم: بعد از این احمد آقا چگونه می خواهد زندگی کند؟ در همان ایام وقتی درباره ی کرامات و مشاهده ی اعمال افراد و … صحبت می کردم کمتر جواب می داد و می گفت: برای کسی که می خواهد به سوی خدا حرکت کند این مسائل سنگریزه های راه است! یا مثال می زد که خداوند به برخی از سالکان طریق و انسانهای وارسته عنایاتی مانند چشم برزخی و یا طی الارض عطا می کرد. اما آن ها با تضرع از خداوند خواستند که این مسائل را از آنها بگیرد! چون اینها نشانه ی کمال انسان نیست! احمد آقا می گفت: بزرگان ما علاقه دارند زندگی عادی مانند بقیه مردم داشته باشند. یادم هست می گفت: همین طی الارض که برخی آرزوی آن را دارند از اولین کارهایی هست که یک مؤمن می تواند انجام دهد اما اهل سلوک همین را هم از خدا نمی خواهند! یادم هست احمد آقا عینکی شده بود. گفتم: خُب شما قرآن بیشتر بخوان. می گویند: هر کس قرآن بخواند مشکلات و درد چشمانش برطرف می شود. لبخندی زد و گفت: می دانم اگر به نیت شفای چشم خودم قرآن بخوانم، حتماً ضعف چشمانم برطرف می شود. بعد ادامه داد: اما نمی خواهم به این نیت قرآن بخوانم! می خواهم زندگی ام روال عادی داشته باشد!
برای شادی روح شهدا خصوصا شهیدنیری که امروز مهمان اش شدیم وروح شان دعاگوی ما باشدصلوات و سوره حمدوتوحید هدیه کنیم ویا بخاطر علاقه اش به نماز دورکعت نماز هدیه کنیم
«من الذی یقرض الله قرضاحسنه» گزارش انجام تکلیف فروردین ۱۴٠۳ پرداخت وام سرپرست خانواده معرف خانم مدرسی 🌸🌺🌸🌺