#عقیق_شعر
گـذرِ ثانیه هـا هر چه جلوتر می رفت
بیشتر بینِ حرم حوصله اش سر می رفت
بُغض می كرد یتیمانه به خود می پیچید
در عسل خواستن آری به برادر می رفت
تا دلِ عمّه شود نرم بـه هـر در مـی زد
با گلِ اشك به پا بوسیِ مـعجر می رفـت
دیـد از دور كه سر نیزه عمـو را انداخت
مثـلِ اِسپند به دلسوزیِ مَجمر مـی رفت
دیـد از دور كه یـوسف ز نـفس افتاد و
پنجه ی گرگ به پیراهنِ او وَر می رفـت
رو به گـودالِ بلا از حـرم افتـاد به راه
یـازده سـاله چه مـردی شده مـاشاءالله
دید یـك دشت پِـیِ كُشتـنِ او آمـاده
تیر و سر نیزه و سنگ از همه سو آمـاده
دید راضی است به معراجِ شهادت برسد
مطمئن است و به خون كرده وضو آماده
آه، با كُندهی زانو به رویِ سینـه نشست
چنگ انـداختـه در طرّهی مو، آمـاده
هیچكس نیست كه پایش به سویِ قبله كِشد
ایـن جـگر سوخته افتاده بـه رو آمـاده
ترسشان ریـخته و گـرمِ تعـارف شده اند
خنـجـر آمـاده و گـودیِ گلـو آمـاده
بازویـش شـد سپرِ تیـغ و به لـب وا اُمّاه
یـازده سـاله چه مـردی شده مـاشاءالله
زخـم راهِ نفسِ آیـنـه در چنگ گرفت
درد پیچید و تنش نبضِ هماهنـگ گرفت
استخوان خُرد ترك، دست شد آویز به پوست
آه از این صحنه ی جانسوز دلِ سنگ گرفت
گوهـرش را وسـطِ معـركه ی تاخت و تاز
به رویِ سینه ی پا خوردهی خود تنگ گرفت
با پدر بود در آغوشِ پُر از مِـهـرِ عـمـو
مزدِ مشتاقیِ خود خوب از این جنگ گرفت
بـاز تیر و گلـو و طفل به یـك پلك زدن
باز هم چهره ی خورشید ز خون رنگ گرفت
#شب_پنجم_محرم
#حضرت_عبدالله_بن_الحسن_علیه_السلام
#علیرضا_شریف
🌷@shahedan_aref
☘ سلام بر ابراهیم ☘
💥 قسمت شصت و پنجم : تابستان شصت و یک
✔️راوی : مرتضی پارسائیان
🔸ابراهيم در تابستان 1361 که به خاطر مجروح شدن تهران بود، پيگير مسائل آموزش و پرورش شد.
در دوره هاي تكميلي ضمن خدمت شركت كرد. همچنين چندين برنامه و فعاليت فرهنگي را در همان دوران كوتاه انجام داد.
***
🔸با عصاي زير بغل از پله هاي اداره كل آموزش و پرورش بالا و پايين میرفت. آمدم جلو و سلام كردم.
گفتم: آقا ابرام چي شده؟! اگه كاري داري بگو من انجام ميدم.
گفت: نُه،كار خودمه.
بعد به چند اتاق رفت و امضاءگرفت. كارش تمام شد. ميخواست از ساختمان خارج شود.
پرسيدم: اين برگه چي بود. چرا اينقدر خودت را اذيت كردي؟!
گفت: یك بنده خدا دو سال معلم بوده، اما هنوز مشكل استخدام داره، كار او را انجام دادم.
پرسيدم: از بچه هاي جبهه است؟!
گفت: فكر نميكنم، اما از من خواست برايش اين كار را انجام دهم. من هم ديدم اين كار از من ساخته است، براي همين آمدم.
🔸بعد ادامه داد: آدم هر كاري كه میتواند بايد براي بنده هاي خدا انجام دهد.
مخصوصاً اين مردم خوبي كه داريم.
هر كاري كه از ما ساخته است. بايد برايشان انجام دهيم. نشنيدي كه حضرت امام فرمودند: «مردم ولي نعمت ما هستند.»
*
🔸ابراهيم را در محل همه ميشناختند. هركسي با اولين برخورد عاشق مرام و رفتارش ميشد.
هميشه خانه ابراهيم پر از رفقا بود. بچه هايي كه از جبهه مي آمدند، قبل از اينكه به خانه خودشان بروند به ابراهيم سر ميزدند.
يك روز صبح امام جماعت مسجد محمديه (شهدا) نيامده بود.
مردم به اصرار، ابراهيم را فرستادند جلو و پشت سر او نماز خواندند.
وقتي حاج آقا مطلع شد خيلي خوشحال شد و گفت: بنده هم اگر بودم افتخار ميكردم كه پشت سر آقاي هادي نماز بخوانم.
*
🔸ابراهيم را ديدم كه با عصاي زير بغل در كوچه راه میرفت، چند دفعه اي به آسمان نگاه كرد و سرش را پايين انداخت.
رفتم جلو و پرسيدم: آقا ابرام چي شده؟!
اول جواب نميداد، اما با اصرار من گفت: هر روز تا اين موقع حداقل يكي از بندگان خدا به ما مراجعه ميكرد و هر طور شده مشكلش را حل ميكرديم.
اما امروز از صبح تا حالا كسي به من مراجعه نكرده! ميترسم كاري كرده باشم كه خدا توفيق خدمت را از من گرفته باشد!
📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیم 👉
شهید#ابراهیم_هادی🕊🌹
🌷@shahedan_aref
🌷 همت به روایت همسر:
🌿 با اون حال بد و سر دردی که داشت، حاضر نبود نماز اول وقت رو رها کنه.
یادم میاد آنقدر حالش بد بود که وقتی نمازشو شروع کرد، کنارش ایستادم تا اگه وسط نماز خواست زمین بخوره، بتونم بگیرمش.
صبحتون شهدایی....❣
🌷@shahedan_aref
سی و چهارمین روز #چله به نیت
شهید#ابراهیم_هادی🕊🌹
❤️ اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ ❤️
❤️ وَ عَلى عَلىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ ❤️
❤️ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ ❤️
❤️ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ ❤️
برای همه گرفتارا دعا کنید🙏
🌷@shahedan_aref
💬 | #پیام_جدید
متن پیام:
سلام...
همسر من فرزند شهید است. پدرش مدیر آموزش و پرورش بود که سال 65 شهید شد. مادر و پدر من معلم بودند و همکار پدر او ولی صمیمیتی بینشان نبود. سالها بعد در سال 83 قبل از اینکه همسرم به خواستگاری من بیاید پدرم خواب دید شهید یعنی پدر همسرم برگه سفیدی را امضاء کرد و به او داد و خیلی برایش عجیب بود که پس از حدود بیست سال به کسی که صمیمی هم نبوده اینطور خوابی ببیند. چند روز بعد از خواب پدرم، همسرم درحالیکه شرایط کاری و تحصیلی مناسبی نداشت با مادرش به خواستگاری من آمدند! درحالیکه از قبل شهید یعنی پدر همسرم با امضاء خود در خواب به پدرم تضمین داده بود و نه خواستگارها از خواب اطلاع داشتند نه ما از خواستگاری احتمالی..! پدرم بالاخره قبول کرد و بعد از گذشت چند سال هم تحصیلات و هم کار همسرم ترقی یافت و تضمین شهید در خواب پدرم به واقعیت پیوست الحمدالله...
سلام مخاطب گرامی!
لطفا نام شهید را ذکر کنید یا اینکه نام کاربری را صحیح بفرستید.
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
هر شب لباس پدرش را به تن میکند و می خوابد، بلکه بوی پدر جواب دلتنگی هایش باشد 😭😭😭
حال و روز فرزندان شهدای مدافع حرم اینچنین است.
♥️عشق قیمت نداره♥️
محمد مهدی، فرزند شهید🕊🌹
#مسلم_خیزاب
🌷@shahedan_aref
🍃شهيد: محمدعلي قنواتي زاده
🌹تاريخ شهادت : 22/12/1363
در سال 1342نوگلي درگلزار ابادان شكوفا گرديد كه نامش را محمد علي نهادند.اين گل محمدي كه بعدها بر سر دفاع از بو ستان آل محمد (ص)و انقلاب اسلامي ايران پر پر گرديد . از همان بدو تولد شميم خوش شهادت را مي شد از گل رويش استشمام كرد . پس از سپري كردن دوران كودكي و نو جواني از انجا كه شهيد محمدعلي قنواتي زاده در زمان انقلاب محصل بود و سن كمي داشت اما با توجه به فهم بالا و گرايش شهيد به مسائل مذهبي و حركتهاي اصيل اسلامي با آرمانهاي انقلابي پرورش يافت و فعاليتهاي خود را متوجه كانونهاي مذهبي و مساجد كرده بود و در مراسمات عبادي حضور بسيار فعال داشت. بدليل وجود همين گرايشها، ايشان وارد سپاه ميشود و بعد از مدتي به جبهه اعزام ميشود و تا زمانيكه اعلام ميكردند نيازي به نيرو نيست، ايشان حاضر به ترك جبهه نميشدند. شهيد قنواتي زاده اولويت اول فعاليتهاي خود را دفاع از اسلام و انقلاب قرار داده بود. زمانيكه شهيد قصد بازگشت به جبهه را داشت به برادر خود تاكيد ميكند كه از پدر و مادرم بخوبي نگهداري كن و از بچهي شش روزهاش خداحافظي ميكند و راهي جهبه نبرد حق عليه باطل ميشود. سرانجام همانگونه كه خود همواره ميگفت: « قسم ميخورم كه لباس سبز كفنم باشد.»
شهید #محمدعلی_قنواتی_زاده🕊🌹
🌷@shahedan_aref
هر روز با شهدا
🍃شهيد: محمدعلي قنواتي زاده 🌹تاريخ شهادت : 22/12/1363 در سال 1342نوگلي درگلزار ابادا
نحوه شهادت :
درتاريخ 14/12/1363در عمليات بدر در شرق دجله طي يك مبارزه شجاعانه بر اثر اصابت گلوله به قلبش، به مقام والاي شهادت نائل ميگردد.
مادر شهيد دربارهي فرزندش ميگويد: او دنيا را نميخواست ، من از او راضي هستم و راضيم به رضاي خدا.
فرازي از وصيت نامه شهيد:
« ملت مبارز و هميشه در صحنه، دست از ياري امام بر نداريد و همچنان پشتيبان اسلام و مجاهدين و مدافعين اسلام باشيد. ما بالاخره بايد زماني فداي اسلام مي شديم و سالهاست كه اين آروز را داشته ام. »
شادی روح همه شهدا صلوات...❣
شهید#محمدعلی_قنواتی_زاده
🌷@shahedan_aref
💬 | #پیام_جدید
متن پیام:
سلام مزارشهید عزیز عبدالمهدی مغفوری کجاست؟
سلام مخاطب گرامی!
مزار شهید عبدالمهدی مغفوری در گلزار شهدای شهر کرمان است.
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🖼 عکس نوشت| خواهرانم! حجابتان را حفظ کنید
✍ شهید محسن آهنی در وصیتنامهاش نوشت: «خواهرانم! شما حجابتان را حفظ کنید که کوبندهتر از سلاح مومن است.»
شهید #محسن_آهنی🕊🌹
ادامه مطلب 👇 https://navideshahed.com/fa/news/552725
🌷@shahedan_aref