eitaa logo
هر روز با شهدا
68.7هزار دنبال‌کننده
4.8هزار عکس
2.4هزار ویدیو
19 فایل
🔹تبادل و تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر https://eitaayar.ir/anonymous/Ut6.b53
مشاهده در ایتا
دانلود
• خواندن شده بود کار هر روزش... شلمچه بود که چشماش مجروح شد. کم کم بیناییش رو از دست داد، با این حال زیارت عاشورا خواندنش ترک .. باضبط صوت هم زیارت عاشورا گوش می داد هم روضه.... توی ماه محرم حالش خراب شد. پدرش می گفت : « هرروز می نشستم کنار تخت برایش زیارت عاشورا می خواندم... اما روز عاشورا یه جور دیگه زیارت عاشورا خواندیم... 10 صبح بود که از من پرسید: بابا! حرّ چه روزی شهید شد؟ گفتم: روزعاشورا... گفت: دعاکن من هم امروز حٌرّ امام حسین بشم... ظهر که شد، گفت: بابا! بی قرارم... بگو مادر بیاد... بعد هم گفت: برایم سوره ی بخون، سوره ی امام حسین(علیه السلام)... شروع کردم به خوندن ... به آیه «یا ایتها النفس المطمئنه ارجعی الی ربک راضیه مرضیه» که رسیدم، خیلی گریه کرد.. گفت: دوباره بخوان... 13 یا 14 بار براش خواندم... همین جورگریه می کرد... هنوز سیر نشده بود، خجالت کشید دوباره اصرار کنه... گفت: بابا! مادر نیومد؟ گفتم: نه هنوز گفت: پس خداحافظ قرآن رو گذاشتم روی میز برگشتم انگار سالها بود که جون داده... شهید🕊🌹 🌷@shahedan_aref
🔹چشماش مجروح شد و منتقلش کردن تهران 🌷محسن بعد از معاینه دکتر پرسید: آقای دکتر مجرای اشک چشمم سالمه؟ میتونم دوباره با این چشم گریه کنم؟ دکتر پرسید:برای چی این سوال رو می پرسی پسر جون؟ محسن گفت: چشمی که برای علیه‌السلام گریه نکنه به درد من نمی خوره! شهید🕊🌹 🌷@shahedan_aref
🌷 اگر می‌خواهی محبوبِ خدا شوی، گمنام باش، کار کن برای خدا، نه برای معروفیت... سردار شهید 🌷 🌷@shahedan_aref
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خدایا! اگر روزی آمد که محبت علی (ع) را از من گرفتی، جان من در بدنم نباشد. خدایا حال می‌دانم که علی (ع) چرا چیزی را جز دل چاه برای درد دل انتخاب نکرد. خیلی چیزها را نمی‌توان به هیچ‌کس گفت؛‌ خدایا جان امام زمان (عج) را سالم بدار که او امید شیعه است. در طول ۱۴۰۰ سال شیعه را کشتند به خاطر مولایشان، به خاطر یک کلام “عشق چهارده تن” چرا؟! شهید 🌷@shahedan_aref
🌹 شهید کاظمی آشتیانی کیست؟ ⏪دکتر کاظمی‌آشتیانی؛ یکم فروردین 1340 خورشیدی در تهران به دنیا آمد 🔹در سال 1358 در رشته فیزیوتراپی دانشگاه علوم پزشکی ایران پذیرفته شد. تعطیلی دانشگاه‌ها به علت انقلاب فرهنگی و حضور وی در جبهه‌های نبرد طی آن سال‌ها باعث شد پس از 11 سال سرانجام در سال 1369 با اخذ مدرک کارشناسی ارشد رشته فیزیوتراپی شود. 🔸در سال 1376 توانست از دانشگاه تربیت مدرس، دکتری رشته علوم تشریح با گرایش جنین‌شناسی را دریافت کند. 🔹در سال 1361 با همکاری دو تن از همکارانش جهاد گروه پزشکی را در دانشگاه علوم پزشکی ایران تأسیس کرد. و تا سال 1370 عهده‌دار مسئولیت بخش طرح‌ها و تحقیقات آن بود. 🔸 از سال 1371 تا پایان حیاتش ریاست جهاددانشگاهی واحد علوم پزشکی ایران را بر عهده داشت. 🔹دستاوردهای وی در طول دوران حیات 44 ساله‌اش: گسترش روش‌های پیشرفته درمان ناباروری، تولید و تکثیر و انجماد سلول‌های بنیادی جنینی و همانندسازی(کلونینیگ) حیوانات دست‌ یافت و گروه تحقیقاتی برای کلونینگ نخستین گوسفند همانندسازی شده ایران در سال 1384 🔸غروب چهاردهم دی‌ماه 1384 قلب این انسان والا از تپیدن ایستاد. در سال ۸۳ نام او در فهرست ترور موساد قرار گرفت. این گمانه‌زنی، فرضیه‌ها درباره ترور بیولوژیک این دانشمند را تقویت کرد و چنین تصوری رو به فراموشی بود تا اینکه آیت‌الله خامنه‌ای در سخنرانی خود برای سعید کاظمی از لفظ «شهید» استفاده کردند. 🌷@shahedan_aref
🌷 🌷 رمز شكستن قفل و پيدا كردن شهيد .... يك بار اتفاق افتاد كه بچه ها چند روز مى گشتند و شهيد پيدا نمى كردند. رمز شكستن قفل و پيدا كردن شهيد، نام مقدس حضرت زهرا (س) بود. ١٥ روز گشتيم و شهيد پيدا نكرديم. بعد يك روز صبح بلند شده و سوار ماشين شديم كه برويم. با اعتقاد گفتم: «امروز شهيد پيدا مى كنيم، بعد گفتم: كه اين ذكر را زمزمه كنيد: دست منو عنايت و لطف و عطاى فاطمه (س) منم گداى فاطمه، منم گــــــداى فاطمه (س) » تعدادى اين ذكر را خواندند. بچه ها حالى پيدا كردند و گفتيم: «يا حضرت زهرا (س) ما امروز گداى شماييم. آمده ايم زائران امام حسين (ع) را پيدا كنيم. اعتقاد هم داريم كه هيچ گدايى را از در خانه ات رد نمى كنى.» همان طور كه از تپه بالا مى رفتيم، يك برآمدگى ديدیم. كلنگ زديم، كارت شناسايى شهيد بيرون آمد. شهيد از لشگر ١٧ و گردان ولى عصر (عج) بود. يك روز صبح هم چند تا شهيد پيدا كرديم. در كانال ماهى كه اكثراً مجهول الهويه بودند. اولين شهيدى كه پيدا شد، شهيدى بود كه اول مجروح شده بود. بعد او را داخل پتو گذاشته بودند و بعد شهيد شده بود. فكر مى كنم نزديك به ٤٣٠ تكه بود. بعد از آن شهيدى پيدا شد كه از كمر به پايين بود و فقط شلوار و كتانى او پيدا بود. بچه ها ابتدا نگاه كردند ولى چيزى متوجه نشدند. از شلوار و كتانى اش معلوم بود ايرانى است. ١٥ _ ٢٠ دقيقه اى نشستم و با او حرف زدم و گفتم: كه شما خودتان ناظر و شاهد هستى. بيا و كمك كن من اثرى از تو به دست بياورم. توجهى نشد. حدود يك ساعت با اين شهيد صحبت كردم، گفتم: اگر اثرى از تو پيدا شود، به نيت حضرت زهرا (س) چهارده هزار صلوات مى فرستم. مگر تو نمى خواهى به حضرت زهرا (س ) خيرى برسد. بعد گفتم: كه يك زيارت عاشورا برايت همين جا مى خوانم. كمك كن. ظهر بود و هوا خيلى گرم. بچه ها براى نماز رفته بودند. گفتم: اگر كمك كنى آثارى از تو پيدا شود، همين جا برايت روضه ى حضرت زهرا (س) مى خوانم. ديدم خبرى نشد. بعد گريه كردم و گفتم: عيبى ندارد و ما دو تا اين جا هستيم؛ ولى من فكر مى كردم شما تا اسم حضرت زهرا (س) بيايد، غوغا مى كنيد. اعتقادم اين بود كه در برابر اسم حضرت زهرا (س) از خودتان واكنش نشان مى دهيد. در همين حال و هوا دستم به كتانى او خورد. ديدم روى زبانه ى كتانى نوشته است: « از اردكان يزد.» همين نوشته باعث شناسايى او شد. همان جا برايش يك زيارت عاشورا و روضه ى حضرت زهرا (س) خواندم. 📚 کتاب کرامات شهدا 🌷@shahedan_aref
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ نقشه ی شوم شیطان برای منطقه و بازی در خاک سوریه شهید 🕊🌹 🌷@shahedan_aref
22.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
☑️کلیپ کمتر دیده شده | قسمتهای از عملیات و شوخی شهیدان مدافع حرم در سوریه ⛔️یادشان بخیر رفقای شهید مدافع حرم نه اهل ریا بودند نه اهل منیت بودند و نه اهل جانماز آب کشیدن ،در چند متری داعش هم دست از شوخی بر نمیداشتند این جوانان شیرمردان حیدری با خدا معامله کردند و تاریخ ساز شدند...روحشان شاد و یادشان گرامی ⛔️ناگفته ها زیاد است تمام کسانی که در کلیپ هستند همه در سوریه آسمانی شدند 🌷@shahedan_aref
فصل اول : خداحافظ بهار! قسمت ششم مادرم به واسطه ی پاکی و صداقتش خیلی مورد اعتماد کسانی بود که برایشان کار می کرد. هیچوقت حرفش را زمین نمی انداختند. خیلی اوقات برای جهیزیه نیازمندان یا غذای ایتام کمک جمع می کرد؛ این در حالی بود که خودمان برای ساخت خانه کلی زیر قرض بودیم و نیاز به کمک داشتیم. همه جز برادرم باید کار میکردیم تا بدهی دایی را پرداخت کنیم؛ اما مادرم باز از کمک به نیازمندان غافل نبود. به پیشنهاد یکی از دوستان مادرم، قرار شد من برای کار به خانواده ای معرفی شوم که زن و شوهری تنها بودند. مادرم ابتدا راضی نبود. سن و سالی نداشتم؛ هنوز چهارده سالَ هم نشده بود. کلی از خوبیهای آن خانواده گفت تا مادرم رضایت داد فقط برای یک سال به آنجا بروم. دوری از مادری که شبانه روز کنارش بودم و حتی برای یک روز بین ما جدایی نیفتاده بود، خیلی سخت بود؛ اما چاره ای نداشتم. مادرم برای اینکه زیر دِین کسی نباشد، با آبرو زندگی میکرد و شبانه روز زحمت می کشید. پای اجاق خانه ی مردم عرق میریخت و بدون اینکه حتی یک قاشق از آن غذا را بخورد، گرسنه به خانه بر میگشت. به نان و پنیر ساده خودش که با پول حلال می خرید راضی بود. پا روی دلم گذاشتم، بغضم را قورت دادم و به مادرم گفتم: «نگران نباش مامان! من میتونم تنهایی کار کنم؛ خیالت راحت. » روایت زندگی زهرا همایونی؛ مادر شهیدان 📙 🌷@shahedan_aref
📸 تصویری از فرزند شهید مدافع حرم محسن حججی عزیز که امروز به دیدار امام خامنه‌ای رفته بود✨ 🌷@shahedan_aref
🕊زیارتنامه ی شهدا🕊 🌹🌱🌹🌱اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم 🕊🌹 🌷@shahedan_aref
نام کتاب: پناه حرم📚 نویسنده: خانم کبری خدابخش دهقی✍ انتشارات: دارخوین تعداد صفحات: 152🗒 خلاصه ای از کتاب : کتاب حاضر، روایتی جذاب و خواندنی از حر زمانه ما ، جوان دهه هفتادی ، شهید مدافع حرم مجید قربانخانی است . بخش اول زندگی او، بخش تاریک و خاکستری آن است . او در یافت آباد تهران قهوه خانه دار بوده ، و زندگی او سرشار از مواردی است که این جور آدم ها با آن درگیر هستند . از درگیری و دعواهای هر روزه تا به رخ کشیدن آمار قلیانهای قهوه خانه اش ... اما بخش دوم زندگی او، عنایتی است که به او می شود و مسیر زندگی اش عوض می شود و مهر حر مدافعان حرم بر پیشانی او نقش می بندد و او گر چه تک پسر خانواده است و قرار نیست که آنها به سوریه اعزام شوند ، ولی عنایت بی بی او را به سوریه می کشاند و می شود مدافع حرم ... مجید قصه ما گرچه ناراحت خالکوبی های بر بازوهای خویش است ، اما سرنوشتش این طور می شود تا در خانطومان از بدنش هیچی برنگردد تا نه نشانی از خودش باشد نه خالکوبی هایش . قصه مجید بربری، قصه ای از جنس شاهرخ ضرغام حر انقلاب است. 🌷@shahedan_aref
هر روز با شهدا
☘ سلام بر ابراهيم ۱☘ 💥 قسمت نود : اسارت( بخش دوم) 👤 راوی : امير منجر نميدانستيم چه كار كنيم. دس
☘ سلام بر ابراهيم ۱☘ 💥 قسمت نود و یکم: فراق( بخش اول) 👤 راوی: عباس هادي يك ماه از مفقود شدن ابراهيم ميگذشت. هيچكدام از رفقاي ابراهيم حال و روز خوبي نداشتند. هــر جــا جمــع ميشــديم از ابراهيــم ميگفتيــم و اشــك ميريختيــم. براي ديدن يكي از بچه ها به بيمارســتان رفتيم. رضا گوديني هم آنجا بود. وقتي رضا را ديدم انگار كه داغ دلش تازه شده، بلندبلند گريه ميكرد. بعد گفت: بچه ها، دنيا بدون ابراهيم براي من جاي زندگي نيســت! مطمئن باشيد من در اولين عمليات شهيد ميشم! يكي ديگر از بچه ها گفت: ما نفهميديم ابراهيم كه بود. او بنده خالص خدا بــود. بين ما آمد و مدتي با او زندگــي كرديم تا بفهميم معني بنده خدا بودن چيست. ديگري گفت: ابراهيم به تمام معنا يك پهلوان بود، يك عارف پهلوان. ٭٭٭ پنج ماه از شهادت ابراهيم گذشت. هر چه مادر از ما ميپرسيد: چرا ابراهيم مرخصي نميآيد، با بهانه هاي مختلف بحث را عوض ميكرديم! مــا ميگفتيــم: الان عملياته، فعلا نميتونه بيــاد و... خلاصه هر روز چيزي ميگفتيم. تا اينكه يكبار مادر آمده بود داخل اتاق.... 📚 منبع: کتاب سلام بر ابراهيم ۱👉🏻 شهید 🌹🕊 🌷@shahedan_aref
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌿• شش سال زندگی با آقا موسی برای من پر از چشم به راهی بود. 💚• آقا موسی معمولاً ساعت ۲ و نیم به خانه می‌آمد. اگر دو دقیقه از این ساعت ٖمی‌گذشت ، نگران می‌شدم! زنگ می‌زدم که: کجایی؟ 💚• آقا موسی صادقانه زندگی کرد. می‌توانم به جرئت بگویم که هیچ وقت از زبانش دروغ نشنیدم شهید مدافع حرم🕊🌹 🌷@shahedan_aref
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ماجرای مدافع حرمی که جاروکش حرم شد و شهادتش را از امام رضا گرفت.. 🔹قسمتی از مصاحبه همسر شهید از شهدای مشهدی مدافع حرم، که از ارادت خاص این شهید به امام رضا گفت. شهید مدافع حرم🕊🌹 🌷@shahedan_aref
شهید مدافع حرم محمد استحکامی تاریخ ولادت: ۱۳۶۲/۴/۱۴ محل تولد: جهرم تاریخ شهادت: ۱۳۹۴/۷/۲۷ محل شهادت: حلب - سوریه 🌷 ساده زیستی ، کمک کردن به دیگران ، حساس بودن نسبت به غیبت و خمس دادن از ویژگی های بارز شهید بود. به گفته ی همسر بزرگوارش (هر زمان که سال خمسی می رسید، من به محمد میگفتم ما که چیزی نداریم که خمس بدهیم اما محمد حتی حبوبات داخل کابینت آشپزخانه را هم حساب میکرد و خمس مالش را می داد) .او لایق شهادت بود و برایش آرزو می‌کرد که شهید شود. 🌷 قسمتی از وصیتنامه👇 خوشا به حال آن هایی که این راه را با تمام وجود احساس کردند و قدم به این راه گذاشتند و عاقبت به خیر شدند و سود دو گیتی را بردند و سعادتمند شدند. چه بهتر که انسان به واسطه ی ریختن خون خودش بتواند به دین اسلام کمک کند، چه چیزی بالاتر از این خیر دنیا و آخرت را در پی دارد. شهید مدافع حرم🕊🌹 🌷@shahedan_aref
هر روز با شهدا
☘ سلام بر ابراهيم ۱☘ 💥 قسمت نود و یکم: فراق( بخش اول) 👤 راوی: عباس هادي يك ماه از مفقود شد
☘ سلام بر ابراهيم ۱☘ 💥 قسمت نود و یکم : فراق ( بخش دوم ) 👤 راوی عباس هادي روبروي عكس ابراهيم نشســته و اشك ميريخت! جلو آمدم. گفتم: مادر چي شده!؟ گفــت: مــن بوي ابراهيــم رو حس ميكنــم! ابراهيم الان تــوي اين اتاقه! همينجاست و... وقتي گريهاش كمتر شد گفت: من مطمئن هستم كه ابراهيم شهيد شده. مادر ادامه داد: ابراهيم دفعه آخر خيلي فرق كرده بود، هر چه گفتم: بيا بريم خواستگاري، ميخوام دامادت كنم، اما او ميگفت: نه مادر، من مطمئنم كه برنميگردم. نميخواهم چشم گرياني گوشه خانه منتظر من باشه! چند روز بعد دوباره جلوي عكس ابراهيم ايســتاده بود و گريه ميكرد. ما بالاخره مجبور شديم دائي را بياوريم تا به مادر حقيقت را بگويد. آن روز حال مادر به هم خورد. ناراحتي قلبي او شديدتر شد و در سي سي يو بيمارستان بستري شد! سالهاي بعد وقتي مادر را به بهشت زهرا سلام‌اللّه‌علیها ميبرديم بيشتر دوست داشت به قطعه چهل و چهار برود. به ياد ابراهيم كنار قبر شهداي گمنام مينشست. هــر چند گريه براي او بد بود. اما عقده دلــش را آنجا باز ميكرد و حرف دلش را با شهداي گمنام ميگفت. 📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهيم ۱👉🏻 شهید 🌹🕊 🌷@shahedan_aref
19.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خدا رحم کند ب حال بنده ای ک در آرزوی چیزیست ک در سرنوشت اش رقم نخورده💔 سردار شهید🕊🌹 🌷@shahedan_aref
به اين طرف و آن طرف ننگــريد. فقط نگاه ڪنيد به نائــب امـــام زمانتــان تا فــريب نخـــوريد. در گــرداب غيبــت‌ها و تهمــت‌ها نيفتيد. خدا گــواه است ڪه اين بدگويي‌ها ايمــان را مي‌خـورد و انســان را از روحــانيت اخــراج می‌ڪند. لذت مناجات با خدا را از بيـن می‌بــرد. شهید🕊🌹 🌷@shahedan_aref
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹کلام شهید حاج قاسم سلیمانی در وصف سرلشکر شهید مدافع حرم سید حمید تقوی فر، فرماندهی که در دفاع از حرم امامین عسکریین در سامرا به شهادت رسید. شهید مدافع حرم🕊🌹 🌷@shahedan_aref
به دخترش میگفت : وقتی گره‌های بزرگ بہ ڪارتون افتاد ، از خانوم فاطمه زهرا (س) ڪمڪ بخواید . گره های ڪوچیڪ رو هم ، از شهدا بخواید براتون باز ڪنند . شهید مدافع حرم🕊🌹 🌷@shahedan_aref
هر روز با شهدا
فصل اول : خداحافظ بهار! قسمت ششم مادرم به واسطه ی پاکی و صداقتش خیلی مورد اعتماد کسانی بود که برای
فصل اول : خداحافظ بهار! قسمت هفتم یکی از دل خوشی های هر روز من این بود که صبح منتظر بیدار شدن آسیه خانم از خواب باشم. وقتی از اتاق بیرون می آمد و گوشواره های طلا در گوشش تکان می خورد، قند در دلم آب می شد. عاشق این بودم که برق و انعکاس نور طلاییشان با چشمم بازی کند. حسرتِ داشتن یک جفت گوشواره به دلم مانده بود. یک روز آسیه خانم گفت: «زهرا جان! چرا همه ی پولت رو میدی به بابات؟! حداقل ده تومن برای خودت پس انداز کن. مگه دوست نداری گوشواره داشته باشی؟! پولت رو جمع کن برات گوشواره بخرم. » پیشنهاد آسیه خانم چند روز ذهنم را درگیر کرده بود. نمیدانستم چطور به بابا بگویم دلم گوشواره می خواهد. مثل همیشه سر ماه، بابا به موقع آمد تا حقوقم را بگیرد. برای شب کلی میهمان داشتیم و حسابی سر من شلوغ بود. موقع رفتن بابا گفتم: «بابا جان! میشه اجازه بدی ده تومن از پولم رو پس انداز کنم؟! میخوام برای خودم گوشواره بخرم. » چشم غره ای به من رفت که کم مانده بود قبض روح شوم. فوری از جلوی چشمش دور شدم تا مرا نبیند. شب از میهمانان پذیرایی کردم و فوری برگشتم داخل آشپزخانه و مثل ابر بهار اشک ریختم. کلی بدو بیراه حواله ی خودم کردم. من که میدانستم وضعیت مالی بدی داریم، چرا همچین حرفی به بابا زدم؟! آن شب تا صبح هق هق را هم به گریه هایم اضافه کردم. روایت زندگی زهرا همایونی؛ مادر شهیدان 📙 🌷@shahedan_aref
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🏷 «دفاع مقدس؛ یکی از بهترین مظاهر دین‌شناسی» ▫️شهید حاج قاسم سلیمانی: اگر کشوری، دولتی، مردمی، رهبری، انسانی با خدا پیوند داشت، خدا او را چگونه کفایت می‌کند! تمام دفاع مقدس ما از ابتدا تا انتهایش پر از درس‌های دینی بود، شاید یکی از بهترین مظاهر دین‌شناسی عملی دفاع مقدس بود. 🖌 کنگره شهدای استان قم - ۱۳۹۱ هفته دفاع مقدس گرامی باد🌹 🌷@shahedan_aref