eitaa logo
هر روز با شهدا
66.9هزار دنبال‌کننده
5هزار عکس
2.5هزار ویدیو
20 فایل
🔹تبادل و تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر https://eitaayar.ir/anonymous/Ut6.b53
مشاهده در ایتا
دانلود
🕊شهید سید احمد پلارک فرزند سید عباس، متولد 1344 تهران و اصالتاً تبریزی. در سال 66 عملیات کربلای 8 در شلمچه به شهادت رسید. 🍃🌹شهید پلارک ما شبیه به یکی از سربازان پیامبر در صدر اسلام، "غسیل الملائکه" است. "غسیل الملائکه" به کسی می گویند که ملائکه غسلش داده‌ باشند. در تاریخ اسلام آمده که "حنظله" غسیل الملائکه که از یاران جوان پیامبر بود، شب قبل از جنگ احد ازدواج می کند و در حجله می خوابد. فردا صبح، زمانی که لشکر اسلام به سمت احد حرکت می ‌کرد، برای رسیدن به سپاه بسیار عجله کرد و بنابراین نرسید که غسل کند. او در این جنگ شهید شد و ملائکه از طرف خدا آمدند و او را با آب بهشتی غسل دادند. پیکر او بوی عطر گرفته بود که بعد پیامبر بالای پیکر او آمد و از این واقعه خبر داد. شاید به همین خاطر باشد که همیشه قبر شید پلارک نیز خوش‌بو و عطر آگین است. بهشت زهرایی ها به او شهید عطری می گویند. خیلی‌ها سر مزار شهید سید احمد پلارک نذر و نیاز می‌کنند و از خدای او حاجت و شفاعت می‌خواهند. او معجزه خداست. شهید 🕊🌹 🌷@shahedan_aref
☘ سلام بر ابراهیم ☘ 💥 قسمت پنجاه پنجم : معجزه اذان ( ۲ ) ✔️ راوی : حسین الله کرم 🔸از ماجراي مطلع الفجر پنج سال گذشت. در زمستان سال 1365 درگير عمليات كربلاي پنج در شلمچه بوديم.قسمتي از كار هماهنگي لشکرها و اطلاعات عمليات با ما بود. براي هماهنگي و توجيه بچه هاي لشگر بدر به مقر آنها رفتم. قرار بود كه گردانهاي اين لشکر كه همگي از بچه هاي عرب زبان و عراقيهاي مخالف صدام بودند براي مرحله بعدي عمليات اعزام شوند. پس از صحبت با فرماندهان لشکر و فرماندهان گردانها، هماهنگيهاي لازم را انجام دادم و آماده حركت شدم. 🔸از دور يكي از بچه هاي لشکر بدر را ديدم که به من خيره شده و جلو مي آمد! آماده حركت بودم كه آن بسيجي جلوتر آمد و سلام كرد. جواب سلام را دادم و بيمقدمه با لهجه عربي به من گفت: شما درگيلا نغرب نبوديد؟! با تعجب گفتم: بله. من فكر كردم از بچه هاي منطقه غرب است. بعد گفت: مطلع الفجر يادتان هست؟ ارتفاعات انار، تپه آخر! 🔸كمي فكر كردم و گفتم: خب!؟ گفت: هجده عراقي كه اسير شدند يادتان هست؟! با تعجب گفتم: بله، شما؟! باخوشحالي جواب داد: من يكي از آنها هستم!! تعجب من بيشتر شد. پرسيدم: اينجا چه ميكني؟! گفت: همه ما هجده نفر در اين گردان هستيم، ما با ضمانت آيت الله حكيم آزاد شديم. ايشان ما را كامل ميشناخت، قرار شد بيائيم جبهه و با بعث يها بجنگيم! خيلي براي من عجيب بود. گفتم: بارك الله، فرمانده شما كجاست؟! 🔸گفت: او هم در همين گردان مسئوليت دارد. الان داريم حركت م يكنيم به سمت خط مقدم. گفتم: اسم گردان و نام خودتان را روي اين كاغذ بنويس، من الان عجله دارم. بعد از عمليات مييام اينجا و مفصل همه شما را ميبينم. همينطور كه اسامي بچه ها را مينوشت سؤال كرد: اسم مؤذن شما چي بود؟! جواب دادم: ابراهيم، ابراهيم هادي. گفت: همه ما اين مدت به دنبال مشخصاتش بوديم. 🔸از فرماندهان خودمان خواستيم حتماً او را پيدا كنند. خيلي دوست داريم يكبار ديگر آن مرد خدا را ببينيم. ساكت شدم. بغض گلويم را گرفته بود. سرش را بلند كرد و نگاهم كرد. گفتم: انشاءالله توي بهشت همديگر را ميبينيد! خيلي حالش گرفته شد. اسامي را نوشت و به همراه اسم گردان به من داد. من هم سريع خداحافظي كردم و حركت كردم. اين برخورد غيرمنتظره خيلي برايم جالب بود. در اسفندماه 1365 عمليات به پايان رسيد. بسياري از نيروها به مرخصي رفتند. يك روز داخل وسايلم كاغذي را كه اسير عراقي يا همان بسيجي لشکر بدر نوشته بود پيدا كردم. رفتم سراغ بچه هاي بدر. از يكي از مسئولين لشکر سراغ گرداني را گرفتم كه روي كاغذ نوشته بود. آن مسئول جواب داد: اين گردان منحل شده. گفتم: ميخواهم بچه هايش را ببينم. 🔸فرمانده ادامه داد: گرداني كه حرفش را ميزني به همراه فرمانده لشکر، جلوي يكي از پاتكهاي سنگين عراق در شلمچه مقاومت كردند. تلفات سنگيني را هم از عراقيها گرفتند ولي عقبنشيني نكردند. بعد چند لحظه سكوت كرد و ادامه داد: كسي از آن گردان زنده برنگشت! گفتم: اين هجده نفر جزء اسراي عراقي بودند. اسامي آنها اينجاست، من آمده بودم كه آنها را ببينم. جلو آمد. اسامي را از من گرفت و به شخص ديگري داد. چند دقيقه بعد آن شخص برگشت و گفت: همه اين افراد جزء شهدا هستند! ديگر هيچ حرفي نداشتم. همينطور نشسته بودم و فكر م يكردم. با خودم گفتم: ابراهيم با يك اذان چه كرد! يك تپه آزاد شد، يك عمليات پيروز شد، هجده نفر هم مثل حرّ از قعر جهنم به بهشت رفتند. 🔸بعد به ياد حرف آن رزمنده عراقيا فتادم : انشاءالله درب هشت همديگر را ميبينيد. بي اختيار اشك از چشمانم جاري شد. بعد خداحافظي كردم وآمدم بيرون. من شك نداشتم ابراهيم ميدانست كجا بايد اذان بگويد، تا دل دشمن را به لرزه درآورد. و آنهايي را كه هنوز ايمان در قلبشان باقي مانده هدايت كند! 📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیم  👉 شهید🕊🌹 🌷@shahedan_aref
بسم رب الشهدا و الصدیقین شهید محمد چاه چمندی فرزند : حسین ولادت : ۱۳۷۵/۰۹/۱۷ مشهد شهادت : ۱۳۹۵/۰۳/۲۴ محل شهادت : خاش ، منطقه حق آباد نحوه شهادت : هنگامی که گروهک تروریستی معاند نظام قصد انتقال مواد منفجره از منطقه حق آباد خاش به داخل کشور را داشتند در عملیاتی با گروهک ضدانقلاب درگیر و ضمن شکست گروهک به شهادت رسید. مزار : بهشت رضا ، مشهد شهید🕊🌹 🌷@shahedan_aref
کتاب زندگی و خاطرات شهید احمد علی نیری قسمت شصت و سوم ( ادامه قسمت قبل ) ما به حرف های احمد آقا کاملا اعتماد داشتیم.برای همین خیلی ناراحت شدیم. هر روز منتظر یک خبر ناگوار در محل بودیم. شب ها وقتی در مسجد چشم ما به احمد آقا می افتاد نفسی راحت می کشیدیم و می گفتیم خدا را شکر... تا اینکه یک شب بعد از نماز ،وقتی پریشانی در چهره ام دید به من گفت: ناراحت نباش،قضا و قدر الهی تغییر کرده.من فعلا شهید نمیشوم... بعد ادامه داد:من چند ماه دیگر کنار شما خواهم بود. نمی دانید چقدر این خبر برای من خوشحال کننده بود.بعد ها از برادر احمد آقا شنیدم که این قضیه خیلی جدی بوده وبرای همین ان چند روز احمد آقا به صورت مسلح در محل حضور داشته. ادامه دارد ... با کسب اجازه از ناشر کتاب ( انتشارات شهید هادی ) امام و شهدا را یاد کنیم با ذکر صلوات اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم شهید🕊🌹 🌷@shahedan_aref
زندگی به سبک شهدا ( خاطرات ) شهید حمید سالاری جائینی توی اتاق نشسته بودیم که پدرم از در وارد شد . حمید به احترامش تمام قد ایستاد و بعد از نشستن پدر نشست . حواسم به این رفتار هایش بود . هیچ وقت ندیده بودم جلوتر از بابا راه برود . اعتقاد داشت که اگر انسان می خواهد در زندگی خیر ببیند باید این موارد را در رفتار با پدر و مادرش رعایت کند شرط شهید شدن ، شهید بودن است شهید 🕊🌹 🌷@shahedan_aref
یک شب با محاسبه شهید محاسبه‌ی نفس شهید 🕊🌹 🌷@shahedan_aref
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷 شهید همت: 🌿 ما در راه خدا مبارزه می کنیم و مبارزه ما شکست ندارد، مرحله آخر این راه شهادت است که خود بزرگترین پیروزی است. صبحتون شهدایی❤️ 🌷@shahedan_aref
ببیست و دومین روز به نیت شهید🕊🌹 ❤️ اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ ❤️ ❤️ وَ عَلى عَلىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ ❤️ ❤️ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ ❤️ ❤️ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ ❤️ برای همه گرفتارا دعا کنید🙏 🌷@shahedan_aref
🌹نام :محسن 🍃نام خانوادگی : پناهی بروجنی 🌹نام پدر : اسنفدیار 🍃تاریخ تولد : 1345/04/20 🌹محل تولد : تهران 🍃سن : 20 سـال 🌹مذهب : اسلام شیعه 🍃تاریخ شهادت : 1365/09/04 🌹محل شهادت : اندیمشک 🍃شغل : بسیجی 🌹دسته عملیاتی : سپاه سالروز ولادت❣ شهید🕊🌹 🌷@shahedan_aref
🌹نــام :علی اکبر 🍃نـام خـانوادگـی :فتحی 🌹نـام پـدر :عزت اله 🍃تـاریخ تـولـد :۱۳۴۱/۰۲/۰۶ 🌹مـحل تـولـد :تهران 🍃سـن :۱۹ سـال 🌹دیـن و مـذهب :اسلام شیعه 🍃وضـعیت تاهل :مجرد 🌹تـاریخ شـهادت :۱۳۶۰/۰۵/۲۵ 🍃🌹ششم اردیبهشت ۱۳۴۱، در ساوه چشم به جهان گشود. پدرش عزت الله، کارگر ایرنا بود و مادرش،کبرا نام داشت. تا دوم متوسطه درس خواند. سرباز ارتش و سراج بود. از سوی ارتش در جبهه حضور یافت. دوم خرداد ۱۳۶۰، در کرخه بر اثر اصابت ترکش به پهلو شهید شد. مزار او در بهشت زهرای تهران واقع است. شهید🕊🌹 🌷@shahedan_aref