eitaa logo
هر روز با شهدا
57هزار دنبال‌کننده
4.6هزار عکس
2.3هزار ویدیو
19 فایل
🔹تبادل و تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر https://eitaayar.ir/anonymous/Ut6.b53
مشاهده در ایتا
دانلود
📚 آفتاب مطهر 🖊 حضرت علامه آیت‌الله مصباح یزدی(ره) 🔷 این کتاب حاصل تدوین، نگارش و بازنویسی مقالات، سخنرانی‌ها و مصاحبه‌های حضرت استاد است که در آنها به زوایای گوناگون زندگی، اندیشه‌ها و خدمات علمی و فرهنگی شهید مطهری پرداخته شده است. 🔷 بخش نخست این کتاب با عنوان «دانشوری ژرف اندیش»، گوشه‌هایی از امتیازات علمی و اخلاقی شهید مطهری را بیان کرده است. در بخش دوم، رازهای موفقیت این دانشمند به خواننده شناسانده شده است. بخش سوم کتاب با عنوان «مدرس وارسته»، به ترسیم ویژگی‌های استادی می‌پردازد که در حوزه، دانشگاه و دیگر محافل علمی و فرهنگی، به احیای تفکر دینی پرداخته است. پاسخ‌گویی آن شهید به نیازهای زمان، توجه به مقتضیات اجتماعی و آسیب‌شناسی آگاهانه، از جمله مطالبی است که در بخش چهارم بدان اشاره شده است. 🔷 آفت‌زدایی از بوستان عقاید و باورها، مبارزه با ملی‌گرایی، سکولاریسم و ظاهرسازی‌های مخرب و نقد خودباختگی‌های غرب زدگان، محورهای بخش پنجم کتاب است. در بخش ششم نیز، به پاره‌ای از کوشش‌های شهید مطهری اختصاص دارد که به واسطه آنها جامعه را از سیل تحریفات، بدعت‌ها و شبهات نجات داده و بسیاری از جوانان را به ساحل رستگاری رسانیده است. 👈👈مشاهده و تهیه اینترنتی 🌷@shahedan_aref
کتاب زندگی و خاطرات شهید احمد علی نیری قسمت چهارم راوی: خواهر شهید احمد در خانه ما واقعا نمونه بود. همه او را دوست داشتند. همه خانواده اهل نماز و تقوا بودند. لذا احمد هم از همین دوران به مسائل عبادی و معنوی به خصوص نماز توجه ویژه داشت‌ او مانند همه نوجوان ها با بچه ها بازی می کرد، درس می خواند، در کارهای خانه کمک می کرد‌.. اما هرچه بزرگ تر می شد به رفتار و اخلاقی که اسلام تأیید کرده و احمد از بزرگتر ها می شنید با دقت عمل می کرد. مثلا ، وقتی به مدرسه می رفت تا می توانست به همکلاسی هایی که از لحاظ مالی مشکل داشتند کمک می کرد‌. یادم هست وقتی در خانه غذای خیلی خوب و مفصلی درست می کردیم و همه آماده خوردن می شدیم احمد جلو نمی آمد!! می گفت: توی این محل خیلی از مردم اصلا نمی توانند چنین غذایی تهیه کنند. مردم حتی برای تهیه‌ی غذای معمولی دچار مشکل هستند، حالا ما... برای همین اگر سر سفره هم می آمد با اکراه غذا می خورد. برای بچه ای در قد و قواره او این حرف ها خیلی زود بود. اصلا بیشتر بچه ها درسن دبستان به این مسائل فکر نمی کنند. اما احمد واقعا از بینش صحیحی که در مسجد و پای منبر ها پیدا کرده بود این حرف ها را میزد. برای همین می گویم اولین جرقه های کمال در همین ایام در وجود او زده شد. رفته رفته هر چه بزرگتر می شد رشد و کمال و معنویت او بالا رفت تا جایی که دیگر ما نتوانستیم به گرد پای او برسیم! ادامه دارد ... با کسب اجازه از ناشر کتاب ( انتشارات شهید هادی ) امام و شهدا را یاد کنیم با ذکر صلوات اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم شهید 🌷@shahedan_aref
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎦 یادی از سردار محبعلی فارسی، یار دیرین حاج قاسم سلیمانی 🔹امروز سالروز شهادت حاج محبعلی فارسی جانشین و دستیار طرح و عملیات شهید میرحسینی در لشکر ۴۱ ثارالله است. 🔹شهید مجاهدی که پس از سال‌ها مبارزه، اسارت، خدمت و تحمل رنج جانبازی در سال ۱۳۹۶ به آرزوی دیرینه اش رسید. 🔺ادامه مطلب:👇 👉 www.iribnews.ir/00G5p6 شهید 🌷@shahedan_aref
.... 🌷برادرم بعد از ظهر یکی از روزها به دیدنم آمد و بعد از مدتی برخاست و گفت قصد دارم به گلزار شهدای اصفهان بروم و سپس خداحافظی کرد و از منزل خارج شد. بعد مطلع شدیم که شب به خانه برنگشته. بسیار نگران شدیم. نگرانی ما تا فردا ظهر ادامه داشت تا به منزل امد، پرسیدیم: دیشب کجا بودید؟ چرا همه ما را نگران کردید؟ گفت: دیشب چند ساعتی گلزار شهدا بودم، بعد از ان هم به سردخانه‌ای که مخصوص شهدا بود رفتم. چهار تابوت شهید را دیدم در کناره پیر خسته‌ای به دنبال گمشده‌اش می‌گشت. اجساد شهدا را یک به یک نگاه می‌کرد تا آن‌که به بالین فرزند شهیدش رسید.... 🌷صورتش را بر صورت فرزند قرار داد سپس سرش را بلند کرد و دوباره خم شد اما این بار بر روی سینه فرزند با چشمانش با او سخن می‌گفت. سینه فرزندش را بوسه باران کرد، سپس برخاست و سه مرتبه دور جسد فرزند چرخید بعد از ان ایستاد و دستانش را بالا گرفت و گفت: خدایا این فرزندم در راه تو قربانی شده، این قربانی را از من به شایستگی قبول کن. در ان لحظه که من شاهد ماجرا بودم به خود گفتم آیا شهادت نصیب من می‌شود دادا (خواهر). من تصمیم دارم به جبهه بروم حال که قرار است انسان بمیرد چه بهتر است که مرگ، مرگِ شهادت باشد. 🌹خاطره ای به یاد شهید معزز 🌷@shahedan_aref
📕دغدغه های فرهنگی استاد متفکر سید علی حسینی خامنه ای 🌱 📌کتاب «دغدغه های فرهنگی» که در اردیبهشت ماه سال 1390 به چاپ رسیده، شرح مزجی یکی از بیانات محوری مقام معظم رهبری در سال 1373 است که با استفاده از دیگر بیانات معظم له تکمیل شده است. متن کتاب «قرارگاه های فرهنگی» از لحاظ محتوا، مکملی برای کتاب دغدغه های فرهنگی است. این محصول تقریبا سه سال پس از انتشار کتاب دغدغه های فرهنگی، در قالب کتابی مجزا چاپ شد. با توجه به حجم مختصر «قرارگاه های فرهنگی» و ارتباط تنگاتنگ محتوایی بین این دو متن، تصمیم گرفته شد این کتاب، پس از بازنگری کلی، در قالب یک ضمیمه، به انتهای کتاب دغدغه های فرهنگی اضافه شود. ۴۰ ت با تخفیف ۳۶ت ۳۰۴ صفحه 📱برای ثبت سفارش 👇 @rahil125 🌷@shahedan_aref
🥀شهید محمدرضا تورجی‌زاده: 🍀مردم هر وقت کار تون جایی گیر کرد ،امام زمان تون رو صدا کنید یا خودش میاد ، یا یکی رو میفرسته که کارتون رو راه بندازه... شهید 🌷@shahedan_aref
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آیین‌دل‌تو‌مهࢪبانیست‌شھیـد درسینه‌بهـار‌جاودانیست‌شھیـد هرلحظھ‌ نگاهت‌به‌دلم‌مے‌گوید عشق‌تو‌دلیل‌زندگانیسـت‌شھیـد شهـید ...🌷🕊 صبحتون شهدایی🌹 🌷@shahedan_aref
خواب شهادت در یکی از ماموریت ها، برادر حسین بواس به بنده گفت، یکی از شهدای. مدافع حرم گیلان به نام کوچک زاده رو خواب دیدم. این شهید زمان و مکان شهادتم را به من گفته ونشان داده است. بهش گفتم، حسین آقا، به ما بفرمایید اون شهید به شما چی گفته تاما هم زمان و مکان شهادت شما رابدانیم!!!!!! حسین، جواب نمی‌داد واین راز را فاش نمیکرد. چند بار اصرار کردم که به بنده بگوید ، ولی فایده‌ای نداشت. او ازآن میترسید اگه به ما بگوید جلوی اعزام به ماموریتش رابگیر یم. اعزام و شروع ماموریت بود آنقدر سرمون شلوغ بود که حواسم به آن خواب تعریف شده توسط حسین آقا بواس نبود. منطقه وجبهه خان طومان آمدیم ودرگیریهاشروع شد. درصحنه های درگیری با دشمنان تکفیری بیادم آمد که یک خواب عجیبی را برادر حسین بواس قبلا دیده بود نکند که اینجا تعبیر شود.!!!!! گیرودار نبرد روز 21 فروردین ۹۵، آن خواب تعبیر شد وحسین آقای بواس آسمانی گشت. روحش شاد و راهش پررهرو باد. (برادر مصطفی...........) شهید مدافع حرم 🌷@shahedan_aref
📚 📝زندگی نامه شهید محمد فرومندی 🖋نوشته ی داوود امیریان 🔸اگر دوست دارید بیشتر از شخصیت ستودنی ایشان بدانید، به این کتاب از نشر ستاره‌ها سر بزنید و در قسمتی از آن بخوانید: ((آنچه باعث عزت و عظمت شماست، حضورتان در جبهه‌هاست و آنچه وسیلهٔ عذاب وجدان و سرافکندگی، عدم صبر و تحمل‌تان بر مشکلات. شما وارثان خون‌دادگان و خون دل خوردگان هستید و اگر این گونه عمر نگذرانید، ادعای سربازی امام خمینی را نکنید. که او فرزند امام حسین (ع) است.)) شهید 🌷@shahedan_aref
6️⃣2️⃣سالروز عروج آسمانی شهید محمدكاظم محمدقلی نیا بیشه نام پدر : رحمت الله نام مادر:ام البنین پورقاسم تاریخ تولد :1346/05/06 تاریخ شهادت : 1365/02/10 محل شهادت : فاو گلزار:سیدمیرزا بیشه سر 🌺پدر شهید: روزی شهیدبه مادرش گفت مادر جان من این بار که می خواهم به جبهه بروم مطمئناً شهید می شوم وقتی به بهشت رفتم آنقدر پشت دربهشت را جارو میزنم تا تو آنجا تشریف بیاوری .مادرش گفت :که اگر من اجازه ندهم چه کارمیکنی ؟ پاسخ داد مادرجان ،فدایت شوم تکلیف شرعی است پس چه بهتر که اجازه بدهی و در این ثواب هم شریک شوی . پس از آن شهید بشهادت رسید و به قولش عمل کرد زیرا مدت کمی بعد مادر هم دارفانی را وداع گفت و به شهید پیوست . 🌹دوست شهید : شهید یکی از طلبه های خوب بابل در حوزه ی علمیه جعفریه رستم کلای بهشهر بود . او حدود 4 سال عمر شریف خود را در حوزه گذراند و به گفته شهید در اوایل مشرف شدنش به حوزه دعای توسل را زیاد می خواند و می گفت: ای مردم! حوزه علمیه بهشت روی زمین است و پس به سوی حوزه روانه شوید و هرگز از آن مگریزید . شهید 🌷@shahedan_aref
سردارشهید : بهزاد ارشدي نام پدر علي يار تاریخ تولد 24/2/1336 تاریخ شهادت10/2/1361 تربت شهید آبادان غزل زیستن را سال 1336 خواندن آغاز کرد و در حالی که سر در آغوش مهر مادر داشت دست نوازش پدرهمواره بر روی سرش بود. در پی یادگیری الفبای علم به مکتب علم آموزان قدم نهاد و از خوان معرفت توشه ای عظیم برگرفت. با گرفتن دیپلم ، محیط دانشگاه پذیرای فرهیختگی این طالب مطلوب در رشته ی علوم و فنون نظامی گشت و توانست مدرک کارشناسی خود را بگیرد. همزمان با روشن شدن آتشن خاموشی ناپذیر انقلاب او نیز برای روشن نمودن محیط ظلمانی آن روز همچون شمعی سوختن آغاز نمود و با فریاد استقلال و آزادی در جسم بی جان شهر ندای اسلام سر داد. در اوقات فراغت، مسجد مأمنی برای فعالیت های فرهنگی و مذهبی اش بود. او با توزیع کتاب های فرهنگی در راستای جذب جوانان بسیار تلاش می کرد. وجود بهزاد آیت مهربانی و خوش اخلاقی بود و درونش آراسته به صفاتی همچون صرفه جویی، سخاوت و شوخ طبعی. با تاختن وحشیانه ی کافران بر خاک وطن عازم میدان نبرد شد. و در اردیبهشت ماه سال 61 بر اثر اصابت ترکش بر پیکر نازنینش در عملیات بیت المقدس به فیض شهادت رسید و بر بال ملائک به سوی بارگاه الهی شتافت... شهید 🌷@shahedan_aref
هرچه از اخلاقش بگويم كم است، بسيار مهربان بود در مدت كوتاه زندگي با هم بحثي نداشتيم، هميشه مرا مهديه‌ خانم صدا مي‌كرد، حنانه را خيلي دوست داشت وقتي قصد رفتن داشت صداي لالايي‌اش را ضبط كرد و گفت در نبودم صدايم را براي حنانه بگذار تا با صداي من بخوابد. در اجتماع هم بسيار فعال و شبيه‌خوان روز عاشورا بود، هميشه از شهدا حرف مي‌زد و يادواره شهدا و بنر شهدا را خودش كار مي‌كرد. شهید 🌷@shahedan_aref
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
۴۱ سال انتظار برای برآورده شدن وصیت یک شهید 🔹شهید هدایت‌الله طیب متولد روستای موگر از توابع شهرستان لنده یکی از شهدای شاخص استان کهگیلویه و بویراحمد از دانشجویان پیرو خط امام بود که درس و تحصیل در فلوریدای آمریکا را رها و با لبیک به فرمان رهبر انقلاب رهسپار جبهه و جنگ شد. 🔹در بخشی از وصیت این شهید آمده است: هنگام زنده بودن نتوانستم خدمتی برای مردم انجام دهم جنازه‌ام را در زادگاهم دفن کنید شاید مسئولین بعد از مرگم بتوانند خدمتی به مردم این روستا ارائه دهند. 🔹قبر شهید در این روستا به دلیل صعب‌العبور بودن مسیر تاکنون زائری به خود ندیده و کسانی که برای زیارت آرامگاه طیب راهی روستا شدند به علت سختی عبور و مرور نتوانستند بر مزار شهید حضور پیدا کنند. 🔹معاون اجرایی رئیس‌جمهور امسال از روستای موگر دیدن کرد و قرار است تا پایان سال ۱۴۰۲ عملیات ساخت جاده و پل در این منطقه به اتمام برسد. شهید 🌷@shahedan_aref
وقتی گره های بزرگ به کارتون افتاد از خانم «فاطمه زهرا سلام الله علیها» کمک بخواید ، گره های کوچیک رو هم از «شهدا» بخواید ،براتون باز کنند .. شهید 🌷@shahedan_aref
کتاب زندگی و خاطرات شهید احمد علی نیری قسمت پنجم راوری: دکتر محسن نوری، «استاد دانشگاه شهید بهشتی» توی محله از بچگی باهم بودیم. در دوران دبستان حال و هوای احمد با همه فرق داشت. رفتارش خیلی معنوی بود احمد یکی از بهترین دوستان من بود، همیشه نون و پنیر خوشمزه ای با خودش به مدرسه می آورد ‌هیچ وقت هم تنها نمی خورد! به ما تعارف می کرد و منو بقیه دوستان کمکش می کردیم رفتار و برخورد احمد برای همه ما الگو بود همیشه باهم بودیم می گفت: بیا تو راه مدرسه سوره های کوچک قران را بخوانیم. زنگ های تفریح هم می دیدم که یک برگه‌ای در دست گرفته و مشغول مطالعه است. یک بار از او پرسیدم: این کاغذ چیه؟ گفت: این برگه‌ی اسما ٕالله است. نام های خدا روی این کاغذ نوشته شده. کم کم بزرگ تر می شدیم. فاصله معنوی من با او رفته رفته بیشتر می شد.او پله پله بالا می رفت و من... بیشترین چیزی که احمد به آن اهمیت می داد نماز بود. هیچ وقت نماز اول وقت را ترک نکرد حتی در اوج کار و گرفتاری. معلم گفته بود امتحان دارید.ناظم آمد سر صف و گفت: بر خلاف همیشه خارج از ساعت آموزشی امتحان برگزار می شه.فردا زنگ سوم که تمام شد آماده امتحان باشید. آمدیم داخل حیاط. گفتند: چند دقیقه دیگه امتحان شروع می شه. صدای اذان از مسجد محل بلند شد. احمد آهسته حرکت کرد و رفت به سمت نماز خانه. دنبالش رفتم و گفتم: احمد برگرد ..این آقا معلم خیلی به نظم حساسه، اگه دیر بیای، ازت امتحان نمی گیره و... می دانستم نماز احمد ، طولانی است، او مقید بود که ذکر تسبیحات را هم با دقت ادا کند. هرچه گفتم بی فایده بود، احمد به نماز خانه رفت و مشغول نماز شد همان موقع همه ما را به صف کردند، وارد کلاس شدیم. ناظم گفت: ساکت باشید تا معلم سوال ها رو بیاره مرتب از داخل کلاس سرک می کشیدم و داخل حیاط و نماز خانه را نگاه می کردم. خیلی ناراحت بودم. حیف بود پسر به این خوبی از امتحان محروم بشه. بیست دقیقه همین طور توی کلاس نشسته بودیم.نه از معلم خبری بود نه از ناظم و نه از احمد! همه داشتند توی کلاس پچ پچ می کردند که یکدفعه درب کلاس باز شد و معلم با برگه های امتحانی وارد شد همه بلند شدند. معلم با عصبانیت گفت: از دست این دستگاه تکثیر! کلی وقت مارو تلف کرد تا این برگه ها آماده بشه! بعد یکی از بچه ها رو صدا زد و گفت: پاشو برگه ها رو پخش کن. هنوز حرف معلم تمام نشده بود که درب کلاس به صدا در آمد. در باز شد و احمد در چارچوب در نمایان شد. معلم ما اخلاقی داشت که کسی را بعد خودش به کلاس راه نمی داد. من با ناراحتی منتظر عکس العمل معلم بودم. آقا معلم درحالی که حواسش به کلاس بود گفت: نیری برو بشین سرجات! احمد سر جایش نشست و مشغول پاسخ به سوالات امتحان شد .من هم با تعجب به او نگاه کردم. احمد مثل همه ما مشغول پاسخ شد.فرق من با او در این بود که احمد نماز اول وقت را خوانده بود و من .... خیلی روی این کار او فکر کردم ..این اتفاق چیزی نبود جز نتیجه عمل خالصانه احمد‌ ادامه دارد ... با کسب اجازه از ناشر کتاب ( انتشارات شهید هادی ) امام و شهدا را یاد کنیم با ذکر صلوات اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم شهید 🌷@shahedan_aref
روحت شاد شهید حیا و غیرت 🌹شهید حمیدرضا الداغی🌹 🌷@shahedan_aref
🌷ارتباط قلبی اش با امام زمان (عج) خیلی قوی بود و می گفت، یک قدم به طرفشان برداری صد قدم به طرفت برمی دارند. این شهید عاشق امام زمان بود و هنگامی که نام مبارک آن حضرت را می شنید به عنوان احترام بلند می شد و ارادت خاصی به آن حضرت داشت. همیشه توصیه می کرد در قنوت نماز بخوانید: « اللهم اجعلنی من المحبین المهدی و المنتظرین المهدی(عج). شهید 🌷@shahedan_aref
🥀 🌿 من زندگی را دوست دارم ولی نه آنقدر که آلوده اش شوم و خویشتن را گم و فراموش کنم. علی وار زیستن و علی وار شهید شدن... حسین وار زیستن و حسین وار شهید شدن... را دوست می دارم. 🌷@shahedan_aref
💢اخلاص فرمانده 🔹 در یکی از عملیات ها، از سوی نیروهای مستقر در ارتفاعات، خبر رسید که نیاز شدید به آب آشامیدنی دارند. 🔹 پیش از آن که کسی داوطلبانه قدم پیش گذارد، فرمانده لشکر امام حسین ؏، شهید حاج حسین خرازی، با وجود قطع یک دست، به تنهایی، ظرف بیست لیتری آب را روی دوشش گذاشت و زیر شلیک تیربار و ترکش خمپاره های دشمن از ارتفاعات بالا رفت. شهید 🌷@shahedan_aref
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
و این خاصیت نام شماست که همیشه دݪم را وصل کرده به حال بهتری🕊.. 🤍 صبحتون شهدایی🌷🌷🌷 🌷@shahedan_aref
🌹وصیت شهید حمید رستمی: به پهلوی شکسته‌ی‌ فاطمه زهرا قسم‌تان میدهم که حجاب را ، حجاب را ، حجاب را رعایت کنید. شهید 🌷@shahedan_aref
❤️ به علیه (عج) علاقه زیادی داشت. 🌸 فخرالدین حجازی توی یکی از ملاقات هایش اسم او را گذاشت 《 》. 🌹 گفت: به به! چه اسمی زیباتر از مهدی؟ اسم مولای غریب و غائبمان‌. خیلی بهتر از اسم ادواردو است. اصلا از این به بعد، من ادواردو نیستم. من هستم. 💥آن اواخر یک رساله هم نوشت با موضوع " منجی موعود از نگاه ادیان". روز شهادتش‌هم ایام ولادت امام زمان (عج) بود. 💠 قسمتی از کتاب "من‌ادواردو نیستم." شهید 🌷@shahedan_aref