هدایت شده از مداحی آنلاین
10.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📲 #کلیپ| #ریلز | #استوری
ساقی کربلا ابالفضل
امید خیمه ها ابالفضل
آبروی ام البنین و آینهی مرتضی ابالفضل
🌙 #ماه_رمضان
🌷 #صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله
🌷 #شب_جمعه
♨️ @Maddahionlin 👈
بیانیه وزارت کشور درباره حجاب: از ارزشهای دینی عقبنشینی نمیکنیم
🔹هیچگونه عقبنشینی یا تساهل در اصول و احکام دینی و ارزشهای سنتی صورت نگرفته و نخواهد گرفت و حجاب بهعنوان یک ضرورت شرعی غیر قابل تردید همواره از اصول عملی ایران خواهد بود.
🔹مجموعه دولت و وزارت کشور خود را مخاطب مطالبات عموم مردم وفادار ایران در موضوع حجاب دانسته و بر خواسته بر حق ایشان مبنی بر داشتن جامعهای عفیف و با حیا صحه میگذارد و گوشی شنوا و زبانی پاسخگو و بازویی توانمند برای تأمین حقوق مردم بویژه حق زیست عفیفانه به عنوان یکی از حقوق اساسی آحاد ملت میباشد.
🔹تردیدی وجود ندارد که حجاب از پایههای تمدنی ملت ایران بوده و یکی از زیرساختهای بنای حیاتی خانواده میباشد. در حالی که خانوادهگرایی و حفظ حریم آن از اصول زیست اجتماعی ایرانیان است میبایست از حریم حجاب و عفاف برای تحکیم بنیان خانواده محافظت نمود و بر تقویت و گسترش آن ملازمت نمود.
🔹از همه مراجع دینی، فرهنگی و اجتماعی تقاضا دارد با حضور مسئولانه خود در میدان، تبیین این موضوع حساس را بر خود فرض دانسته و باب گفتگوی مثبت در امر حجاب را برای همه طیفهای نیازمند به بهرههای فکری و ذهنی بیش از پیش باز نمایند. تردیدی نیست که «اقناع» نسل جوان مؤثرترین راهبرد در بهبود وضعیت حجاب خواهد بود.
🔹با توجه به پایبندی اکثریت قاطع بانوان و دختران ایرانی به این امر با تأکید مجدد بر لزوم رعایت حجاب در همه اماکن و معابر عمومی و ضمن اعلام حمایت از همه آمران به معروف و ناهیان از منکر در سراسر کشور، دستگاه قضائی، ضابطان و سایر نهادهای ذیربط نسبت به مواجهه با معدود هنجارشکان اقدام خواهند نمود و اجازه تعدی به حریم و هویت مقدس زن مسلمان ایرانی را نخواهند داد.
@Farsna - Link
هدایت شده از خاطرات شهداء
سلام صبح مهدویتون بخیر
🌹تقویم نجومی اسلام شیعه
🌹 جمعه 11 فروردین / حمل 1402
👈9 رمضان 1444
👈 31 مارس 2023
🔵امور دینی و اسلامی.
❇️امروز روز خوبی برای امور زیر است:
✅مسافرت.
✅شروع به کار و شغل.
✅قرض و وام دادن و گرفتن.
✅امور زراعی و کشاورزی.
✅غرس درخت.
✅و دیدار با روسا خوب است.
👶مولود امروز ولادتش آسان و طالب علم است
🚘مسافرت خوب است.🌹
🌓امروز قمر در برج اسدو برای امور زیر مناسب است:
✳️خرید احشام و حیوانات.
✳️عهدنامه نوشتن.
✳️خواستگاری عقد و ازدواج.
✳️جراحی.
✳️جابجایی و نقل و انتقال.
✳️رفتن به خانه نو.
✳️شروع به کار.
✳️و خرید خانه و ملک نیک است
💇⛔ اصلاح سر و صورت:
طبق روایات، #اصلاح_مو (سر و صورت)، باعث درد و بیماری می شود.
✂️
🌹 ناخن گرفتن.
جمعه برای #گرفتن_ناخن، روز بسیار خوبیست و مستحب نیز هست. روزی را زیاد ، فقر را برطرف ، عمر را زیاد و سلامتی آورد.
👕🌹 دوخت و دوز.
جمعه برای بریدن و دوختن، #لباس_نو روز بسیار مبارکیست و باعث برکت در زندگی و طول عمر میشود...
✴️️ وقت استخاره.
در روز جمعه از اذان صبح تا طلوع آفتاب و بعد از زوال ظهر تا ساعت ۱۶ عصر خوب است
⚡ ذکر روز جمعه.
اللّهم صلّ علی محمّد وآل محمّد وعجّل فرجهم ۱۰۰ مرتبه
⚡ ذکر بعد از نماز صبح ۲۵۶ مرتبه #یانور موجب عزیز شدن در چشم خلایق میگردد .
🌹بر محمد و آل محمد صلوات
اللهم صل علی محمد وآل محمدو عجل فرجهم یامهدی ادرکنی 🌹
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
هدایت شده از پاسخگویی به سوالات مذهبی
📢 غیورمردی که پیکر شهیدحججی را شناسائی کرد، آسمانی شد.
🔻سردار مدافع حرم «حاجمهدی نیساری» که در شب ۲۱ ماه رمضان۱۴۴۳(۲ اردیبهشت ۱۴۰۱) آسمانی شد، فردی بود که برای شناسائی پیکر «شهید حججی» به مقر داعش رفت و از «سیدحسن نصرالله» لقب پهلوان مقاومت را گرفت.
مأموریت ویژه سردار نیساری برای شناسایی پیکر مطهر شهید محسن حججی 👇
بعد از شهادت حججی تا مدتها، پیکر مطهرش در دست داعشیها بود تا اینکه قرار شد حزبالله لبنان و داعش، تبادلی انجام دهند.
بنا شد حزبالله تعدادی از اسرای داعش را آزاد کند. داعش هم پیکر محسن و دو شهید حزبالله را تحویل بدهد و یکی از اسرای حزبالله را هم آزاد کند.
به من گفتند:
«میتوانی بروی در مقر داعش و پیکر محسن را شناسایی کنی؟!»
میدانستم میروم در دل خطر و امکان دارد داعشیها اسیرم کنند و بلایی سرم بیاورند اما آن موقع، محسن برایم از همه چیز و حتی از جانم مهمتر بود. قبول کردم. با یکی از بچههای سوری بهنام حاج سعید از مقر حزبالله لبنان حرکت کردیم و به طرف مقر داعش رفتیم.
در دل دشمن بودیم. یک داعشی که دشداشه سفید و بلند پوشیده بود و صورتش را با چفیه قرمز پوشانده بود، با اسلحه ما را میپائید.
پیکری متلاشی و تکهتکه را نشانمان داد و گفت:
«این همان جسدی است که دنبالش هستید!»
میخکوب شدم. از درون آتش گرفتم. مثل مجسمه، خشک شدم...
رو کردم به حاج سعید و گفتم:
«من چهجوری این بدن را شناسایی کنم؟! این بدن اربا اربا شده، این بدن قطعه قطعه شده!»
بیاختیار رفتم طرف داعشی. عقب رفت، اسلحهاش را مسلح کرد و کشید طرفم. داد زدم:
«پستفطرتا، مگه شما مسلمون نیستید؟! مگه دین ندارید؟! پس کو سر این جنازه؟! کو دستهاش؟!»
حاجسعید حرفهایم را تندتند برای آن داعشی ترجمه میکرد. داعشی برای آنکه خودش را تبرئه کند، میگفت:
«این کار ما نبوده. کار داعش عراق بوده.»
دوباره فریاد زدم:
«کجای شریعت محمد آمده که اسیرتان را اینجور قطعه قطعه کنید؟!»
داعشی به زبان آمد و گفت:
«تقصیر خودش بود. از بس حرصمون رو درآورد. نه اطلاعاتی بهمون داد، نه گفت اشتباه کردهام و نه حتی کوچکترین التماسی بهمون کرد که از خونش بگذریم. فقط لبخند میزد!»
هرچه میکردم پیکر قابل شناسایی نبود. به داعشی گفتیم:
«ما باید این پیکر رو برای شناسایی دقیق با خودمون ببریم.»
اجازه نداد. با صدای کلفت و خشدارش گفت:
«فقط همینجا!»
نمیدانستم چه بکنم. شاید آن جنازه، پیکر محسن نبود و داعش میخواست فریبمان بدهد.
در دلم متوسل شدم به حضرت زهرا علیهاالسلام. گفتم:
«بیبی جان! خودتون کمکمون کنید، خودتون دستمون رو بگیرید. خودتون یه راه چاره بهمون نشون بدید.»
یکباره چشمم افتاد به تکهاستخوان کوچکی از محسن. ناگهان فکری توی ذهنم آمد. خودم را خم کردم روی جنازه و در یک چشم بههم زدن، استخوان را برداشتم و در جیبم گذاشتم! بعد هم به حاجسعید اشاره کردم که برویم.
نشستیم توی ماشین و سریع برگشتم سمت مقر حزالله. از ته دل خدا را شکر کردم که توانستم بیخبر از آن داعشی، قطعه استخوانی را با خودم بیاورم.
وقتی برگشتیم به مقر حزبالله، استخوان را دادم تا از آن آزمایش DNA بگیرند.
دیگر خیلی خسته بودم. هم جسمی و هم روحی. واقعا به استراحت نیاز داشتم.
فردای آن روز حرکت کردم سمت دمشق. همان روز خبر دادند که جواب DNA مثبت بوده و نیروهای حزبالله، پیکر محسن را تحویل گرفتهاند.
به دمشق که رسیدم، رفتم حرم بیبی حضرت زینب علیهاالسلام. وقتی داخل حرم شدم، یکی از بچهها آمد و گفت:
«پدر و همسر شهید حججی به سوریه آمدهاند. الان هم همین جا هستن، توی حرم»
من را برد پیش پدر محسن که کنار ضریح ایستاده بود. پدر محسن میدانست که من برای شناسایی پسرش رفته بودم.
تا چشمش به من افتاد، جلو آمد و مرا در بغل گرفت و گفت:
«از محسن خبر آوردی؟!»
نمیدانستم جوابش را چه بدهم. نمیدانستم چه بگویم. بگویم یک پیکر اِرباً اِربا را تحویل دادهاند؟! بگویم یک پیکر قطعه قطعه شده را تحویل دادهاند؟! بگویم فقط مقداری استخوان را تحویل دادهاند؟
گفتم:
«حاجآقا، پیکر محسن مقر حزبالله لبنانه. برید اونجا خودتون ببینیدش.»
گفت:
«قَسَمَت میدم به بیبی که بگو.»
التماسش کردم چیزی از من نپرسد. دلش خیلی شکست.
دستش را انداخت میان شبکههای ضریح حضرت زینب علیهاالسلام و گفت:
«من محسنم رو به این بیبی هدیه دادم. همه محسنم رو. تمام محسنم رو. اگه بهم بگی فقط یه ناخن یا یه تار مویش رو برام آوردی، راضیام.»
وجودم زیر و رو شد. سرم را انداختم پایین. زبانم سنگین شده بود. به سختی لب باز کردم و گفتم:
«حاجآقا، سر که نداره! بدنش رو هم مثل علیاکبر علیهالسلام اِرباً اِربا کردن.»
هیچ نگفت. فقط نگاه کرد سمت ضریح و گفت:
«بیبی، این هدیه رو قبول کن.»
▫️ در این شبها وروزهای عزیز، شهدائی را که امنیتمان را مدیونشان هستیم، فراموش نکنیم.
@faanos313
10.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
👌 نماز جماعت در سواحل مازندران
گویا پس از جولان دادن بی حجابها واراذل واوباش وروزه خواری علنی وبی بندو باریها،درسواحل شمالی ایران، مردم شهید پرور وغیرتمند مازندران وجمعی از مسافران نوروزی،با حضور وبرپایی نماز جماعت فضارا برای این جماعت گستاخ تنگ کردن،هرجا کار دست مردم افتاد به خوبی از عهدش بر اومدن،بدون کوچکترین هزینه مردم جذب دین میشوند.
🇮🇷
السلام علیک یاحضرت یا ام المومنین
برایت سهمی از اسلام با حیدر برابر بود
چنانکه ثروت تو همترازِ تیغِ حیدر بود
به ایثارت گواهی میدهد شعبِ أبیطالب
همین از خود گذشتنهای تو خود فتح خیبر بود
همین بس که سلامت داده جبرائیل با هر وحی
کجا این منقبت در شأن آن زنهای دیگر بود؟
کسی که مادر زهراست اُم المؤمنین باشد
فقط اینگونه مادر لایق آنگونه دختر بود
نه تنها مریم و حوا کنیز خانهات بودند
که غیر از فاطمه شأن تو از کُلِ زنان سر بود
تو بودی و علی بود و ابوطالب همین کافیست
پیمبر از همان آغاز هم دارای لشگر بود
تو ای بانو اگر اسلام را یاری نمیکردی
یقین دارم جهان امروز بی «الله اکبر» بود
**
خدیجه! آه...، بعد از تو رسول الله هر روزش...
خدیجه! آه...، هر شب روی لبهای پیمبر بود
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
📌 شهید دادبین: وصیت میکنم مردم متحد باشند
| «جوشش خون تازه از پیکر شهید رضا دادبین پس از یک هفته از شهادت..» |
🔹 بدن مطهر پسرم را بعد از ۷ روز به کرمان آورند؛ پیش خودم زمزمه میکردم که خدایا می خواهم به امام زمان عجل الله بگویم، خودمان که هیچ، حتی بچههایمان را هم برای اسلام دادیم و منتظر شما بودیم.
◇ برای آنکه منتظر امام زمان عجل الله بودنمان را نشان دهم، از خداوند مقداری از خون پسرم را درخواست کردم؛ ناگاه دیدم به اذن خداوند از کتف آقا رضا خون جاری شد.
◇ این اتفاق بعد از ۷ روز از شهادت فرزندم، بسیار عجیب بود.
«گویی قلب فرزندم دوباره میتپد..»
◇ من بلافاصله پارچهای را به خون پسرم آغشته کردم؛ و میخواهم این پارچه رو به منتقم خون شهداء، حضرت مهدی علیه السّلام هدیه کنم.
◇ اکنون بخشی از این پارچه در موزه دفاع مقدس نگهداری می شود.
✍ راوی: پدرشهید رضا دادبین
🔺️ شهید رضا دادبین از شهدای دانش آموز، چهارم مرداد ۱۳۴۶، در شهرستان کرمان به دنیا آمد. تا پایان مقطع راهنمایی درس خواند. به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. دهم اردیبهشت ۱۳۶۱، در خرمشهر بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید و آسمانی شد.
◇ لحظاتی قبل از شهادت و شروع عملیات گزارشگر رادیو رفت جلویش و پرسید : پیامتان برای مردم چیست ؟
◇ رضا که انگار میدانست میخواهد شهید شود پیام نداد و گفت : وصیت من این است که مردم متحد باشند.
#شهید_رضا_دادبین
#شهدای_دانش_آموز
🇮🇷🇮🇷🇮🇷