{🌱•هُوَ اَلْرَحْمْݩْ •🌱}
•🌿😍•
•💔🌺•
حاضࢪمجـاندهمتاڪہببینمحـࢪمت
جانعـالمبہفدا؎حࢪممحتࢪمتシ•❤️
#امام_حسین
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
┏━°❀•°:🦋--♡-- 🦋:°•❀°━┓
https://eitaa.com/shahid098
{🌱•هُوَ اَلْرَحْمْݩْ •🌱}
•🌷💐•
بانو!
مࢪاقب ایݩ حࢪیࢪ بهشتی باش
کہ بہ سبب آݩ به سعادت ࢪسیده اے ...!
#چادرانه_حجاب
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
┏━°❀•°:🦋--♡-- 🦋:°•❀°━┓
https://eitaa.com/shahid098
{🌱•هُوَ اَلْرَحْمْݩْ •🌱}
•🦋🕊•
شہدا غࢪیبند💔
اما...
شہید گــمـنـ♡ـام🕊
غریب تࢪ...🌿
#شهیدانه
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
┏━°❀•°:🦋--♡-- 🦋:°•❀°━┓
https://eitaa.com/shahid098
شیطونـهڪنارِ
گوشتزمزمهمیڪنه:
تاجوونےاززندگیـتلذتببر‼️
هرجورڪهمیشهخوشبگذرون
اماتوحواسـتباشه،
نڪنهخوشگذرونیتبه
قیمتِشڪسـتنِدلامامزمانمونباشھ(:
📖مِنَ المُؤمِنينَ رِجالٌ صَدَقوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَيهِ ۖ فَمِنهُم مَن قَضىٰ نَحبَهُ وَمِنهُم مَن يَنتَظِرُ ۖ وَما بَدَّلوا تَبديلًا🌹🍃
🗓امروز 16اردیبهشت سالروز شهادت
⚘شهید مدافع حرم محمد محمودیان
⚘شهید مدافع حرم حبیب الله قنبری
⚘شهید مدافع حرم رضا حاجی زاده
⚘شهید مدافع حرم سیدجواد اسدی
⚘شهید مدافع حرم سید رضا طاهر
⚘شهید مدافع حرم حسین مشتاقی
⚘شهید مدافع حرم محمود رادمهر
❣ارواح مطهرشون قرین شادے
❣باذکرنورانے چهارده
❣صلــــــــــواتــــــــ🌹🍃
https://eitaa.com/shahid098
#تلنگࢪ
حواسمـان نیست، ما میگوییم
و رهـا میکنیم و رد میشویم...
اما؛ ممکن است یکی گیـر کند،
بین کلمـههای مـا!
بین قضاوتهای مـا!
بین برداشتهای مـا!
"مهـربان باشیـــم♥️"
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
- رفیقِآسموننشینمَن🌸!'
#شهیدابراهیمهادی
دوست دارید در مورد ازدواج موفق کلیپ یا سخرانی یا متن بزارم ؟؟؟؟
یکم نظر بدید لطفا تا ببینم چقدر خواهان داره اگه که دوست داشتید برم یکم مطالعه کنم و توی کانال بزارم
* #داستـــان
💞 #عاشقـــانه_دو_مدافـــع💞
#قسمت_۵۳
احساس خوبی داشتم اما یه غمی تو دلم بود
چشمامو بستم و گفتم: علی جان وسایلاتو آماده کردی؟
جوابمو نداد
شونه کردن موهام که تموم شد شروع کرد به بافتنشون
برگشتم سمتشو دوباره پرسیدم: وسایلاتو جمع کردی
پوفی کردو سرشو انداخت پایین
- جمع نکردم
_ إ خوب بیا باهم جمعشو کنیم
باشه واسه فردا الان هم من خستم هم تو
حرفشو تایید کردم اما اصلا دلم نمیخواست بخوابم
میخواستم تا صبح باهاش حرف بزنم و نگاش کنم
اصلا کاش صبح نمیشد...
دلم راضی به رفتنش نبود، اما زبونم چیز دیگه ای رو به علی میگفت
نشست بالا سرم و گفت: بخواب
- تو نمیخوابی مگه
چرا ولی باید اول مطمئن بشم که تو خوابیدی بعد خودم بخوابم
_ إ علی
دستشو گذاشت رو دهنمو گفت: هیس هیچی نگو بخواب خانوم جان
پلکامو به نشونه ی تایید بازو بسته کردم و لبخند زدم
دستی به سرم کشید و گفت: مرسی عزیز جان
خسته بود، چشماشو بازور باز نگه داشته بود
خوابم نمیبرد پتو رو کشیدم رو سرمو خودمو زدم به خواب
چند دقیقه بعد برای این که مطمئن بشه که خوابم صدام کرد
میشنیدم اما جواب ندادم
آهی کشیدو زیر لب آروم گفت: خدایا به خودت توکل
انقدر خسته بود که تا سرشو گذاشت رو بالش خوابش برد
پتو رو کنار زدم و سرجام نشستم
برگشتم سمتش
چه آروم خوابیده بود
گوشه ی چشمش یه قطره اشک بود
موهاش بهم ریخته بود و ریشهاش یکم بلند شده بود
خستگی تو چهرش میشد دید
بغضم گرفت ، ناخداگاه اشکام جاری شد
دلم میخواست بیدار شه و باهام حرف بزنه، تو چشمام زل بزنه و مثل
همیشه بگه اسماء
من هم بگم جانم علی
لبخند بزنه و بگه چشمات تموم دنیامه هاااا
منم خجالت بکشم و سرمو بندازم پایین...
خدایا من چطوری میتونم ازش دل بکنم ، چرا دنیات انقدر نامرده
من تازه داشتم زندگی میکردم
_ حاضر بودم برگردم به اون زمانی که علی نیومده بود خواستگاری همون
موقعی که فکر میکردم یه بچه حزب الهی خشک و بد اخلاقه و ازمن هم
بدش میاد
اخم کردناش هم دوست داشتنی بود برام
علی اونقدر خوب بود که مطمئن بودم شهید میشه...
وااای خدایا کمکم کن
از جام بلند شدم
رفتم کنار پنجره و یکم بازش کردم، نسیم خنکی به صورتم خورد و اشکامو
رو صورتم به حرکت درآورد
درد شدیدی تو سرم احساس کردم
پنجره رو بستم و به دیوار تکیه دادم که تو همون حالت خوابم برد
باصدای اذان صبح بیدار شدم یه نفر روم پتو کشیده بود
_ به اطرافم نگاه کردم
علی رو تخت نشسته بود و سرشو بین دوتا دستش گذاشته بود
سرشو آورد بالا، چشماش هنوز قرمز بود
اسماء چرا نخوابیده بودی؟ منو میخواستی گول بزنی؟اونجا چرا ؟میخوای
دوباره حالت بد بشه؟من که گفتم تا دلت راضی نباشه نمیرم؟ چرا میشینی
فکرو خیال الکی میکنی؟
_ الکی خندیدم و گفتم:اوووووو چه خبرته علی این همه سوال اونم این
وقت صبح
پاشو بریم وضو بگیریم
نمازمون رو اول وقت بخونیم
نمیخواستم اذیتش کنم اما دست خودم نبود این حالت هام
بدون توجه به علی از اتاق رفتم بیرون
رفتم سمت دستشویی. تو آیینه خودمو نگاه کردم چشمام پف کرده بود
آهی کشیدم و
صورتمو شستم
_ وضو گرفتم و رفتم تو اتاق ، جا نماز علی و خودم و پهن کردم
چادر نمازمو سر کردم و منتظر علی نشستم
علی نماز رو شروع کرد
الله اکبر
با اولین الله اکبری که گفت: اشک از چشمام جاری شد*
نویسنده✍"#السيدةالزينب"
ادامــه.دارد....
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
* #داستـــان
💞 # عاشقـــانه.دو.مدافـــع💞
#قسمت_۵۴
بهش اقتدا کردم و نمازو باهم خوندیم
نمیدونم تو قنوت چی داشت میگفت که انقدر طول کشید...
بعد از نماز رفتم کنارش و سرمو گذاشتم رو پاش
- علی
جانم
- ببخشید
بابت چی
- تو ببخش حالا
باشه چشم ، دستی به سرم کشید و گفت: اسماء تا حالا بهت گفته بودم با
چادر نماز شبیه فرشته ها میشی
_ اوهووم
ای بابا فراموشکارم شدم ، میبینی عشقت با آدم چیکار میکنه
- سرمو از رو پاش برداشتم روبروش نشستم
اخمی کردم و گفتم: با چادر مشکی چی
دستشو گذاشت رو قلبش و گفت: عشق علی
حالا هم برو بخواب
بخوابم ؟دیگه الان هوا روشن میشه باید وسایالتو جمع کنیم
اسماء بیا بخوابیم حالا چند ساعت دیگه پامیشیم جمع میکنیم
قوووول
قول
_ ساعت ۱۱ بود باصدای گوشیم از خواب بیدار شدم
مامان بود حتما کلی هم نگران شده بود
گوشیو جواب دادم صدامو صاف کردمو گفتم:الو
- الو سلام اسماء جان حالت خوبه مادر؟؟
بله مامان جان خوبم خونه ی علی اینام
- تو نباید یه خبر به ما بدی؟
ببخشید مامان یدفعه ای شد
- باشه مواظب خودت باش. به همه سلام برسون
چشم خدافظ
پیچ و تابی به بدنم دادمو علی رو صدا کردم
علی جان پاشو ساعت یازده
پاشو کلی کار داریم
پتو رو کشید رو سرشو گفت: یکم دیگه بخوابم باشه
پتو رو از سرش کشیدم.
- إ علی پاشو دیگه
توجهی نکرد
باشه پس من میرم
یکدفعه از جاش بلند شدو گفت کجا
- خندیدم و گفتم دستشویی
بالش رو پرت کرد سمتم جا خالی دادم که نخوره بهم
انگشتشو به نشونه ی تحدید تکون داد که من از اتاق رفتم بیرون
وقتی برگشتم
همینطوری نشسته بود
- إ علی پاشو دیگه
امروز جمعست اسماء نزاشتی بخوابما
- پوووفی کردم و گفتم: ببین علی من از دلت خبر دارم. میدونم که آرزوت
بوده که بری الانم بخاطر من داری این حرفارو میزنی و خودتو میزنی به
اون راه با این کارات من بیشتر اذیت میشم
_ پاشو ساکت رو بیار زیاد وقت نداریم
چیزی نگفت. از جاش بلند شد و رفت سمت کمد، درشو باز کردو یه ساک
نظامی بزرگ که لباس های نظامی داخلش بود رو آورد بیرون
ساک رو ازش گرفتمو لباس هارو خارج کردم
- خوب علی وسایلی رو که احتیاج داری رو بیار که مرتب بذارم داخل
ساک
وسایل ها رو مرتب گذاشتم
باورم نمیشد خودم داشتم وسایلشو جمع میکردم که راهیش کنم
- علی مامان اینا میدونن؟؟
آره. ولی اونا خیالشون راحته تو اجازه نمیدی که برم خبر ندارن که...
_ حرفشو قطع کردم. اردلان چی اونم میدونه؟
سرشو به نشونه ی تایید تکون داد
- اخمی کردم و گفتم: پس فقط من نمیدونستم
چیزی نگفت
اسماء جمع کردن وسایل که تموم شد پاشو ناهار بریم بیرون
قبول نکردم
- امروز خودم برات غذا درست میکنم...
پله هارو دوتا یکی رفتم پایین
بابا رضا طبق معمول داشت اخبار نگاه میکرد
وارد آشپز خونه شدم مادر علی داشت سبزی پاک میکرد
- سلام مامان
إ سلام دخترم بیدار شدی حالت خوبه؟؟
- لبخندی زدم و گفتم:بله خوبم ممنون
- مامان ناهار که درست نکردید؟*
نویسنده✍"#السيدةالزينب"
ادامــه.دارد....
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
هدایت شده از نجوای مجنون
#فور
_لطفا این دوتا کانال حمایت بشهـ
کانال هاے جدیدمونهـ
_https://eitaa.com/hangouthaji
_https://eitaa.com/diarmahdavi
هدایت شده از حُبُّ الْحُسِین♡
دقتکردینخیلیوقتهتواینآمارموندیم؟!😐😕
بشیم ۴۳۵ 🙃✨
@hob_hossein_313
#فوررر
"بســمربالشـــ🌹ـــهــבا"
وقتے عقل عاشق شوב! عشق عاقل میشوבو شهیـב میشوی…🕊
بہرسمادبیہسلآمبدیمبہامامزمانمون:)🖐🏻♥️
السَّلامُعَلَيْكَیابقِیَّةَ اللهُ فی اَرضِه
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا حُجَّةَ اللهُ فی اَرضِه
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الْحُجَّةِ الثّانی عشر
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا نورُ اللهِ فی ظُلُماتِ الْاَرضِ
اَلسّلامُ عَلَیْکَیا مَولایَ یاصاحِبَالزَّمان
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا فارسُالْحِجازا
اَلسَّلامُعَلَیْکَ یاخَلیفَةَ الرَّحمَنُویاشَریکَالْقُران
وَیااِمامَ الْاُنسِوَالْجان :)🌻
#امام_زمان
اَلّٰهُـمَّعَجِّݪلِوَلیڪَالفَرَج...♥️
#حدیث
❤حضرت على عليه السلام ❤
❤اَلذِّكرُ يونِسُ اللُّبَّ وَيُنيرُ
❤️القَلبَ وَيَستَنزِلُ الرَّحمَةَ❤
❤ياد خدا عقل را آرامش مى دهد،
❤دل را روشن مى كند و رحمت
❤او را فرود مى آورد.
📚غررالحكم، ج2، ص66، ح1858
#یکشنبه_های_علوی
#آوای_توحید
https://eitaa.com/shahid098
#حدیث روز
💎امام علی علیه السلام:
كُنْ مَشْغـُولاً بِمـا أَنـْتَ عـَنْهُ مَسـْؤُولٌ؛
به كارى مشـغول باش كه از آن سؤال خواهى شد.
📗 [غررالحكم: ج4، ص601]
https://eitaa.com/shahid098
میـگفت ..↓
اگـرقـراربودباآهنگوفازغمبـرداشتن، آرومبشے...!
خـدا در قرآننمیفرمودڪه:
"اَلآبـذڪراللّٰھتطـمئنالقـلوب"
بایادخداقلبهاآراممیگیرد..!
#تلنگࢪانه
❤️☕️›
┏━━━━━°❀°━━━━━┓
https://eitaa.com/shahid098
نگاهکندارهثانیہثانیہعمرتمیگذره!
نذارهمینجوریالکیبگذره ...
اگرراهینمیرسهبهذهنتبروپیش
اصلوجود💛بروپیشخدا:)
باهاشحرفبزن ...
#تلنگرانه
https://eitaa.com/shahid098
میگفت
شهادتهدفنیـســت ... !
هدفاینه کـهعَلَمِاسلامروبــه
اسمامـٰامزمان«عج»بالاببریــد
حالـااگـهوسطاینراهٔشهـیدشـدید
فدائسرِاسلــام!'
-خیلـیقشنگمیگفت . . ... !🙂💔