eitaa logo
عنایات و کرامات شهدا
4هزار دنبال‌کننده
256 عکس
288 ویدیو
35 فایل
امروز زنده نگاه داشتن یاد و نام شهدا کمتر از شهادت نیست بی شهادت مرگ با خسران چه فرقی می کند.لطفااززمان ورودبه کانال تازمان خروج ازکانال شهدا را با ذکر صلوات یادکنید💠 ارتباط با خادم کانال @aliyazdi54 https://eitaa.com/joinchat/3330801947Cd7995e7fe3
مشاهده در ایتا
دانلود
روایت سوم 3⃣ کرامات شهید احمد نوروزی از زبان فرزند شهید : ۶ سالی از بدنیا اومدن فاطمه(بهار) نوروزی نوه شهید احمد نوروزی می گذشت که دوس داشتم نام شهید را زنده کنم ، چون فرزند اولم را با عنایت حضرت فاطمه(س) گرفتم (خواب مژه حضرت که قبلا عرض کردم) ، دوس داشتم برای فرزند دومم هم یه اتفاقی بیفته که دست و عنایت غیب در کار باشه ، روزا می گذشت تا اینکه روز موعد فرا رسید ... سوم خرداد ۱۴۰۰ سالروز آزادسازی خرمشهر بود عملیاتی که پدر در آن به شهادت رسید و من همه ساله برای پدر شهیدم احمد نوروزی بر سر مزارش مراسم سالگرد می گیرم ، بعد از اتمام مراسم، مادرم شب بهم زنگ زد و گفت مبارکه ، گفتم چطور ... مادر با ناراحتی گفت خب حالا عروسم بارداره اما به من خبر نمی‌دید . گفتم نه خبری نیس و هر کی هم بهت گفت راستشو نگفت ، از خانمم پرسیدم مگه خبریه ... اونم گفت نه خبری نیس ... مجدد به مادر گفتم که چیزی شده ، خب به منم بگو بدونم . مادر گفت دیشب خواب بابا رو دیدم ... بابا بهم میگه عروسم بارداره اما خودش خبر نداره ، برید بهش بگید مواظبه خودش باشه ، بچشم پسره و اسمش هم احمد هستش . به خانمم گفتم بریم آزمایشگاه شاید درست باشه ، فردای اون روز رفتیم آزمایشگاه. بعد دادن آزمایش ، منتظر جواب بودیم ... بعلت شلوغی آزمایشگاه ، جواب آزمایش دیر شد. ما دل توی دلمون نبود که ببینیم بالاخره چی میشه ... اپراتور آزمایشگاه اسم خانمم رو خوند سریع رفتم تا ببینم چه خبره !! به متصدی آزمایشگاه گفتم جواب چیه . اونم گفت ... جواب مثبته ، با خوشحالی از اون مکان برگشتیم توی راه به خواب مادرم و به پدر فکر می کردم . رفتم سر مزار شهید احمد نوروزی و به خودم بالیدم و قبر به ظاهر سردش را در آغوش گرفتم اما در باطن گرمای بدنش را حس می کردم ... . برای جنسیت فرزند بی صبرانه منتظر بودیم و باید ۴ ماه صبر می کردیم ، هر دفعه می رفتیم سونو می گفت مشخص نمی کنه باید صبر کنید این صبر امان ما رو بریده بود ... هر دفعه افراد مختلفی واسم زنگ می زدند و میگفتن ما خواب دیدم بچت پسره و من شک و گمان به خودم راه می دادم تا اینکه یه شب خودم خواب دیدم که شخصی به من میگه ما اینقدر واست نشونه می فرستیم که بچت پسره ، تو چرا باور نداری !!! بچه شما پسر خیلی زیبایی هست و به این معجزه یقین داشته باش . من و خانمم برای سونو ۴ ماهگی به سونوگرافی رفتیم و مثل همیشه شلوغ و مثل همیشه صبر باید امانمان را می برید تا نتیجه مشخص بشه. بهرحال با خوندن اسم همسرم رفتیم داخل و سرانجام جنسیت فرزند دوم مشخص شد . بله همون وعده پدر شهیدم محقق شد ، دکتر گفت فرزندتون پسره . و سرانجام نوه شهید احمد نوروزی در ۱۹ دی ماه ۱۴۰۰ بدنیا آمد . فرزندی که به شهید خیلی شباهت داره . نام فرزند را که خود شهید انتخاب کرد ... احمد احمد نام زیبای شهید است که فرزندم را به این نام زیبا مزین کردم . در وصف شهید احمد نوروزی اینکه در سن ۲۸ سالگی در سال ۶۱ در عملیات بیت المقدس آزادسازی خرمشهر به شهادت رسید . مزار شهید در استان مازندران گلزار شهدای شهرستان نکا دفن است . شهید احمد نوروزی توسط بعثی ها سرش از بدنش جدا شد و بدنش پاکش را در آتش سوزاندن و پیکر پاکش چند شبانه روز در گرمای سوزان جنوب روی خاک بود . شهیدی که پیکر پاکش را بی سر دفن کردند . شهید احمد نوروزی همانند ارباب بی کفنش امام حسین (ع) سرش را از بدنش جدا کردند . یاد و نام همه شهدا بالاخص شهید بی سر احمد نوروزی تا ابد در قلبمان جاویدان . نثار شادی روح مطهر شهدا _ صلوات
🌹شهیدی که برات شهادتش را از آیت‌الله بهجت گرفت! 🌷آیت الله بهجت دست روی زانوی او گذاشت و پرسیدند: اسم شما چیست؟ گفت: فرهاد آقای بهجت فرمود: حتماً اسمت را عوض كن. اسمتان را يا عبدالصالح يا عبدالمهدی بگذاريد. شما در شب امامت امام زمان(عجل الله تعالی فرجه) ‌به شهادت خواهيد رسيد. شما يكی از سربازان امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) هستيد و هنگام ظهور امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) با ايشان رجوع می کنید. شهید عبدالمهدی کاظمی؛ شهیدی که طبق گفته آیت الله بهجت، در شب امامت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف در ۲۹ آذر ماه ۱۳۹۴ درسوریه به شهادت رسید. عجل الله تعالی فرجه 🌹شهید عبدالمهدی مزار مطهر شهید اصفهان گلزار شهدا
✍آخرین توییت خانم معصومه بدرآبادی که به همراه دختر ۱۱ ساله اش زینب رحمت آبادی در حادثه تروریستی کرمان به شهادت رسیده و آسمانی شدند... 🔸حاضرم در راه دین از تن جدا گردد سرم من بمیرم باک نیست اما بماند رهبرم...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
از جمله کرامات شهید سید مرتضی دادگر شهدا زنده اند یعنی این...
کرامات شهید سید مجتبی علمدار زمانی که مجتبی تازه شهید شده بود، پدر یکی از شهدا آمده بود و دنبال شهید علمدار می‌گشت. گفت: «من چند وقت پیش در خواب دیدم جنازه‌ای را دارند می‌برند. گفتم: این جنازه کیه؟ یکی از تشییع ‌کنندگان گفت: این شهید علمدار ساری است. یکی از دوازده سرباز آقا امام زمان(عج) بود. دوازده تا سرباز مخلص در مازندران داشت که یکی علمدار بود که شهید شد. یازده تای دیگرش هنوز هستند. گفت: اتفاقاً خود امام زمان هم تشریف آوردند که با دست خودشان شهید را داخل قبر بگذارند.»
دوستانی که مایلند از نزدیک این شهید بزرگوار را زیارت کنند، آدرس مزار این شهید: کیلومتر۵ جاده ساری نکا، بعد از بیمارستان سوانح و سوختگی، قبل از روستای خارکش
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✍صدای شهیده مریم سلطانی نژاد در حال خواندن وصیت‌نامه حاج قاسم...
💚کرامات شهید یک روز که به بهشت زهرا رفته بودم. چند خانم را کنار مزار برادرم دیدم و دختر خانمی که کنار مزار نشسته بود و گریه می کرد. یکی از خانم‌ها از من پرسید: شما با شهید چه نسبتی دارید؟ وقتی گفتم خواهر ایشان هستم، برایم تعریف کرد که دخترم، شهیدِ شما را در خواب دیده که به او گفته: « تو یه گناه بزرگی مرتکب شدی! اما من واسطه شدم خدا تو رو بخشیده. اسمم محمد نادری هست.» صبح خوابش را برای من تعریف کرد. گفت: «مامان به نظرت حقیقت داره؟ ما همچین شهیدی داریم.» با هم به بنیاد شهید رفتیم. آدرس مزار و قطعه را گرفتیم. پنجشنبه هفته پیش هرچقدر گشتیم مزار را پیدا نکردیم تا اینکه این پنجشنبه موفق شدیم مزار شهید را پیدا کنیم.... ‌‌‌‌🌱راوی: خواهر شهید 🌱شهدا را با ذکر صلوات یاد کنیم
شهیدی که گواهی شهادتش را با دست خودش امضا کرد مسئول معراج الشهدای جنوب بود. برای کاری به دفترش رفتم. داشت به منطقه می‌رفت یکی از سربازها صدایش زد: آقای انجیرکی اگر شما به منطقه بروید کسی نیست که برای شهدا جواز دفن صادر کند. ایشان گفتند: تعدادی برگه بیاورید تا امضا کنم. سپس تعدادی گواهی شهادت را امضا کردند، به دست سرباز دادند و فکر کنم به شلمچه رفتند. چند ساعتی نگذشته بود که اطلاع دادند ایشان مجروح و به اهواز منتقل شده‌اند. دوباره که تماس گرفتم، گفتند: محمد شهید شده است. وقتی شهید شدند نکته قابل تامل این بود که همه جوازهای دفن‌ که امضا کرده بودند تمام شده بود و فقط یک جواز دفن مانده بود که آن هم سهم خودش شد. 🗣راوی: آقای حافظی 🌱شهدا را با ذکر صلوات یاد کنیم.
زندگی نامه حاج یونس.pdf
792.8K
مختصری از کرامات و زندگی سراسر نور رفیق شفیق سردار دلها، حاج یونس زنگی آبادی 💥انتشار بمناسبت سالروز شهادت شادی روح مطهر شهید حاج یونس و پدرش ملاحسین و مادرش قمربانو صلوات اللهم صل علی محمدوآل محمدوعجل فرجهم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹کرامات شهید سید مجتبی صالحی خوانساری 👌برای حاجت روایی، روزهای سه شنبه این ختم را انجام دهید: ✅ سه تا سوره مبارکه یس نذر شهید سید مجتبی صالحی بفرمایید 💌 هر سه شنبه، یک یاسین را تلاوت و به شهید بزرگوار هدیه بفرمایید 👈 سه شنبه اول یک یس 👈سه شنبه دوم یک یس 👈و سه شنبه سوم یک یس 🤲و ان شاء الله در آخرین سه شنبه حاجت روا شوید.
🌺🌸 یکی از کرامات شهید یوسفعلی دوستی زاده تقربیا سی و پنج سال پیش من و چند تا از بچه های بسیج شهید محمدی دزفول تصمیم گرفتیم به نیت شهید دوستی زاده درحسینیه روزه بگیریم اما وقتی که می خواستیم سحری بخوریم هیچ چیز برای خوردن نداشتیم . تا اینکه ساعت سه شب درب حسینیه به صدا در امد و ما همگی با احتیاط کامل درب حسنییه را باز کردیم متوجه شدیم که مادر بزرگوار شهید یوسفعلی پشت درب است و یک سینی بزرگ پر از غذا اورده ما هم با احترام ایشان را به داخل حسینیه دعوت کردیم 🌹 او جریان خوابی که دیده بود برایمان تعریف کرد گفت من شب خواب یوسفعلی را دیدم به من گفت مادر چند نفر از بچه های حسینیه می خواهند فردا روزه بگیرند ولی چیزی برای خوردن ندارند. من هم سریع غذا درست کردم وبه درخواست پسرم برای شما اوردم. ما نا خدا گاه گریه کردیم و تحت تاثیر خوابی که تعریف کرده بود قرار گرفتیم. شهید یوسفعلی همانند مولا سیدالشهدا بالباس مقدس پاسداری لباس رزم دفن شدند.
🍃🌸🍃 کرامات شهید 💫 محمدرضا تورجی‌زاده، برادر شهید : افرادی بسیاری از شهرهای مختلف به زیارت شهید می آیند .... وی اظهار کرد: برادرم انسان با اخلاص و با معنویتی بود که در زمینه مسائل معنوی اهتمام ویژه‌ای داشت، همانطور که اکثر رزمندگان در آن دوران این چنین بودند. تورجی‌زاده افزود: بعد از شهادت برادرم به طور ناخواسته و بدون آنکه تبلیغی صورت گیرد، بسیاری از افراد برای توسل به این شهید گرایش پیدا کردند و برای حاجت گرفتن بر سر مزار او حاضر می‌شدند و به مرور شاهد آن بودیم که نام این شهید بعد از شهادت به مرور شهرت بیشتری یافت و وسعت گرفت، بدون اینکه خانواده این شهید هیچ گونه دخالتی داشته باشند. وی خاطرنشان کرد: این روند به شکلی ادامه پیدا کرد که در حال حاضر خود ما هم برای ملاقات مزار این شهید گاهاً به فاصله 3 تا 4 قبر آن طرف‌تر می‌ایستیم و فاتحه می‌خوانیم. * وقتی مردم برای توسل از شهرهای مختلف ایران به مزار این شهید می‌آیند برادر شهید تورجی‌زاده عنوان داشت: رفته‌رفته نام این شهید در کل کشور شهرت یافت و افراد زیادی از شهرهای مختلفی همچون آمل، شیراز، مشهد و... به اصفهان و حتی به منزل ما می‌آیند و از مادر شهید طلب دعا می‌کنند؛ در برخی موارد افرادی از شهرهای مختلف می‌آیند، نذر می‌کنند، حاجت می‌گیرند و به شهر خود بازمی‌گردند؛ بعضاً می‌گویند که فلان دوست یا آشنا این شهید را به ما معرفی کرده و ما به همین خاطر به اصفهان سفر کردیم. وی ادامه داد: این گونه موارد تا جایی پیش رفت که کار را به فراتر از مرزها کشاند؛ در همین تابستان گذشته یک خانم پزشک ایرانی‌الاصل که حدود 40 سال مقیم کشور آمریکا بوده با ما تماس گرفت و گفت می‌خواهد به ملاقات خانواده شهید تورجی‌زاده بیاید. تورجی‌زاده اضافه کرد: این خانم مسؤولیت امور مسلمانان یکی از ایالات آمریکا را بر عهده داشت و گفت «من نام شهید تورجی‌زاده را شنیده‌ام، بر سر مزار او رفته‌ام و حتی یک تسبیح متبرک از مزار این شهید به محل اقامت خود در آمریکا برده‌ام و با آن ذکر می‌گویم؛ یکی از دوستان پزشک من در آمریکا به بیماری سرطان مبتلا شد به گونه‌ای که دیگر هیچ راهی برای بهبود بیماری خود نداشت، به او گفتم توسلی به شهید تورجی‌زاده کن؛ این خانم به شهدا توسل کرد و از جانب خداوند شفا یافت و اکنون به زندگی خود ادامه می‌دهد». وی اذعان کرد: خانواده شهید تورجی‌زاده برای معرفی این شهید به عنوان شهیدی که حاجت‌های زیادی داده دخالتی نداشته‌ و این تنها خواست خدا بوده است کما اینکه بسیاری از بزرگان دینی هم برای تبلیغ خود کاری نکردند اما سیره و رفتار آن‌ها در زندگی خود باعث شهرت معنوی آنان شد و خواست خدا بوده که توجه دنیا به این بزرگان جلب شود. برادر شهید تورجی‌زاده تصریح کرد: از شهرهای مختلفی به منزل ما می‌آیند و گاهاً شب را در منزل شهید تورجی‌زاده سپری می‌کنند؛ از ابتدا درب خانه این شهید به روی همه مردم باز بوده و از دیگر شهرهای کشور مراجعه می‌کنند.
کرامات از زبان همسرشان: چند روز پیش پسرم محمد علی از مدرسه که برگشت دائم می‌گفت دلم درد می‌کنه تا شب صبرکردیم بلکه بهتر شود اما درد بیشتر میشد. با برادرم او را به درمانگاه بردیم وقتی دکتر معاینه کرد گفتند سریع ببرید بیمارستان باید جراحی شود. وقتی او را به بیمارستان رساندیم دکتر اورژانس ما را شناخت بعد از شرح حال نوشتن از محمد علی و معاینه او توسط دکتر های دیگه خانم دکتری آمد کنار من و گفت من کارم توی این بیمارستان رو از همسر شما گرفتم چند بار درخواست دادم رد شد تا توسل کردم به شهید صدرزاده همان شب اعلام کردند که با درخواستم موافقت شده اینها را تعریف می‌کردند و گریه میکردند. هر لحظه تشخیص ها پیچیده تر می‌شد. کارهای بستری آقا محمد علی انجام شد و نظر جراحی قطعی تر میشد. وقتی این تشخیص ها رو می‌شنیدم خیلی ها رو بار اول بود به گوشم خورده بود. آنجا با اینکه پدر آقا مصطفی،مادر و برادرهایم بودند اما من فقط با آقا مصطفی حرف میزدم. وقتی تشخیص ها رو سرچ کردم ترسم بیشتر شد. فقط به آقا مصطفی گفتم شما که آبرو داری و برای همه آبرو گرو میگذاری برای بچه خودت کاری کن. محمد علی رو آماده میکردند برای سونو گرافی، به شهید گفتم من اصلا نمیدانم چطور، ولی محمد علی جراحی نشه، خودت میدونی شما پدرشی. تقریبا یک ساعتی طول کشید تا از سونو گرافی برگشت دکترهایی که تا قبل از سونو گرافی مستأصل بودند و استرس داشتند حالا با اطمینان گفتند دیگه مشکلی نیست و نیاز به جراحی ندارد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کلیپ عجیب از یک مادر شهید در مورد شهدا ببینید و نشر دهید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روایت شنیدنی شهیدی که حتی چای شیرین به پدرش نداد چون شکر به اندازه همه بچه‌ های گردان نبود! پدرش گفت شهید خواهی شد! ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌مسئولین خوب این روایت را گوش کنند
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✍شهیدی که در هیچ شبی نافله‌ی شب او قطع نشد. 🔹زمانی از جبهه بر می‌گشت نیمه‌های شب بود یک ساعت مانده به اذان صبح وسط جاده سیرجان کرمان به راننده اتوبوس گفته بود همین جا نگه دار. 🔸راننده اتوبوس گفته بود اینجا وسط بیابان چکار داری؟... 🔹شهید مغفوری گفته بود نگه دار من پیاده می‌شوم و شما برو... 🔸راننده رفته بود زمانی که دوستان ایشان از خواب بیدار شدند از راننده خواستند برگردد وقتی برگشتند دیدند این شهید وسط بیابان نماز شب می‌خواند...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸 عاشقانه های تکان دهنده یک شهید در وصیت نامه آسمانیش 🔹 رهبر انقلاب درباره آن فرمودند: «بارها نوشته جات شهید عزیز را مکرر ، خوانده و هر بار بهره و فیض تازه ای از آن گرفته ام.» این هم عیدی شهید باغانی به همه اعضای کانال کرامات شهدا التماس دعا😭😭
بنام خدا داستان شفای گرفتن از شهدای گمنام بام ملایر اینجاب سید محمد حسینی خدمتگزار کوچک شهدا از بچگی و علاقه خواصی به شهدا داشتم و این عشق پرورش یافتم یک شب برای اولین بار خواب شهید عبدالحسین برونسی را دیدم که ایشان در عالم رویا به بنده فرمودن شهدا به شما سلام می رسانند و می گویند هرچه میخواهید بگید تا به شما بدهیم و مدتی بود که بخاطر دقت و تمرگز خیلی زیاد در درست کردن تصاویر شهدا و کار منبت باعت شد که از ناحیه گردن و سر درد شدیدی گرفتم و این مشکل روز به روز شدیدتر شد وقتی که به دکتر مراجع کردن برای مشکل گردن درد و سردرد شدید آقای دکتر با معاینه و امارایی که از بنده گرفتن گفتن شما باید هرکاری که دارید و مربوط به تمرگز و پایین بودن سرتان است باید بگذارید کنار وگرنه در آینده نزدیک دچار مشکل ارتروز گردن و سر درد شدید برای همیشه میشوید نا امید از مطب دکتر آمدم بیرون و بعد از مدتی یاد حرف شهید برونسی افتادم و یکروز غروبه پنجشنبه رفتم سر مزار شهدای گمنام بام ملایر از مشکل سرد و گردن درد به شهدا گفتم و بعد از درد دل با شهدا آمدم منزل و بعد از دو شب بعد در عالم رویا شهیدی به خوابم آمد و گفت آقا سید چرا اینقدر ناراحت هستید در خواب از مشکل سرد و گردن شدید به شهید گفتم ایشان یک پیشانی بندی با نام حضرت(ص) به پیشانی خود بسته بود و آن را در عالم رویا باز کرد و به بنده داد و گفت این سربنده را به پیشانی خود ببند خوب میشوی و من سر بنده را از شهید گرفتم و بستم به پیشانی خودم و به ایشان گفتم شما چه کسی هستید گفت من فرزند زهرا هستم و گمنام هستم و رفت از آن موقع مشکل گردن درد و سرد برای همیشه خوب شد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹 خاطره‌ای شنیدنی از مکاشفه فرمانده شهید جستجوگر نور حاج محمود توکلی در یادمان شرهانی 🔹راوی: حاج رضا علیجانی
✍توسل به شهدا لطف آقا ابوالفضل العباس و امام حسین و تربت امام حسین علیه السلام طبق روایت مادر شهید مهدی مهدوی... 🔹سالها از شهادت مهدی می گذشت که به بیماری سختی مبتلا شدم مرا به بیمارستان بردند و بلافاصله روانه اتاق عمل کردند. 🔸حالم خیلی بد بود در اتاق عمل قبل از آنکه بیهوشم کنند حس می کردم آخرین لحظات عمرم را سپری می کنم. 🔹با دلی شکسته و چشمانی پُر از اشک گفتم اگر شهدا به دادم نرسند و شفایم ندهند که من بیچاره ام. 🔸در حال درد دل کردن با مهدی بودم که بیهوشم کردند در عالم بیهوشی مهدی بالای سرم آمد در حالی که کوله پشتی اش روی دوشش و قمقمه ای در دستش بود به من گفت مادر ناراحت نباش بلند شو به لطف آقا ابوالفضل علیه السلام و امام حسین علیه السلام شما خوب شدی و دیگر خطری تهدیدت نمی کند. 🔹مادر من برایت کمی از تُربت امام حسین علیه السلام آورده ام. 🔸ذکر یا امام حسین علیه السلام بر لبم بود و دائم مهدی را صدا می زدم که به هوش آمدم.