eitaa logo
{شهید مصطفی صدرزاده}
146 دنبال‌کننده
2.9هزار عکس
660 ویدیو
12 فایل
خــودســازی دغــدغــه اصــلی شــمــا بــاشــد و زنــدگــی نـامــه شــهــدا را بــخــوانــیــد.🌹 شهــیـد صــدرزاده خادم کانال⬇️🌱 @Solimany85 ناشناس هامون https://harfeto.timefriend.net/16471701033985 همسایه @barayehusayn
مشاهده در ایتا
دانلود
♥️| 🥀| سر جدا.... پیکر جدا.... این سرنوشت لاله‌هاست خاتم ملک سلیمان بی نگین افتاده -
یادے میکنێم از (شهیدمحمدبنیادی) ▪️ : سردارشهید‌‌محمدبنیادی تولد⇦ ¹³³⁷.⁷.²⁷ شہادت⇦ ¹³⁶².⁸.¹³ محل‌شہادت⇦ پنجوین‌عراق کتاب‌شهید⇦ آرام‌بی‌قرار.. وضعیت‌تاهل⇦ مجرد • • • شهید محمد بنیادی فرزند اسکندر در ۲۷ مهر ۱۳۳۷ در خانواده‌ای روحانی در شهر مقدس قم به دنیا آمد. پیش از ورود به مدرسه به فراگیری قرآن نزد پدر مشغول شد و روح تشنه معنویت خود را با کوثر جاری قرآن سیراب نمود؛ تحصیلات ابتدایی را در مدرسه خواجو گذراند. او که علاقه خاصی به فراگیری علم و دانش داشت مدارج ترقی را یکی پس از دیگری پشت سر گذاشت و برای تحصیلات متوسطه وارد دبیرستان دین و دانش قم شد. ‬پدر شهید که علاقه‌مند بود تا روحانیت در نسل وی باقی بماند از محمد خواست تا به فراگیری دروس حوزوی بپردازد. محمد نیز با اطاعت از پدر وارد مدرسه فیضیه شد و تا سطح لمعه را آموخت.این شهید بزرگوار در مسئولیت‌های گوناگونی از جمله فرماندهی تیپ حضرت معصومه (س) افتخار خدمت یافت. او چنان به اخلاص در عمل توجه داشت که نمی‌گذاشت اعمال الهی اش به شرک و ریا آلوده گردد. هرگز از فعالیت‌ها و مسئولیت‌هایش سخن نمی‌گفت و چنان رازدار و کم حرف بود که حتی خانواده اش از سِمت‌های او بی‌خبر بودند، هرگز به اسم و عنوان دل نداد و پست و مقام هیچ گاه دیده علایقش را به انحراف نکشانید.
[حاج‌حسین‌یکتا] هرکی تو مسیر شهدا اومد هرکی تو مسیر این ستاره ها اومد ماه میشه ، دیدنی میشه کنار خورشید میشه ، نور از خورشید میگیره ، خوشگل میشه زیبا میشه،خواستنی میشه،بردنی میشه!
•بہ‌‌شدت‌بہ‌رهبرۍ علاقہ‌مندبود،همیشہ‌دربحثهٰا بہ‌فرمٰایشٰات‌حضرت‌آقا‌استنٰادمے‌ڪرد وباایمٰان‌قلبےبہ‌فرمٰایشٰات‌ ایشان‌پایبند‌بود!• -شهید‌جهآد‌مغنیہ🌱
آرامشـ آسمانـ شبـ🌚🍃 سهمـ قلبتانـ باشد♥️ و نور ستارهـ ها✨ روشنے ِ بے خاموشـ ِ تمامـ لحظهـ هايتانـ🌿 شبتونـ مهتابے مصطفے🍂 خبـ دوستانـ 🙂🙃 خوبـ یا بد‌‌...... دفتر امروز همـ بستهـ شد🌱 بهـ امید فرداے زیباتر😊🌺 شبتون حسینے رفقا😴
❤️ از قعر زمین به اوج افلاک سلام از من به حضورحضرت یارسلام صبح است دلم هواییت شد مولا از جانب قلب من بر آن یار سلام 🌹تعجیل درفرج صلوات 🌹الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ 🌹وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ
ششمین سالگرد شهادت شهید مصطفی صدر زادھ ...♥️ گلزار شهدای شهریار (بهشت رضوان) بآحضور خانواده ی شھیــد🌱
♥️🙂 ___________ مهمترین انگیزه شهید صدر زاده دفاع از مظلومین بود و همیشه می گفت یک جوان شیعه باید همیشه آماده دفاع از مظلومین در هر کجای عالم باشد و شیعیان بایستی پیش قدم دفاع از مظلومین در جهان باشند. حتی در دوران فتنه در مقابله با فتنه و فتنه گران، یکی از بسیجی های فعال بودند 😊
‌‌مےگفت: بہ‌‌جاۍاینڪھ‌عڪس‌خودتونو بزارید پروفایل‌‌تابقیہ‌‌با‌دیدنش‌بہ‌گناھ‌بیفتن؛ یہ‌تلنگرقشنگ‌بزاریدڪہ‌بادیدنش بہ‌خودشون‌بیان..!
شهید🥀 نام:حسن نام خانوادگی: قاسمی دانا متولد:۱۳۶۳/۶/۲مشهد وضعیت تاهل:مجرد تعدادفرزندان:ندارد شهادت:۱۳۹۳/۲/۱۹حی الزهرا_حلب_سوریه محل مزار:مشهد_باغ دوم خواجه ربیع_بلوک۶_ردیف۱۶ 🌹خاطره: تو شهر حلب دو تایی سوار موتور بودیم دیدم حسن سرش پایینه و داره میره مدح امام علی(ع)رو میخوند من ترکش نشسته بودم... ترسیدم فقط میتونست دو سه متر جلوتر رو ببینه گفتم داداش مواظب باش تصادف میکنیم.. ولی توجه نکرد همین طور میخوند با ناراحتی گفتم:سرتو بیار بالا خیلی خطرناکه باز هم به حرفم توجه نکرد داشتم عصبانی میشدم ،که با جدیت گفت:چکار داری نمیخوام سرمو بالا بیارم یه لحظه توجه کردم به اطرافمون.. دیدم اطرافمون پر از زنهای بی حجابه و حسن میترسید چشمش بیفته به نامحرم.... 🌺نحوه شهادت: در آن عملیات ۸نفر بودند حسن آقا به اقاسید ابراهیم(شهیدصدرزاده) میگن اگه اشکال نداره اسم این عملیات رو چون ۸نفریم به نیت امام هشتم بزاریم عملیات امام رضا(ع) که سید ابراهیم هم قبول کرد حسن اقا ۶تا گلوله میخوره و تو همون عملیات شهید میشن.... سید ابراهیم بعد از عملیات میگن چون ۸نفر بودیم و به اسم امام هشتم بود امام مشهدی رو قبول کرد و پیش خودش برد... شهادت۱۳۹۳/۲/۱۹اعزام با لشکر فاطمیون..
گرچه‌ازلطف‌پدروارعلی‌سرشارم...! هرچه‌دارم‌زغلامی‌محمد‌دارم🌱♥️
◾️ 🎤♥️ هربار که درگیرے شدید میشد ، مدام برایش دعا میخواندم ... میگفتند: "خدایا مصطفے رو از ما نگیر!🖐🏻💔" ظهر در سنگر بودیم که دشمن شروع به حمله ی خمپاره ای کرد.💥 برای لحظه ای از سید جدا شدم🍃 یک خمپاره در دومتری اش خورد. همه دست هایمان به روی سرمان رفت که ای وای سید ابراهیم شهید شد! داد کشیدم: "ابراهیم ! ابراهیم!" یک دفعه دیدم از وسط خاک ها دستش را به نشانه اعتراض که چرا انقدر سر و صدا میکنی، بالا آورد و بعد گفت : "شهید نشدم سالمم! آروم باش!🌸 اگرم قرار به شهادت باشه ، امروز نوبتم نیست! :)" سید ابراهیم با سر و روی خاکی از داخل سنگر بیرون آمد... به شوخی گفتم : "سید ابراهیم دیدی شهید نشدی!😁 این دیگه فرصت آخرت بود!" لبخندی زد و گفت : "من اگرم شهید بشم تاسوعا شهید میشم🖐🏻♥️"  راوی همرزم شهید