eitaa logo
یـــــــاد #شهـــــداء راگرامی بداریم
29 دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
55 ویدیو
7 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
فرمانده سپاه زيركوه بود .ازدواج كه كرديم ازش خواستم همراهش بروم رفتيم به يك ده سرِ مرز . زندگيمان را آنجا با نصف وانت اسباب و اثاثيه و توي يك اتاق محقر و خشتي شروع كرديم آنجا نه آب داشت ، نـه بـرق ، نـه درمانگـاه ، نـه مدرسـه و نـه خيلـي چيزهاي ديگر در عوض تابستان گرماي شديد داشت و زمستان سرما مدتي تحمل كردم و ماندم . بعد از آن طاقتم طاق شد . گفتم : بريم يك جاي بهتر قبول نكرد. گفت : اين ده هم جزء كشور ماسـت. مردم اينجا هم ایراني هستن 🌷 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷؛
نکند در رختخواب ذلت بمیرید که علیه السلام🌷 در میدان نبرد 🌷شد، مبادا درغفلت بمیرید که علیه السلام🌷 در محراب عبادت 🌷شد ومبادا دربی تفاوتی بمیرید که اکبر علیه السلام 🌷در راه حسین علیه السلام 🌷و هدف 🌷 شد. 🌷 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷؛
دلتنگــی هاے دلهـ❣ـا 🌷 براے مادرش من هرگز بهشتـــ را زیر پایتـــ ندیدم زیر پاے تو آروزهایی بود ڪہ از آن گذشتــی 🌷 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷؛
‌‌ بہ؏ـشق نامٺ ؛ ساقے العطاشا ابوالفضل ابوالفضلی🌷 🌷🌷🌷🌷🌷🌷؛
براي مسافرت رفتيم قم . به حرم معصومه (س)🌷 كه رسيديم ديگر وقت نماز بود حسن ما را نزديك حرم پياده كرد و گفـت : منتظر بمانيد ، من ماشين را پارك كنم و بيايم. خيلي طول كشيد ؛ نگران شدم . وقتي آمـد علـت را پرسیدم ، گفت : ماشين را كه در پاركينگ گذاشتم ، در مسير برگـشت ديـدم صـف نمـاز جماعت بسته اند نتوانستم از جماعت بگذرم . با خودم گفتم؛ نمـاز را بـه جماعت بخوانم بعد بيايم اين بود كه كمي منتظر شديد ، ببخشيد علاقه اش به نماز عجيب بود. گاه ميديدم وقتي به نماز مي ايستد ، رنگش تغيير ميكند. 🌷 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷؛
مدافع حرم یدالله قاسم زاده 🌷 مشارطه، مراقبه، محاسبه در دفترچه یادداشتش، از کارهایی که مقید به انجامشان بود لیستی تهیه کرده بود به این شرح: «خوش‌رفتاری با مردم ذکر روزهای هفته غذا خوردن با خانواده اطلاع از اخبار مسواک و بهداشت فردی ورزش و پیاده‌روی دروغ نگفتن ادب در کلام محاسبه اعمال روزانه گاهی به سراغ دفترچه می‌رفت و این موارد را مرور می‌کرد تا خیالش از بابت عمل به‌تمامی آن‌ها آسوده باشد. 🌷 🌷🌷🌷🌷🌷🌷؛
همیشه خوبی‌هایِ افراد را در جمع می‌گفت کسی که چندین ایراد داشت اما یک کارِ خوب نصفه و نیمه انجام میداد ، در جمع به همان کارِ خوب اشاره می‌کرد ، او همیشه مشغولِ تقویت نقاط مثبت شخصیتِ بچه‌ها بود.. 🌷 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷؛
🌷 راحتـــ نفس کشیدنمان را مدیون نفس هایی هستیم که براے ما به شماره افتاد و قطع شد... 🌷 🌷🌷🌷🌷🌷🌷؛
🌷 دفعه دومی که می‌خواست کربلا برود، به او گفتم: «حسین جان! ما کربلا نرفتیم. ما پدر و مادرت هستیم. ما را هم کربلا ببر». سال بعد، ما را هم کربلا برد. اصلاً اهل بازار رفتن و خرید کردن نبود. در نجف در راه که به زیارت می‌رفتیم به مغازه‌ها و مردمی که خرید می‌کردند نگاه می‌کردم. گفت: «مامان! از این که مردم اینجا می‌آیند و کفن می‌خرند و تبرک می‌کنند یا آب فرات را به‌عنوان تبرک می‌برند، بدم می‌آید». گفتم: «مگر بد است»؟ گفت: «مگر امام حسین (ع) کفن داشت؟ این آب را باید روی آب ریخت. آب زمزم را باید برای تبرک برد». حالا فکر می‌کنم و می‌بینم چه می‌گفته و به چه چیزهایی فکر می‌کرده است. چقدر فکرش بالا بوده؛ یک روز این جریان را برای پدرش تعریف کردم، پدرش هم می‌گفت: «این چیزها به فکر من که پدرش هستم، نمی‌رسد» 🌷 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷؛
قبر🌷 در سوریه، ایمان به دوستانے که مداحے میکردند میگه برایــم روضہ حضرت# ابوالفضل(ع)🌷 بخونـید و بهشون میگه برایم دعا کنید؛ اگر قرار هست# شهید🌷 بشم یا به روش آقا ابوالفضل🌷 یا به روش سرورمــون آقا حسین(ع)🌷 یا مثل خانم فاطمه زهرا. ایمان به سہ روش شهـید شد: دستے ڪہ عبــارت یارقیه روی ان نوشته شــده بود مـثل آقا ابوالفضل، قسمتی از گردنش مثل سرورمون آقا امام حسین ع و قسمت اصلے جراحت ایمان پهلـو و شـکم بود؛ مـثل خانم زهرا(س)🌷 که بعد از برگرداندن پیکر مطهرش متوجه میشوند یک قـسمت از بدنش جا مانده که آن را همان جا در سوریه تپه العیس دفن میکنند؛ یعنے یک قسمت از وجود من در خاک سـوریه جـا ماند. 🎙 ﺭاﻭﻱ: ﻫﻤﺴﺮ ﺷﻬﻴﺪ 🌷 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷؛
از دست‌نوشته شهید: " خدایا، دیگر نگذار غم عزیزان هم رزم را ببینم، پس حقیر را نیز در جمع آنان قرار بده." فرمانده گردان مالک لشکر ۲۵ کربلا 🌷 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷؛
ایستادن پای امام زمان خویش ۶آذر سالروز 🌷 مدافع حرم 🌷 مدافع حرم 🌷 🌷🌷🌷🌷🌷🌷؛