eitaa logo
یـــــــاد #شهـــــداء راگرامی بداریم
32 دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
55 ویدیو
7 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 انقلاب: قاتل سلیمانی و آمر به قتل 🌷 باید انتقامشان را پس بدهند. اگر چه به گفته ی یک عزیزی، کفش پای سلیمانی هم بر سر قاتل او شرف دارد و سر قاتل او هم برود، فدیه ی کفش سلیمانی هم نمی شود، اما بالاخره غلطی کردند، بایستی انتقام پس بدهند؛ هم آمر، هم قاتل بدانند که در هر زمان ممکن باید انتقامشان را پس بدهند. آقای ترامپ قمار باز ، بدان در آنجا که فکرش هم نمی کنی ما در نزدیک شما هستیم. 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷؛
‌ 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 رهبر ‌ در هیچ جای دنیا زنانی که مثل این ی ما، مادر دو شهید، مادر سه شهید، مادر چهار شهید باشند، نیستند. در جامعه ما، مادرانی با این خصوصیات که از پدرها و و ایستادند، در این میدان بسیارند. این همان است؛ این همان دامان پاک و مطهّر و نورانی فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیهاست. شما دخترانِ فاطمه هستید؛ فرزندان فاطمه زهرا هستید؛ دنباله‌ روان فاطمه زهرا هستید. انقلاب؛ ۷۹/۰۶/۳۰ 🌷 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷؛
🌷🌷🌷🌷🌷🌷 قسمت این بود که در بین زنان تو فقط صاحب یک ماه و سه اختر باشی بچه های حضرت زهرا(س) 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷؛
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 حضرت ام البنین 🌷 و روز تکریم مادران 🌷 میگن شده بچـه من مفقود الاثر🌷 ولی دلم روشنه که میاد یه روزی از سفـر کردم وصیت عکستو، با بدنم خاک بکنن من میدونم میای ولی بزار بگن شهید🌷 شده 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷؛
🌷🌷🌷🌷🌷🌷 مادر شهید 🌷: کفش‌اش هم برایم بیاورید آرام می شوم! مادر شهیدان مزرعه🌷 دعای فرزندم این بود که 🌷 شود. 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷؛
‌ 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 ‌ 🌷 در حالی که یک دختر در آغوش و دست دختر دیگر در در دستش است، به می‌گوید: "من به این فکر بودم که اگر خود شهید🌷 الان اینجا بود به شما چه می‌گفت؟ به نظرم تنها یک جمله می‌گفت آن هم این بود که 《آقا امر کردید و ما گفتیم بسم الله》 دو سال پیش هم به من گفت و من گفتم بسم الله!‌!! آقا می‌گویند: «اگر این روحیه شما نبود، مردان‌تان اینجور به دل و سینه دشمن نمی‌رفتند. این بود که این مردان را وارد این میدان‌ها کرد. خدا ان‌شاءالله شما را حفظ کند.» 🌷 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷؛
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 چون اُمّ وهَب بسیارنـد، در هر سوی این مَردستان مادر 🌷 در حال آماده ڪردن قبر فرزندش 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷؛
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 چند بار ساواک دستگیرش کرد.یک بار، بد جوری شکنجه اش داده بودند. روزی که آزادش کردند, وقتے میخواست بره حمام, دیدم زیر پیراهنش پر از لکه هاے خشک شده ی خون است, اثر تازیانه ها. بعدا فهمیدم بینی اش را هم شکسته اند.خودش یک کلام راجع به بلاهایی که سرش در آورده بودند چیزی نگفت.هروقت مادر میگفت این از خدا بی خبرها چی به روزت آوردن؟ میگفت هیچی مادر.... احمد کاظمی🌷 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷؛
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 داخل خاک عراق مشغول جستجو بودیم؛ یکی از افسران عراقی خبر آورد که در منطقه ‌ای جلوتر از اینجا یک گورستان دسته جمعی از شهدای ایرانی است؛ اما عراقی ‌ها اجازه عبور نمی‌ دادند. با تلاش بسیار وپس از مدتها پیگیری به آن منطقه رفتیم؛ آنروز تلخ ترین روز دوران تفحص من بود. ۴۶ شهداى غواص آنجا بودند، دست و پا و چشم‌ های همگی آنها بسته شده بود؛ آنچه می‌ دیدم باور کردنی نبود؛ بعثی‌ ها این اسیران جنگی را زنده به گور کرده بودند. پلاک همه آنها را هم جدا کرده بودند تا شناسایی نشوند. آنها ۴۶ شهید گمنام بودند. در کنار همه پیکرها که سالم و کامل بود یک دست قطع شده قرار داشت؛ این دست متعلق به هیچ کدام از پیکرها نبود؛ انگشتر فیروزه زیبایی هم بر دست داشت؛ این دست مدتهای طولانی مونس من شده بود؛ هر وقت کار ما گره می‌ خورد به سراغ این دست می‌ آمدیم؛ گویی این دست آمده بود تا دستگیر همه ما باشد. 📚, راوى: شهید تفحص, علی محمودوند 🌷🌷🌷🌷🌷🌷؛