یا صاحب الزمان رمز ظهور تو ترک گناه و یکدلی و دعای ماست.. سلام مولای من، سلام معشوق عالمیان، سلام انتظار منتظران..میخواهم از جور زمانه بگویم ، میخواهم بگویم و بنویسم از فسادی که جهان را چون پردهای فراگرفته اما زمان فرصتی است اندک و انسان آدمی است ناتوان.پس ذرهای از درد دلم را به زبان می آورم تا بدانی چقدر دلگیر و خستهام.
آغاز نامه به جهانبان جهان و جهانیان خدای هر دو جهان مولای من میدانی چند سال است انتظار میکشم.از وقتی سخن گفتهام و معنای سخن خود را فهمیدهام انتظارت را میکشم.بیا و این انتظار مرا پایان بده.
خستهام از دست زمانه ، چقدر جور زمانه را تحمل کنم.چقدر ناله مظلومانه کودکان و معصومانی را که زیر ستم اند بشنوم و سکوت کنم.خودت بیا و این جهان سیاه را پایان بده.بیا و جهان را آباد کن.بیا و از آمدنت جهان را شاد کن.میدانی چند نوجوان هم سن و سال من آوارهاند؟ چندین هزار کودک بی پناهند، خودت بیا و پناه بی پناهان باش.
⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️
⚫️ هر شب دست بر سینه گذاشته و به
زیارت #آقا امام #حسین علیه السلام می رویم :
◾️اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَباعَبْدِاللَّهِ
وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِكَ عَلَيْكَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَ بَقِىَ اللَّيْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِيارَتِكُم
اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ
وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ
وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ
وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن
آقاجان عرض سلام در بین الحرمین رو قسمت هممون قرار بده .
یک نفر مانده از این قوم
که برمیگردد،ان شاءالله✨
#امام_زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف): برای تعجیل در فرج بسیار دعا کنید که آن فرج و گشایش شماست.
#دعای_فرج
بسم الله الرحمن الرحیم
إِلَهِي عَظُمَ الْبَلاءُ وَ بَرِحَ الْخَفَاءُ وَ انْكَشَفَ الْغِطَاءُ وَ انْقَطَعَ الرَّجَاءُ وَ ضَاقَتِ الْأَرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمَاءُ وَ أَنْتَ الْمُسْتَعَانُ وَ إِلَيْكَ الْمُشْتَكَى وَ عَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ وَ الرَّخَاءِ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ أُولِي الْأَمْرِ الَّذِينَ فَرَضْتَ عَلَيْنَا طَاعَتَهُمْ وَ عَرَّفْتَنَا بِذَلِكَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنَّا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عَاجِلاً قَرِيباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ يَا مُحَمَّدُ يَا عَلِيُّ يَا عَلِيُّ يَا مُحَمَّدُ اكْفِيَانِي فَإِنَّكُمَا كَافِيَانِ وَ انْصُرَانِي فَإِنَّكُمَا نَاصِرَانِ يَا مَوْلانَا يَا صَاحِبَ الزَّمَانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ أَدْرِكْنِي أَدْرِكْنِي أَدْرِكْنِي السَّاعَةَ السَّاعَةَ السَّاعَةَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِينَ
⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️
ه ها، این میخ های پوسیده، خیال نگاه داشتن زمین را نداشتند.
اگر سایه مهربانی تو بر سر خاک نبود، هیچ دانه ای جوانه نمی زد و هیچ ابری نمی بارید.
اگر به امامت تو ایمان نداشت، اگر ولایت تکوینی تو نبود، خاک، نفس کشیدن را فراموش می کرد و اگر ولایت تشریعی ات نبود، بهشت و جهنم، در غم آب و نان، لای آواز رودهای مسافر گم می شد.
اگر به عشق رد پای تو نبود، هیچ موجی پا به ساحل نمی گذاشت.
:
گلها همه بااذن توبرخاسته اند
ازبهرظهورتو خود آراسته اند
مردم همه درلحظه تحويل،بي شک
اوّل فرج توازخدا خواسته اند
اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
همه می دانند که بهار، می آید
همه درخت ها می دانند که بهار می آید؛ وگرنه به خواب زمستانی نخواهند رفت.
همه پنجره ها می دانند که صبح می آید؛ وگرنه بسته نخواهد شد.
همه چراغ های شب می دانند که اگر بسوزند، طلوع خورشید را نزدیک خواهند ساخت. سروهای بلند قامتِ امامت روییدند تا بگویند که ریشه های تو در خاک است و خواهی رویید؛ سروها شنیدند که بانگ جرسی می آید و برخاستند تا بدانیم که بوی کسی می آید.
انتظار... منتظر...
انتظار، استقامت بر دین است و منتظر، حرکت آفرین.
انتظار، یاد یار است و منتظر، بی قرار.
انتظار، مسؤلیت آور است و منتظر، جهادگر.
انتظار، برترین کار است و منتظر، نیکوکار.
انتظار، ستیز است و منتظر، اهل پرهیز.
انتظار، آماده سازی است و منتظر، مهیای جانبازی.
انتظار، راز است و منتظر، در سوز و گداز.
انتظار، مبارزه با بیداد است و منتظر، فریادگر عدل و داد...
آی مردم!
اگر «او» را نمی جویید، دیگر از «عشق» هم نگویید!
راز غیبت
«غیبت» یک راز است؛ مثل راز «خضر» که موسی علیه السلام آن را آشکار ساخت. و «خورشید پنهان شعبان» مانند خورشید در کوچه های ابری آسمان است که اگر نبود، «زمین» پابرجا نمی ماند و «آسمان»!
نسل انسان، منقرض می گردید و آفریدگار، شناخته و پرستش نمی گردید و... .
خورشید، ارمغانی حیات بخش برای اهل زمین است و خورشید دین، آرام بخش دل های بی قرار و حزین. آن یک، زمین را با جاذبه اش نگاه می دارد و این یک، برکت ها را فرو می بارد. آن یک، به زمینیان، نور می دهد و این یک، بر زخم های کهنه و اندوه های بشر، مرهم می نهد.
حجت پنهان خداوند
آل محمد علیهم السلام چونان ستاره های آسمان اند؛ هرگاه ستاره ای غروب کند، ستاره ای دیگر، طلوع خواهد کرد و چنان که ستارگان، امان اهل آسمان اند، امامان نیز امان اهل زمین اند. اگر حتی لحظه ای زمین از حجت خدا، تهی گردد، عذاب ها فرود آیند و... امام مهدی(عج) قائم آل محمد صلی الله علیه و آله است که زمین را ـ پس از آن که از ستم لبریز شده باشد ـ از عدل و قسط آکنده می سازد. او حجت پنهان خداوند بر زمینیان است و نوری را که حسین علیه السلام در دل های آسمانی برافروخت، در سرتاسر گیتی منتشر می سازد.
گفتند: می آیی
گفتند: می آیی و گناه از جهان، رخت برمی بندد؛ بی نیازی، لبخند بر لب ها می نشاند و دانش، بر همگان آرامش می بخشد.
گفتند: می آیی و فضیلت، نورافشانی می کند؛ امنیت منتشر می شود و عدالت به فریادمان می رسد.
گفتند: می آیی و جهان را به یک چشم به هم زدن، درمی نوردی؛ به هفت آسمان می روی و در یک شب بر دنیا چیره می شوی.
گفتند: می آیی و باران می بارد؛ خورشید از مغرب طلوع می کند و آسمان، آتش می گیرد.
روزی، این همه یهودا را رسوا خواهی کرد
به انتظار دیدنت، روزهای تقویم را هاشور می زنم و صبح های آفتابی را می شمارم. هر غروب، با خورشید در دل دریاها غرق می شوم و هر صبح، به شوق دیدن تو جان می گیرم.
اگر هزار سال نوری به انتظارت بنشینم تا سنگ شوم، شک نمی کنم. شاید روزی قدم مبارکت را بر شانه های سنگی ام حس کنم.
بگذار ریشخندم کنند! بگذار به اسم تو، سکه بزنند! بگذار دیوارهای ریایشان را به اسم منتظران تو بالا ببرند! روزی خواهی آمد و این همه یهودا را رسوا خواهی کرد.
تو هستی؛ اما ابرهای تردید ما، مانع تجلی تواند
سایه ابرها چقدر بر سرمان سنگینی می کند، وقتی خورشید را دریغ می کنند و نمی بارند.
تو را از پشت این همه ابر، تماشا می کنم؛ آنچنان که خورشید روزهای ابری را.
تو هستی؛ اما ابرهای تردید من، آفتاب دیدنت را حصار شده اند. کجای این خاک، می توانم قدم بگذارم و بوی تو را حس نکنم؟! کجای این آسمان، می توانم پرنده باشم و در عطر تو پرواز نکنم؟!
نفس بکش، تا ابرهای تردیدمان را باد ببرد و بتاب تا یخ کفرمان آب شود.
ابرها، سال هاست که می آیند و می بارند و می روند؛ اما تو همچنان همان آفتاب جوان مانده ای که بر بهارهای آمده و نیامده ما می تابد.
از ما فاصله گرفتی تا به تو نزدیک تر شویم
تا جهانی شدن گل های محمدی، پشت پرده غیبت، نفس های غم ناک زمین را می شماری. از ما فاصله گرفتی تا آسمانی تر شویم. از ما دور شدی تا در غم ندیدنت با باران های بی وقفه، سقف آسمان پایین بیاید؛ شاید به آسمان نزدیک تر شویم.
تنهای مان خواستی، تا تنهایی تو را حس کنیم که تنهاتر از آسمان بودی در بین ما دنیازدگان.
یک روز، آسمان را تا ارتفاع سرانگشتانم پایین می کشم و دردهای تنهایی ام را به خورشید می گویم. کاش چشمانمان به دیدن خورشید عادت کند، تا تو را که نورانی تر از خورشیدی، تاب بیاوریم!
اگر به عشق تو نبود...
تو آخرین ستاره امیدی. به امید دیدن توست که شب های بی ماه، خودکشی نمی کنند.
اگر عطر وجود تو نبود، کو
🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷
🌷قرار عاشقی🌷
✨شهیدان را نیازی به گفتن و نوشتن نیست ، آنان نانوشته دیدنی و خواندنی هستن
☁️ باز هم ساعت 🕘به وقت قرار تپش قلبهاست ❤️ برای شنیدن عاشقانه هایی که شهیدان 🌷 خلق کردن .
پدرم فرهنگی بود و در آموزش و پرورش شاغل بودند. محیط خانوادمون کاملا فرهنگی بود و همه بچه ها از همان کودکی با حضور در مساجد و جلسات مذهبی با اسلام و قرآن آشنا می شدند.
علاقه زیاد و ارتباط عمیقم با نهج البلاغه نیز ریشه در همین دوران دارد. در روزهای انقلاب دبیرستانی بودم و حضوری فعال در عرصه سیاست داشتم و یکی از عاملان حرکتهای دانش آموزان در شهر کرمان بودم😊🤚
در آغاز جنگ عراق علیه ایران در لشکر ۴۱ ثارالله واحد اطلاعات و عملیات به فعالیت خود ادامه دادم و بعدها به عنوان جانشین فرمانده این واحد انتخاب شدم در طول جنگ پنج مرتبه به سختی مجروح شدم و بالاخره آخرین بار در عملیات والفجر هشت به دلیل مصدومیت حاصل از بمبهای شیمیایی در بیست و هفتم بهمن ماه سال ۱۳۶۴ در بیمارستان لبافی نژاد تهران به شهادت رسیدم😍🌻🌻🌻
به روایت از چهار نفر از همرزمانم(حمید شفیعی، علی نجیب زاده، مرتضی حاجباقری و ابراهیم پسدست):👇👇👇
در سال ۱۳۶۲ بعد از عملیات خیبر، «لشکر ثارالله» در محور «شلمچه» مستقر شد. بین مواضع رزمندگان اسلام و دشمن حدود چهار کیلومتر آب فاصله بود و رزمندگان برای شناسایی مواضع دشمن میبایست از آن عبور میکردند.👇👇👇👇
با قایق جلو رفتیم، هر چه گشتیم اثری از آنها نبود.😭 بالاخره کاملا از پیدا کردنشان ناامید شدیم و فرصت زیادی هم برای مراجعت نداشتیم. بناچار بدون آنها عقب برگشتیم😭. «حسین یوسفاللهی» با دیدن قایق ما جلو آمد. ماجرا را که تعریف کردیم، خیلی ناراحت شد.😭😭 شهادت بچهها یک مصیبت بود و اسارتشان مصیبتی دیگر.😭😭👇👇👇👇👇
و آن مصیبت این بود که منطقه با اسارت بچهها لو می رفت و دیگر امکان عملیات نبود. حسین سعی کرد هر طور شده خبری از بچه ها بگیرد. او ما را برای پیدا کردن بچه ها به اطراف فرستاد ولی همه دست خالی برگشتیم.😭😭
حسین به خاطر حساسیت موضوع، با «حاج قاسم سلیمانی» فرمانده لشکر تماس گرفت و او را در جریان این قضیه گذاشت😭😭👇👇👇👇👇👇
حاج قاسم، هم خودش را رساند و با حسین داخل سنگری رفت و مشغول صحبت شدند. وقتی بیرون آمدند، حسین را خیلی ناراحت دیدم. 😭پرسیدم: چی شد؟
گفت: حاجی میگوید چون بچهها لباس غواصی داشتهاند، احتمال اسارتشان زیاد است. ما باید زود قرارگاه مرکزی را خبر کنیم.
پرسیدم: میخواهی چه کار کنی؟ گفت: هیچی! من الان به قرارگاه خبر نمیدهم. گفتم: حاجی ناراحت میشود. گفت: من امشب تکلیف لشکر و این دو نفر را روشن میکنم و فردا میگویم برای آنها چه اتفاقی افتاده است.😭😭👇👇👇👇👇
بعد از این که حاج قاسم رفت، باز بچهها با دوربین همه جا را نگاه کردند و تا جایی که امکان داشت جلو رفتند، ولی فایدهای نداشت. صبح روز بعد که در محوطه مقر بودیم، حسین را دیدم . با خوشحالی به من گفت: هم اکبر موسایی پور را دیدم و هم صادقی را.
پرسیدم: کجا هستند؟
گفت: جایی نیستند. دیشب آنها را خواب دیدم که هر دو آمدند، اکبر جلو بود و حسین پشت سر او.👇👇👇👇👇👇👇
پرسیدم: مطمئن هستی؟ گفت: خاطرت جمع باشد.😭
شب دوازدهم، از اول مغرب، مرتب لب آب میرفتم و به منطقه نگاه میکردم که شاید خواب حسین تعبیر شود و آب جنازه بچهها را بیاورد ولی خبری نمیشد، اواخر شب خسته و ناامید به سنگر برگشتم و خوابیدم. حوالی ساعت ۴ صبح با صدای زنگ تلفن صحرایی از خواب پریدم. اکبر بختیاری که آن شب نگهبان بود، مضطرب و شتابزده گفت: حاج حمید زود بیا اینجا، چیزی روی آب است و به این سمت میآید.😭👇👇👇👇👇