🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
عاشقانہ_#شهدا🌷
بنای ازدواجم با مصطفےعشق او بہ #ولایت بود
دوست داشتم دستم را بگیرد
و از این ظلمات روزمَرِّگے بیرون بیاورد
همین مبانےبود کہ مهریہ ام را با بقیہ مهرها متفاوت کرده بود
مهریہ ام #قرآن_کریم بود📗
و تعهد از داماد که مرا در راه #تکامل
و اهل بیت و اسلام هدایت کند!
اولین عقد در شهر صور بود
کہ چنین مهریہ اے داشت .
یعنے در واقع هیچ وجهے در مهریه اش نداشت.
همسر#شهید مصطفے چمران🌷
#همسر_شهیدمصطفی_چمران
#سبک_زندگی_اسلامی
2⃣
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷؛
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
❤️ همسرداری به سبک#شهدا🌷
من جارو میزدم، حسین شیشه پاک میکرد، من لباس ها را می شستم، حسین پهن میکرد؛ خلاصه هر وقت درخانه بود، تنهایم نمی گذاشت. گاهی به شوخی نصف استکان چایم را می نوشید و یا چند قاشق از غذایم را بر می داشت و می گفت: همه جا شریک هستیم! هنوزم که هنوز است با گذشت چندین سال، وقتی مشغول خوردن غذا هستم احساس می کنم، چند قاشقش را حسین می خورد. شاید برای دیگران عجیب باشد، اما او همیشه در کنار من است. به هر گوشه زندگی ام می نگرم، حضورش را حس می کنم.
🌹 شهید حسین امینی امشی🌷
3⃣
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷؛
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
🌹خیلی قشنگه حتما بخونید🌹
ﺍﺳﺘﺨﻮﺍﻥ ﻫﺎﯼ ﺳﻪ ﺷﻬﯿﺪ ﮔﻤﻨﺎﻡ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﻓﻦ ﺑﻪ ﯾﮏ ﺷﻬﺮ ﻣﯿﺒﺮﻧﺪ ﻭ ﺩﺭ
ﺣﯿﺎﻁ ﯾﮏ ﻣﺴﺠﺪ ﺑﻪ ﺧﺎﮎ ﻣﯿﺴﭙﺎﺭﻧﺪ .
ﺯﻧﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻫﻤﺴﺎﯾﮕﯽ ﻣﺴﺠﺪ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻓﺮﺯﻧﺪ ﻓﻠﺠﯽ ﺩﺍﺷﺖ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ
ﻣﻮﺿﻮﻉ ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﻭ ﺯﺑﺎﻥ ﺑﻪ ﺷﮑﻮﻩ ﺑﺎﺯ ﻣﯿﮑﻨﺪ ﮐﻪ ﻣﺤﻠﻪ ﻣﺎ ﺭﺍ
ﺗﺒﺪﯾﻞ ﮐﺮﺩﯾﺪ ﺑﻪ ﻗﺒﺮﺳﺘﺎﻥ ﻭ ﺍﺯ ﻓﺮﺩﺍ ﻗﯿﻤﺖ ﺧﺎﻧﻪ ﻣﺎ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﻣﯿﺂﯾﺪ ﻭ ....
ﺷﺐ ﮐﻪ ﻣﯿﺨﻮﺍﺑﺪ ﻣﺮﺩﯼ ﺑﻪ ﺧﻮﺍﺑﺶ ﻣﯿﺂﯾﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻣﯿﮕﻮﯾﺪ :
ﻣﻦ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺳﻪ ﺷﻬﯿﺪ ﻫﺴﺘﻢ، ﻣﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﺧﺘﯿﺎﺭ ﺧﻮﺩ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﻧﯿﺎﻭﺭﺩﻩ
ﺍﻧﺪ ﺑﻪ ﻫﺮ ﺣﺎﻝ ﻃﻮﺭﯼ ﺷﺪﻩ ﮐﻪ ﺑﺎ ﻫﻢ ﻫﻤﺴﺎﯾﻪ ﺷﺪﻩ ﺍﯾﻢ ﻭ ﺩﺭ ﺭﺳﻢ
ﻫﻤﺴﺎﯾﮕﯽ ﺩﺭﺳﺖ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﻫﻤﺴﺎﯾﻪ ﺍﺯ ﻣﺎ ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ ﺑﺎﺷﺪ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﯿﻦ
ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﺟﺒﺮﺍﻥ، ﺷﻔﺎﻋﺖ ﻓﺮﺯﻧﺪﺕ ﺭﺍ ﭘﯿﺶ ﺧﺪﺍ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﯾﻢ ﻭ ﺑﻪ ﺍﺫﻥ ﺧﺪﺍ
ﺍﻭ ﺷﻔﺎ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﯾﺎﻓﺖ . ﺑﻠﻨﺪ ﺷﻮ ﻭ ﺑﺎﯾﺴﺖ ﻭ ﺳﻪ ﺑﺎﺭ ﺻﻠﻮﺍﺕ ﺑﻔﺮﺳﺖ ﻭ
ﻓﺮﺯﻧﺪﺕ ﺭﺍ ﺻﺪﺍ ﮐﻦ ﺗﺎ ﺑﻪ ﺍﺫﻥ ﺧﺪﺍ ﺷﻔﺎ ﯾﺎﺑﺪ .
ﻭﻗﺘﯽ ﻓﺮﺯﻧﺪﺕ ﺷﻔﺎ ﯾﺎﻓﺖ ﺑﺪﺍﻥ ﮐﻪ ﻧﺎﻡ ﻣﻦ ﻓﻼﻥ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺩﺭ ﻗﺒﺮ
ﻭﺳﻄﯽ ﺁﺭﻣﯿﺪﻩ ﺍﻡ ﺧﺎﻧﻪ ﻣﺎ ﺩﺭ ﮐﺎﺷﺎﻥ ﺩﺭ ﻓﻼﻥ ﻣﺤﻠﻪ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻧﺎﻡ ﭘﺪﺭﻡ
ﻓﻼﻥ ﺍﺳﺖ ﺧﺒﺮ ﻣﺤﻞ ﺩﻓﻨﻢ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺑﺮﺳﺎﻥ .
ﺯﻥ ﺍﺯ ﺧﻮﺍﺏ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﻭ ﺷﻔﺎﯼ ﻓﺮﺯﻧﺪﺵ ﺭﺍ ﻣﯿﺒﯿﻨﺪ ﻭ ﯾﻘﯿﻦ ﭘﯿﺪﺍ
ﻣﯿﮑﻨﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﺁﺩﺭﺱ ﻣﯿﮕﺮﺩﻧﺪ .
ﺑﻪ ﮐﺎﺷﺎﻥ ﻣﯿﺮﻭﻧﺪ ﻭ ﺩﺭ ﺭﻭﺳﺘﺎﯾﯽ ﺑﻪ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﭘﺪﺭ ﺷﻬﯿﺪ ﻣﯿﮕﺮﺩﻧﺪ ﻭﻗﺘﯽ
ﺍﻭ ﺭﺍ ﭘﯿﺪﺍ ﻧﻤﯿﮑﻨﻨﺪ ﻧﺎﺍﻣﯿﺪ ﺑﺎﺯ ﻣﯿﮕﺮﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﺩﺭ ﺍﺑﺘﺪﺍﯼ ﺟﺎﺩﻩ
ﭘﯿﺮﻣﺮﺩﯼ ﺭﺍ ﻣﯿﺒﯿﻨﻨﺪ ﻭ ﺍﺯ ﺍﻭ ﻣﯿﭙﺮﺳﻨﺪ ﮐﻪ ﻓﻼﻥ ﮐﺲ ﺭﺍ ﻣﯿﺸﻨﺎﺳﯽ؟
ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ ﺟﻮﺍﺏ ﻣﯿﺪﻫﺪ ﮐﻪ ﺧﻮﺩﻡ ﻫﺴﺘﻢ، ﺁﻧﻬﺎ ﺧﻮﺷﺤﺎﻝ ﻣﯿﺸﻮﻧﺪ ﮐﻪ
ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ ﺭﺍ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻧﺪ ﻭ ﺍﺯ ﺍﻭ ﻣﯿﭙﺮﺳﻨﺪ ﮐﻪ ﭼﺮﺍ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺍﯼ؟
ﻣﺎ ﺗﻤﺎﻡ ﺭﻭﺳﺘﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﺗﻮ ﮔﺸﺘﯿﻢ، ﻣﺮﺩ ﻣﯿﮕﻮﯾﺪ ﮐﻪ ﺩﯾﺸﺐ ﺧﻮﺍﺏ
ﭘﺴﺮﻡ ﺭﺍ ﺩﯾﺪﻡ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻣﻦ ﮔﻔﺖ ﭘﺪﺭ ﺟﺎﻥ ﻓﺮﺩﺍ ﺍﺯ ﻣﻦ ﺧﺒﺮﯼ ﺑﺮﺍﯾﺖ ﻣﯽ
ﺁﻭﺭﻧﺪ . ﻣﻦ ﻧﯿﺰ ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺁﻣﺪﻡ ﻭ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺧﺒﺮ ﺑﻮﺩﻡ.
وآن کسی نیست جز #شهیدسید میرحسین امیره خواه🌹
#شهید گمنام🌷
4⃣
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷؛
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
📚 از بهترین کتابی که می توان با موضوع «سبک زندگی» معرفی کرد کتاب «مفاتیح الحیات» علامه جوادی آملی است .این کتاب در چهار بخش تقسیمبندی شده که عبارتند از:
1️⃣ ارتباط انسان با خود
2️⃣ ارتباط انسان با دیگران
3️⃣ ارتباط انسان با طبیعت
4️⃣ ارتباط انسان با حیوانات.
بیش از یکصد عنوان کتاب حدیثی و شش هزار حدیث برای این کار مورد استفاده قرار گرفته و حدود 14هزار عنوان تهیه شده است تا بتوان از تمام این احادیث، احادیث مرتبط را استخراج کرد. کتاب از فصل های متعددی تشکیل شده و در هر فصل احادیث معتبری در خصوص موضوعات آن فصل ارائه شده که متن عربی و منبع این احادیث نیز در پاورقی صفحات درج شده است.
#معرفی_کتاب
#سبک_زندگی
5⃣
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷؛
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
رسالت ما
شهدا، رفته اند و رسالتی از جنس آگاهی و حرکت را بر دوش ما باقی گذاشته اند. شهادت، مرز زمین و آسمان است و شهدا، مرزبانان هماره بیداری. شهیدان، پیامبران حماسه انسان اند که ما را مسئولیتی ممتد که در لحظه لحظه زندگی مان جاری است، نازل فرموده اند.
امروز همه ما رسالت ترویج فرهنگ ایثار و شهادت و رساندن این میراث گرانبها به نسلهای آینده و جوانان کشور را بر دوش داریم که باید در حراست و انتقال پیام خون سرخ #شهیدان🌷 به اندیشههای جوان و پویایی کشور کوشا باشیم.
🌷هدیه ای بفرستیم از جنس صلوات وفاتحه،نثار روح پرفتوح دلاورمردان خفته درخاک🌷
والسلام علیکم ورحمه الله وبرکاته
6⃣
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷؛
ارسال شده از سروش+:
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
رفتارپسندیده و اسلامی
حاج احمد آمد طرف بچهها.از دور پرسيد«چي شده؟» يک نفر آمد جلو و گفت«هرچي بهش گفتيم مرگ بر صدام بگه،نگفت.به امام توهين کرد،من هم زدم توي صورتش.»
حاجي يک سيلي خواباند زير گوشش.
ـ کجاي اسلام داريم که ميتونيد اسير رو بزنيد؟!اگه به امام توهين کرد،يه بحث ديگهس.تو حق نداشتي بزنيش.
#شهید حاج احمد🌷
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷؛۲
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
🌷بسم الله الرحمن الرحیم
✤خدایا ازتو ممنونم بیاندازه که دردل مامحبت #سید_علی_خامنه_ای را انداختی تابیاموزیم درس ایستادگی رادرس اینکه یزیدهای دوران را بشناسیم وجلوی آنها سرخم نکنیم.
#شهید_مصطفی_صدرزاده🌷
#ولایت_مداری
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷؛۱
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
🌷بسم الله الرحمن الرحیم
✤خدایا ازتو ممنونم بیاندازه که دردل مامحبت #سید_علی_خامنه_ای را انداختی تابیاموزیم درس ایستادگی رادرس اینکه یزیدهای دوران را بشناسیم وجلوی آنها سرخم نکنیم.
#شهید_مصطفی_صدرزاده🌷
#ولایت_مداری
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷؛۱
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
رفتارپسندیده و اسلامی
حاج احمد آمد طرف بچهها.از دور پرسيد«چي شده؟» يک نفر آمد جلو و گفت«هرچي بهش گفتيم مرگ بر صدام بگه،نگفت.به امام توهين کرد،من هم زدم توي صورتش.»
حاجي يک سيلي خواباند زير گوشش.
ـ کجاي اسلام داريم که ميتونيد اسير رو بزنيد؟!اگه به امام توهين کرد،يه بحث ديگهس.تو حق نداشتي بزنيش.
#شهید حاج احمد🌷
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷؛۲
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
وظیفه شناسی و جدیت در کارها
- شهید زین الدین ، خیلی کم در مقر می ماند.شناسایی ها را خودش شخصاً انجام می داد و معبرها را چک می کرد.همیشه می گفت:« وقتی گردانی را می خواهم به معبر بفرستم ، اول باید از آن مطمئن شوم » . اگر می دید معبر خطرناکی است ، اجازه عبور گردان را نمی داد . ما همیشه بیشترین و برجسته ترین نیروها را در تخریب داشتیم و فرماندهی مثل #شهید زین الدین🌷 ، که معبرها را خودش چک می کرد.
#شهید زین الدین🌷
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷؛۳
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
احترام به والدین
وقتی که کار اشتباهی انجام میداد، مادر از دستش عصبانی میشد و با تندی با او برخورد میکرد، حسین سرش را پایین میانداخت و به حرفهای مادر گوش میکرد، دلم برایش میسوخت و میگفتم: «یک چیزی بگو و از خودت دفاع کن.» میگفت: «نباید به پدر و مادرمون بیاحترامی کنیم. اگه اشتباهی هم کردیم باید به اون پی ببریم تا دوباره تکرارش نکنیم.
#شهید مصطفی🌷
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷؛۴
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
اهمیت به بیت المال
زخمي شده بود.پايش را گچ گرفته بودند و توي بيمارستان مريوان بستري بود.بچه ها لباسهايش را شسته بودند. خبردار که شد،بلند شد برود لباس هاي آن ها را بشويد. گفتم«برادر احمد،پاتون رو تازه گچ گرفتهن.اگه گچ خيس بشه، پاتون عفونت ميکنه.»
گفت«هيچي نميشه.»
رفت توي حمام و لباس همه بچه ها را شست. نصف روز طول کشيد. گفتيم الآن تمام گچ نم برداشته و بايد عوضش کرد.
اما يک قطره آب هم روي گچ نريخته بود.
ميگفت«مال بيت المال بود،مواظب بودم خيس نشه.»
آخرين نفري که از عمليات برميگشت خودش بود.يک کلاه خود سرش بود،افتاد ته دره.حالا آن طرف دموکراتها بودند و آتششان هم سنگين.تا نرفت کلاه خود را برنداشت،برنگشت.
گفتيم«اگه شهيد ميشدي…؟»
گفت«اين بيت المال بود.»
#حاج احمد🌷
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷؛۵
معرفی کتاب 📚
زنده عشق
زندگینامه شهید محمدجواد تندگویان
تعداد صفحات: ۳۲۴ ص
ناشر: روابط عمومی شرکت ملی گاز ایران
به سفارش امور ایثارگران شرکت ملی گاز ایران
سال چاپ : آذر ماه ۱۳۹۵
ویژه هشتمین یادواره وزیر شهید تندگویان و ۱۰۵۵ شهید صنعت نفت
لینک منبع: www.mop.ir
🌹 یاد شهدای سرافرازمان گرامی باد
🌷🌷🌷🌷🌷🌷؛۶
🌷🌷🌷🌷🌷🌷
امروز همه ما رسالت ترویج فرهنگ ایثار و شهادت و رساندن این میراث گرانبها به نسلهای آینده و جوانان کشور را بر دوش داریم که باید در حراست و انتقال پیام خون سرخ شهیدان به اندیشههای جوان و پویایی کشور کوشا باشیم.
هدیه ای میفرستیم از جنس صلوات وفاتحه،نثار روح پرفتوح دلاورمردان خفته درخاک🌷
والسلام علیکم ورحمه الله وبرکاته
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷؛۸
هدایت شده از هواداران استاد رائفی پور
دختر است دیگر...
گهگاهی بی خیال خودش میشود
شانه را در مصیبت ها
تکیه گاه بغض های دیگران میکند
این تصویر را ببین
شبیه روضه مادر است
آن وقت که زینب رسید و حسن را...
@raefipourfans
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
یک عکس و..... صد دلتنگی
زمستان سال ۱۳۶۴ رفتم تا به دوستانم در گردان جعفر طیار سری بزنم .
در برگشت دوستم محمدرضا حقیقی (شهیدی که موقع دفن لبخند زد) گفت من تا درب پادگان می رسانمت. بین راه از کسی خواستیم در حین حرکت موتور از ما عکسی بگیرد.
وقتی عکس را ظاهر کردم صحنه جالبی را دیدم. سایه ای از عکس احمد هویزی جلویمان افتاده بود. بعد از آن بچهها مسجد می گفتن این روح احمد هویزی است .
احمد هویزی و محمد رضا حقیقی ایشان دو ماه بعد در عملیات والفجر ۸ در منطقه فاو به درجه رفیع شهادت رسیدند.
( روحشان شاد ).
راوی:بهرام یار احمدی
#شهید_احمد_هویزی🌷
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷؛2⃣
ارسال شده از سروش+:
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
اوایل انقلاب بود و مهدی باکری شهردار اورمیه.
در گرگ و میش سحر، برای خرید نان از خانه خارج شدم. چشمم به رفتگر محله افتاد که مثل همیشه در حال کار بود؛ دیدم امروز صورت خود را با پارچه ای پوشانده است.
نزدیک تر رفتم، او رفتگر همیشگی محله ی ما نبود. کنجکاوم شد، سلام دادم و دیدم رفتگر امروز، آقا مهدی است.
آقا مهدی، شما اینجا چیکار میکنی؟ آقا مهدی علاقه ای به جواب دادن نداشت. ادامه دادم، آقا مهدی شما شهرداری، اینجا چیکار میکنی؟ رفتگر همیشگی چرا نیست؟ شما رو چه به این کارا؟ جارو رو بدین به من، شما آخه چرا؟
خیلی تلاش کردم تا بالاخره زیر زبون آقا مهدی رو کشیدم. زن رفتگر محله، مریض شده بود؛ بهش مرخصی نمی دادن میگفتن اگه شما بری، نفر جایگزین نداریم؛
رفته بود پیش شهردار، آقا مهدی بهش مرخصی داده بود و خودش اومده بود جاش.
اشک تو چشمام حلقه زد. هر چی اصرار کردم، آقا مهدی جارو رو بهم نداد؛
ازم خواهش کرد که هرچه سریع تر برم تا دیگران متوجه نشن، رفتگر آن روز محله ما، شهردار اورمیه بود.
#سردار_شهید_مهدی_باکری🌷
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷؛3⃣
.
🔸نام کتاب: #برایم_حافظ_بگیر
🔸ناشر: #انتشارات_شهید_کاظمی
🔸تعداد صفحه: 344 صفحه
🔸قیمت پشت جلد: ۲۸۰۰۰تومان
🔹 قیمت با تخفیف: ۲۵۰۰۰ تومان
" روایتی داستانی از زندگی فرمانده مدافع حرم #شهید شعبان نصیری🌷مشاور حاج قاسم سلیمانی "
📚درباره کتاب
#حاج شعبان بینشی عمیق، هم نسبت به کشور و هم نسبت به جهان اسلام داشت.
او انواع و اقسام #جهاد را تجربه کرده بود؛ از #جهادنظامی تا #جهادفرهنگی، از جنگ با تفنگ تا جنگ با زبان...
در یگانهای مختلف و سازمانهای متفاوت و شهرستانهای مختلف و خارج از ایران هم به خدمت پرداخت.
کمتر کسی است که تمام ابعاد شخصیتی و کاری ایشان را بشناسد و بداند.
او مصداق بارز کلام حضرت آقا بود که درباره #شهدا فرمودند: "معروفون في السماء و مجهولون فی الأرض"
#حاج شعبان🌷 از همان دسته بود؛ #فرماندهای_بزرگ و عالیرتبه، در عین حال خاکی و گمنام. او کسی بود که رئیسجمهور عراق به خوبی او را می شناخت، ولی نیروهایی که کنارش میجنگیدند، از درجه ممتازش اطلاعی نداشتند.
حاج «قاسم سلیمانی» از این شهید عزیز این گونه یاد نمودند:
"شهید نصیری از اولیای الهی بود که در جامعهی ما مخفی ماند.
4⃣