این «جزوهها»ی درسی، پریشانتر از آنند که مرا نظام شایستهای بخشند. «جبر»، دلم را منقبض میکند و«مثلثات»، دلم را به «دلتا» میکشاند. سرم گیج میرود و از زمین و زمان، «تو» را میخواهم. «دانشگاه»، جز تو، همه چیز را به من میرساند و من، نمیدانم که تو میدانی یا نه...؟ اگر بدانی، که نظم تاریخ به هم میخورد. معشوق، «نباید» از حال عاشق با خبر باشد، این را استاد ادبیّاتمان میگوید. ایشان، مرد بسیار محترمی است، امّا فقط استاد ادبیّات ماست. «استاد اخلاق اسلامی» ما، نمازش را اول وقت میخواند، امّا هزار هزار سؤال ناگفتهام را نمیداند.
پرسیدم: «کجاست؟» گفت: «نمیدانم». پرسیدم: «کیست؟» گفت: «نمیدانم».
پرسیدم: «هست؟» گفت: «البته»... و من، نپرسیدم، ستودم.
هوای این ناحیه، بارانی است، باران من!... کویرم و عطش، سینهام را داغ عشق کوبیده است.
این جزوهها، پریشانتر از آنند که مرا نظام شایستهای بخشند... «بینش اسلامی» من، کمترین ضریب را دارد. برای دانشکده «دوست داشتن»، «پیش دانشگاهی معرفت» لازم است. دست کم، «پنج» واحد... اینکه جور نمیشود؟... باشد، چه چیز ما جور میشود که این یکی نمیشود؟ هر وقت جور شد که تو را ببینم، این نیز جور خواهد شد.
باور کن!... همین که دور باشی، بهتر است. به حضرتت که دوست دارم هرگز از حالم باخبر نشوی. دلت میگیرد. اینقلمهای شکسته چه کردهاند، جز به «زاویه فراموشی» کشاندن تو؟...
سرم گیج میرود و خانم جان، مدام فکر میکند که هذیان میگویم. میگوید: «عاشق شده؟... درمان عاشق، زندگیست...» اولش را درست میگوید و آخرش را اشتباه، مثل تصور اول حال من از تو. «سرداب» چه میفهمد که «نیمه شعبان» خودش یک ماه است. «لیلة القدر»، هر سال در یک شب، ظهور میکند. ماه، فقط سی روز نیست. بهار، اولین فصلی است که ماههایش سی و یک روز میشود. این یک روز، مال تو... جمعه که قابل تو را ندارد! جمعه، تنها روز هفته است که تنها یک «نقطه» دارد. تو، در همان نقطهای، که جمعه دارد. خوانایی آن، به همان نقطه است که گاهی هویّتش را تغییر میدهد و میشود «خال هاشمی» تو...
خفاش، هیچ وقت تفسیر درستی از خورشید به دست نمیدهد... مشکل، سواد نیست. دانشکده، یک راه عاشق شدن را میگوید؛ هفتاد و یک راه دیگرش، در خاطر نینوایی توست.
شعبان، تولّد تو را میشناسد... و من نیز... که تو را نمیشناسم.
این جزوهها... این جزوهها...
سرم گیج میرود، تو میآیی... چشمهایم بارانیاند و دلم، خشک است. «باران» من! «احسان» کن!
م. سادات اخوی(1)
@shahidalikhalili
در کدامین شب کوفه باز خواهی گشت؟
در کدامین اوج
در کدامین عروج
چشم به راه آمدنت،
در پس تمامی دریچههای زمین ایستادهام
چقدر دلم تنگ شده است!
و چشمهایم چه بزرگ شدهاند!
و نطفه یک سؤال که در سرم بارور میشود!
پس تو کی میآیی؟
تو ای وسعت بیداری،
ای همه دریایی،
که دلم لبریز از عطشهای بیابانی است.
تهران - ف . مرادی هزاری (دانشجو)
اگر او را ببینم
جسارت گفتن؟!
دیدن و پرواز ... فقط همین
تهران - و . علیاننژادی (دانشجو)
اگر او را ببینم به او میگویم:
دریا به دریا،
کوه به کوه،
صحرا به صحرا
در انتظار تو پیمودم.
شهریار - عبدآباد
اگر او را ببینم به او میگویم:
گفته بودم چو بیایی غم دل با تو بگویم
چه بگویم؟ که غم از دل برود چون تو بیایی.
تهران - م . نوید
اگر او را ببینم به او میگویم:
بأبی انت و امی فداک.
قم - ح . بادرام
اگر او را ببینم به او میگویم:
چه بگویم؟ باید از «غم نگفتنها» گفت...
م . مختاری، دانشجوی دندانپزشکی
اگر او را ببینم به او میگویم:
مولای من! اکنون این دلهای مشتاق در انتظار عدل توأند.
در انتظار جوانه زدن کلمه حق، ای ستاره عدل بیا و چشم دلمان را به قدومت روشن کن.
ع . لطفی - دانشجوی حقوق
اگر او را ببینم به او میگویم:
... جمعهها صدها نگاه بر آسمان خیره میشوند.
جمعهها هزاران دل منتظر، از شوق به سرآمدن انتظار، در قفس تنگ سینه برایت میتپند.
ای صاحب جمعهها!
بیا ودلتنگی غروب جمعهها را برطرف ساز.
تهران - ف . قنبرپور - دانشجو
اگر او را ببینم به او میگویم:
بیا که علوم، سرگردان سر برآوردن هستند، امّا نمیدانند مسیر و صراط کجاست؟
اندیمشک - ع . اسلامیزاده
اگر او را ببینم به او میگویم:
ای راهبر انسانهای در راه مانده! در ساحل پیروزی، چشم به راه توییم و فریاد میکشیم که: مهدیا ... بیا.
گنبد - سید ا. محمودزاده
اگر او را ببینم به او میگویم:
به تو میاندیشم
من در این تنهایی
به تو میاندیشم
بیتو در تک تک گلهای بهار
بیتو در زمزمه بین گل و سبزه و آب
به تو میاندیشم
بعد تو؛
یک یک گلها خشکید
بعد تو کاج بلند،
صبحگاهان به صدای خوش باد،
هیچ لبیک نگفت
و قناری در باغ،
مرد در گوشه سرد و تاریک
و درخت گل سرخ،
قهر کرد با همه اهل زمین
به تو میاندیشم!
کاش میشد که سرانجام تو را میدیدیم
و تو با عطر گل یاس به ما میگفتی
که محبّت زیباست
که درخت گل سرخ
هر کجا
میتواند باشد
و گل شادی هر سو
تا ابد زنده و شاداب
میزند گلبرگی
بر سر دخترک شاه و فقیر
و زمان خوبی
تا ابدیت جاریست
کاش میشد که سرانجام
تو را میدیدم.
به تو میاندیشم
تهران - م. کردیان (دانشجو)
@shahidalikhalili
#آیه_تشکیلاتی ✨
وَ لَئِن اتَبعتَ اَهوآءَهُم بَعدَ الَذِی جاءَکَ مِنَ العِلمِ ما لَکَ مِنَ اللهِ مِن وَلی وَلا نَصیر
[ ۱۲۰بقره ]
✅ یکی از نکات مهم تشکیلات #برخورد_بامتخلفان است.
پس از اعلام وظایف هر فرد، در برخورد با متخلفان نباید هیچگونه تسامح و تساهلی به خرج داد.
( همانطور که خداوند نسبت به پیامبرش هم بدون ملاحظه و با کمال قاطعیت برخورد میکرد. )
___
💥 @shahidalikhalili
🔶چهار علت نمازهای روزانه از زبان رسول خدا(صلےاللهعلیهوآله):
✅ چرا نماز صبح مۍخوانیم؟
«صبح آغاز فعالیت شیطان است هرکه در آن ساعت نماز بگذارد و خود را در معرض نسیم الهی قرار دهد از شر شیطان در امان مےماند.»
✅چرا نماز ظهر میخوانیم؟
ظهر، همه عالم تسبیح خدا مےگویند زشت است که امت من تسبیح خدانگوید. و نیز ظهر وقت به جهنم رفتن جهنمیان است لذا هر که در این ساعت مشغول عبادت شود از جهنم بیمه مےشود.
✅چرا نماز عصر مۍخوانیم؟
«عصر زمان خطای آدم و حواست و ما ملزم شدیم در این ساعت نماز بخوانیم و بگوییم ما تابع دستور خداییم.»
✅چرا نماز مغرب میخوانیم؟
«مغرب لحظه پذیرفته شدن توبه حضرت آدم است و ما همه به شکرانه آن نمازمی خوانیم.»
✅چرا نماز عشا میخوانیم؟
«خداوند متعال نماز عشا را برای روشنایی و راحتی قبر امتم قرارداد.»
@shahidalikhalili
🔸 #ناب_سخن
از طرف من به جوانان بگوئید چشم شهیدان و تبلور خونشان به شما دوخته است؛
به پا خیزید و اسلام خود را دریابید.
♦️ شهید همت
#قیام_خالصانه
___
💥 @shahidalikhalili
#شعر_مهدوی
بيا که بيتو جهان، از گلايه لبريز است
بهار، بيتو به رنگ غروب پاييز است
بيا که فاجعه ميبارد از زمين و زمان
ز اشک و خون، دل يارانِ حق، گهر ريز است
بيا! به گوش دل ما سرودِ مهر بخوان
بيا که صحبت عشّاق، بس دلانگيز است
بيا! جهان زِ وجود شهيد، رنگين شد
بيا که ناله انسان، گلايهآميز است
@shahidalikhalili
🔰مهم نیست کدام صفحۀ قرآن را باز کنی!
🔰خدا حرفش را «با اشاره» به تو میفهماند!
🔴 #چگونه_مهربانی_خدا_را_باور_کنیم؟-ج۲۳ (۲)
🔸از کجا بفهمم خدا به من مهربان است؟ با یک توجهِ خاصی قرآن بخوان؛ قرآن همین الان هم کلام خدا و اشارههای خدا برای ماست؛ اشارههای قرآن را بگیر!
🔸هر آیهای را که میخوانی، آن معنایی که در ذهنت میآید، در اختیار خداست؛ برداشتهایی که از آن آیه پیدا میکنی، در اختیار اوست.
🔸مهم نیست کجای قرآن را باز میکنی، حتی اگر تفأل هم به قرآن نزده باشی-بلکه نوبتی و بهترتیبِ صفحات، قرآن بخوانی- خدا بلد است در آن صفحهای که جلویت باز میشود، حرفهایش را با اشاره، به تو بزند! او حرفِ خودش را با همان آیات، به تو میگوید.
@shahidalikhalili
🌹🕊🌹🕊
🕊🌹🕊
🌹🕊
دلم تنگ است یامهدی کجاماندی❓
بگوامشب نمازت راکجاخواندی❓
کناربارگاه مرتضی بودی❓
ویاکه زائرموسی الرضا بودی❓
بگودرمکه درحال دعاهستی❓
ویامهمان شاه کربلا هستی❓
ویاهرنیمه شب دلتنگ وتنهایی...
عزاداربقیع وقبرزهرایی❓
دلم تنگ است یامهدی برای دیدنت هردم
حلالم کن اگریکدم توراآزرده ات کردم
دراین دنیاکه گردیده پراز نیرنگ ونامردی
دعایت میکنم هرشب که فردایش توبرگردی...
🌹🕊اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج🌹 🕊
تعجیل در فرج آقا صاحب الزّمان (عج) صلوات
الّلهُـــمَّ 🌹
صَلّــــی
عَلـــــــیٰ
مُحًمَّــــــــد
وآلِ مُحَمَّد
وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ.🌹
@shahidalikhalili
❣ سلام_امام_زمانم❣
یا صاحب الزمان(عج)
در لغتنامه قلبم جمعه
مترادف دلتنگی است
بیا و با دست های
گره گشای خودت
معنای جمعه هایم را
عوض کن... ای
غریب ترین ،دلتنگ عالم
🌹🍃🌹🍃
@shahidalikhalili