aali_dostane_hazrat_316783.mp3
2.72M
🔷 #پدر
کلیپ زیبا برگرفته از بیانات «حجت الاسلام عالی» با موضوع «ارتباط بین اهل بیت (علیهمالسلام) و شیعیان»
#استادعالی
@shahidMohammadAliHeydari
فرهنگی هنری شهید حیدری
#رنج_مقدس #قسمت_شصت_و_چهارم سرم را به ديوار می گذارم به نيابت از ضريح و چشمانم را می بندم. گاهی فکر
#رنج_مقدس
#قسمت_شصت_و_پنجم
دروغ چرا؟ وقتی علی و ريحانه را می بينم که جلوتر از ما توی صحن قدم می زنند و آرام آرام صحبت می کنند، من هم دلم می خواهد. وقتی لبخند ريحانه را می بينم و خنده شادِ علي را، من هم دلم می خواهد. وقتی خريد بازار کمشان را ديدم و اينکه بقيه پول را دادند برای کمک به نيازمندان و علی چنان عاشقانه چشم دوخت به ريحانه که ريحانه طاقت نياورد و چشمش را پايين انداخت، من هم دلم خواست. وقتی علی دو تا ليوان آب آورد، يکی برای مادر و يکی برای ريحانه، ليوان آب مادر را داد، اما وقتی به ريحانه رسيد و دست جلو آمده ريحانه را با محبت گرفت و ليوان را همراه با مکث رها کرد، دلم خواست. وقتی موقع خداحافظی از امام، کنار هم ايستادند و علی دست دور شانه ريحانه گرفت و سفارشش را به امام کرد، دلم خواست... اين وقتی های آدم و حوای جوان، آن قدر زياد است که دلم خواست به امام بگويم هابيل و شيث و يوسف و يعقوب، نسل علی و ريحانه را هم دلم می خواهد.
پدر دستم را می گيرد و مقابل مغازه لباس فروشی، می ايستد. اصرار دارد که برای خودم و مبينا انتخاب کنم. لباس سفيد پر گلی را می پسندم. سه تا ميخرد. برای ريحانه هم. اما حريف مادر نمی شود که می گويد:
- محمد جان، من خيلی لباس دارم، خيالت راحت همه اش را هم خودت خريدی. واقعاً اسراف است.
اما پدر حريف دلش نمی شود و سر آخر هم مادر را مجبور می کند يک گردنبند حرز نقره زيبا بخرد. خنده مادر را می خواهد و مطمئنم چيز ديگری برايش مهم نيست. لذت ديدن خنده يار را هم دلم می خواهد. کلاً قاعده «هر آنچه ديده ببيند دل کند ياد» را بايد روی پلک حک کنند تا ياد بگيرد همه چيز را نبيند تا نتيجه نشود خواستن. گردنبند حرزی با نگين های زيبا هم به زور قسمت من می شود. مادر نمی گذارد برای مبينا و ريحانه بخرد. چرايش را می پرسم که مادر می گويد:
- شما خيلی دنبال چرا و چگونگی و چيستی نباش.
مادرم هم فيلسوف است. موقع برگشت علی با ماشين پدر ريحانه می رود. قبل از سوار شدن رفتم سراغ علی. گفتم يا باج بده يا می گويم که بايد صاحب خيز سه ثانيه باشد. ابروهايش بالا می رود، کمی فکر می کند، ابروهايش درهم می رود. دستم را می گيرد و می کشد کنار. فکر می کنم آدم شده است و تهديدم کار ساز بود اما نامرد يک دويست تومانی می گذارد کف دستم و می گويد:
- به قول خودت مديونی اگه نگی!
هردو می خنديم. ريحانه با تعجب نگاهمان می کند سری برای علی تکان می دهم و می روم سمت ريحانه. علی با عجله می آيد. دلم بی خود و بی جهت خواهرانه می سوزد و حرفي نمی زنم. در ماشين را باز می کند و ريحانه را با احترام و زوری سوار می کند تا از دست کارهای شيطانی من فرار کند.
تنها عقب ماشين را صاحب می شوم. اين را دلم نمی خواهد با کسی شريک شوم. حس می کنم يک اتاق بزرگ روزی من شده است. حالا می توانم کنار فضولی های گوشم که مدام دراز می شود تا تمام حرف های پدر و مادر را بشنود، راحت دراز بکشم. کتاب بخوانم و بخوابم. البته اگر اين دوتا بگذارند. جواب پيامشان را می دهم که:
- علی سوار ماشين پدر ريحانه شد.
پيام نرسيده، گوشی ام زنگ می خورد. می خندم و می گويم:
- مامان خواهشاً بشين فکر کن سر اين دوتا چی خوردی که اينقدر فضول شدن؟
تماس را جواب می دهم. مسعود می گويد:
- واسه چی رفته اونجا؟ چرا بابا داره رانندگی می کنه؟
- سلام. الآن دقيقاً به خاطر بابا می گی يا فضوليت گل کرده يا حسوديت؟ در ضمن رفتم سر قبر شيخ بهايی و سفارش تو رو بهِش کردم. يک ياسين هم نذر کردم که بعداً خودت بری بخونی. گوشی رو بده به سعيد.
@shahidMohammadAliHeydari
فرهنگی هنری شهید حیدری
#رنج_مقدس #قسمت_شصت_و_پنجم دروغ چرا؟ وقتی علی و ريحانه را می بينم که جلوتر از ما توی صحن قدم می زنن
#رنج_مقدس
#قسمت_شصت_و_ششم
- به جان خودم گوشی دست سعيده، من حرف می زنم.
- سعيد! يعنی سربه زير بودنِ تو دقيقاً عين های و هوی مسعوده.
صدای خنده
مسعود می آيد و سعيد که می گويد:
- يه خبر خوب برات دارم. دوتا از دوستام پارچه دادن براشون لباس بدوزی.
يک لحظه مکث می کنم تا دقيقاً حرف مسعود را بفهمم...
- دوستات؟
- آره ديگه. کار دست شما رو ديدن، پسنديدن و مشتری شدن.
ناله می کنم:
- مسعود من برای دوستای تو لباس بدوزم؟ ای خدا وقتی عقل رو قسمت می کردی اينا کجا بودن؟
حرصی می شوم و گوشی را قطع می کنم. پدر می پرسد:
- دسته گل به آب دادن؟
اين آرامش پدر ديوانه ام می کند. دستم را دو طرف صندلی می گذارم. سرم را جلو می برم...
- چه جور دسته گلی هم. من با اينا چه کار کنم؟
- خيلی حرص نخور. کمکشون بده درستش کنند. حرفيه که زدن.
گوشی ام زنگ می خورد، جواب نمی دهم... صدای گوشی مادر با خنده اش همراه می شود:
گوشی را از دست مادر می گيرم و وصل می کنم:
- اصلاً ببينم شما دو تا اونجا دارين چه کار می کنين؟
- ياد نگرفتی گوشی کسی رو برنداری؟ وقتی ادب رو تقسيم می کردن، تو کجا بودی؟
سعيد حرفی به مسعود می زند و گوشی را می گيرد:
- ببين ليلاجان! يه دقيقه صبر کن من توضيح بدم اين مسعود نمی تونه. اول اينکه عقل که تقسيم می شد به من هفتاد رسيد، اين مسعود هم سی تا رو زوری براش گرفتم. خيالت راحت باشه داره، حالا کم و زياد... آآآخخخخ... دوم اينکه ما لباسا رو با هم پوشيديم. يکی از بچه ها پرسيد چه خوشرنگه؟ از کجا خريدين؟ گفتيم پارچه شو از فلان مغازه شهر. گفت: اِاِ؟ پس خياط خوبی دارين؟ خيلی تميز درآورده.
با ناراحتی می نالم:
- بعد اونا رفتن پارچه خريدن چون شما گفتين خواهرمون می دوزه!
کلاً مسعود همين است. هر کار که می خواهد انجام می دهد؛ وقتی که کار از کار گذشت، چنان مثل بچه های کتک خورده نگاهت می کند و حرف می زند که مجبور می شوی يک چيزی هم دستی تقديمش کنی.
- حالا ليلا جونم! قربونت برم! خودم نوکرتم! آبروم، آبرومو رو چه کار کنم؟ اين قضيه حيثيتيه. باور کن لباسای ما رو که پوشيدند، دقيق اندازه شون بود؛ يعنی اندازه سعيد بود؛ يعنی سعيد...
گوشی را می دهم. مامان هم به مسعود غر می زند. اما پدر چيزی نمی گويد. تا خود خانه درهم و پکر می شوم. فضای خوابگاه و خواهر سعيد و مسعود لباس دوخته. اَه، يعنی اين زبان اگر افسار نداشته باشد، بايد قطعش کرد و الا هست و نيست آدم را بر باد می دهد.
@shahidMohammadAliHeydari
در ندبه های جمعه تو را جست و جو کنم
زیباترین بهانه ی دنیای من سلام 🤚🏻:)
أللَّہُمَ عـجِّڸْ لِوَلیِڪَ ألْفَـرَج
@shahidMohammadAliHeydari
❤️ نزدیکترین راه کربلا
❇️ هر که دارد هوس کرب و بلا بسمالله...
🔆 سالروز ولادت حضرت عبدالعظیم حسنی علیهالسلام
@shahidMohammadAliHeydari
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#شادمانه 🎉
ولادت حضرت عبدالعظیم حسنی علیهالسلام مبارک
@shahidMohammadAliHeydari
✨
عزیزے میگفت:
هروقت احساس کردید
از امــــامزمـــــــان دور شدید
و دلتون واسه آقا تنگ نیست؛
این دعاے کوچیڪ رو بخونید
بخصوص توے قنوت هاتون...!
لَیِّن قَلبے لِوَلِیِّ اَمرِکـ🌱
یعنی:
خداجون دلمــــو واسه امامم نرم کن...!
💛🌻
#اللهمـ_عجل_لولیکـ_الفرجـ 🤲🏻
💫@shahidMohammadAliHeydari 💫
#تربیت_کودک
🍀 شخصیت بخشی به کودکان
✅ «جابر بن یزید جُعفی» گوید: از امام باقر(ع) درباره کودکان نابالغی که در صفوف نماز(جماعتِ) واجب میایستند، سؤال کردم.
حضرت فرمودند: آنها را از نماز واجب پس نرانید، بلکه میانشان جدایی بیاندازید. (بینشان بایستید تا اتصال صفوف جماعت برقرار شود.) الكافي، ج۳، ص۴۰۹
✅ یکی از خصلتهای انسان، بهویژه در سن کودکی، «تقلید» است. این ویژگی یکی از ابزارهایی است که خداوند در انسان قرار داده است تا رشد کند. اصولاً انسانها با دیدن رفتار کسی که او را بزرگ میدانند، ناخودآگاه میل دارند از او تقلید کنند. به این ترتیب کمکم در زمینههای مختلف رشد میکنند.
📌 البته آسیبی که ممکن است از این ناحیه به انسان وارد شود، این است که در شناخت فرد برتر اشتباه کند و راه غلطی پی گیرد. اما به هرحال والدین باید این فرصت را غنیمت شمارند و از این طریق رفتارهای مورد نظرشان را در فرزندانشان نهادینه سازند.
💠 توضیح بیشتر حدیث...
✅ کودکان نابالغی وارد مسجد میشوند و دوست دارند مثل بزرگترها نماز بخوانند. به اینترتیب هم به نماز خواندن عادت میکنند و هم آداب و احکام آن را کمکم میآموزند. بنابراین این تقلید، تقلید_مثبتی است و باید آن را غنیمت شمرد.
📌 اگر کودکان را تحویل نگیریم و اجازه ندهیم بین بزرگترها نماز بخوانند (کاری که متأسفانه در بعضی مناطق انجام میشود!!!)، هم شخصیتشان خرد میشود و هم این فرصت از دست میرود و اشتیاقشان به نماز کور میشود.
@shahidMohammadAliHeydari
هدایت شده از کانال حمید کثیری
کودک، خانواده، انسان (۵).m4a
24.63M
👈 جمعیخوانیِ کتاب کودک، خانواده، انسان (۵)
یه جلسهی کاملاً کاربردی و مهارتی برای جاها و موقعیتهایی که دیگه از دست بچهها مستأصل شدیم
صفحات ۱۳۲ تا ۱۴۱ رو مرور کردیم.
#لایو #فرزندپروری #هایم_جینات
#حمید_کثیری 👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2151219200Cf6cb8914a4
📚معرفی کتاب | "من دیگر ما"
👶🏻«منِ دیگرِ ما» تلاش می کند با تکیه بر مبانی دینی، مهارت های تربیت فرزند در دنیای امروز را با قلمی ساده و روان به پدران و مادران آموزش دهد.
✍این اثر، که به قلم جذاب و دلنشین محسن عباسی ولدی نوشته شده است، تا کنون 22 بار تجدید چاپ شده و اکنون با ویرایشی جدید و اضافه شدن دو جلد دیگر، آماده استفاده علاقه مندان و دغدغه مندان شده است. هفت جلد این کتاب، با عناوین زیبا و جذابش، تقریبا اکثر دلمشغولی های والدین و مسائل پرکاربرد، روزمره و تازه تربیت فرزند را در بر می گیرد.
💝 @shahidMohammadAliHeydari
#معرفی_نرمافزار اندروید 😊👇
👉 #Vita
🔹 اپلیکیشن ویتا (VITA) یک برنامه ادیت و #ویرایش_ویدیو با محتوای مد روز است.😍
همه می توانند ویدیو هایی با کیفیت بالا با ویتا بسازند!😎✌️
ساخت ویدیو روزتان را با ویتا شروع کنید!👌
▪️ برای ظاهر حرفه ای ویدیو هایتان، متنی با افکت زیبا اضافه کنید.
▪️ ویدیو هایی با کیفیت Full HD با کمترین ضربه بسازید.
▪️ با تنظیم کردن سرعت پخش ، ویدیو هایی با قابلیت های حرکتی بیشتر تهیه کنید.
▪️ فایل موسیقی دلخواه را انتخاب و به وجه دیگر ویدیوتان اضافه کنید.
▪️ با بکار بردن فیلتر های مختلف ، درجه ی رنگی ویدیوتان را به آسانی تغییر دهید.
▪️ ویدیو منحصر به فرد خود را به سرعت و به آسانی با تم های شیک و زیبا بسازید.🤩👌❤️
📲 لینک دانلود برنامه از #گوگل_پلی:
https://play.google.com/store/apps/details?id=com.snowcorp.vita
📲 لینک دانلود برنامه از #مایکت:
https://myket.ir/app/com.snowcorp.vita/
شنیسل مرغ با سس قارچ
مواد لازم:
500 گرم سینه مرغ به تکه های نازک برش بزنید
آرد سفید یا آرد گندم (به میزان لازم)
آرد سوخاری (به میزان لازم)
1_2 تخم مرغ
نمک،فلفل سیاه طبق ذائقه
مواد سس👇
4-5 قارچ خرد شده
1 هویج کوچک خرد شده
1/2 قاشق غذاخوری کره
1 قاشق غذاخوری روغن
1/2 پیاز 1 حبه سیر
200_300 میلی لیتر مخلوط خامه و شیر(بصورت مساوی)(طبق ذائقه می توانید فقط از شیر استفاده کنید)
1/2 قاشق چایخوری نمک
1 قاشق چایخوری فلفل قرمز آسیاب شده
1/2 قاشق چایخوری فلفل سیاه
1 قاشق چایخوری آویشن یا جعفری خرد شده
2 قاشق چای خوری نشاسته مخلوط شده با یک چهارم لیوان آب
طرز تهیه:
به فیله های مرغ نمک و فلفل برنید، اول در آرد سفید بعد تخم مرغ و در آخر تو آرد سوخاری بغلتانید و در روغن داغ سرخ کنید،برای آماده سازی سس،روغن را در قابلمه بریزید تا گرم شود و قارچ های خرد شده را با حرارت بالا برای چند دقیقه تفت دهید بعد در بشقاب بریزید و کنار بگذارید،در همان قابلمه 1/2 قاشق غذاخوری کره را با پیاز و سیر ریز خرد شده را تفت دهید(ترجمه از پیج آشپزی_خلاق) هویج ها را اضافه کرده و مدت کوتاهی با هم تفت دهید بعد مخلوط خامه و شیر را اضافه کنید و هم بزنید،همزمان ادویه ها را اضافه کرده و بعد مخلوط آب و نشاسته را اضافه کنید و اجازه دهید روی حرارت بجوشد تا سس غلیظ تر شود، سپس قارچ ها را به سس اضافه کنید و بعد چند دقیقه پخت کوتاه، سبزی ریز خرد شده را بریزید و پس از هم زدن حرارت را خاموش کنید و سس را گرم با شنیسل مرغ و سیب زمینی سرخ شده سرو کنید،نوش جان🤗
.
┏━━━🍃💞🍂━━━┓
هرکے آرزو داشتہ باشہ خیلے خدمت کنہ،
شهید میشہ...
یہ گوشہ دلت پا بده؛
شهدا بغلت کردند.
ما بہ چشم دیدیم اینارو ؛
از این شهدا #مدد بگیرید...
#مددگرفتن از شهدا رسم بزرگے است.
دست بزار رو خاک قبر شهید بگو:
حسین،بہ حق این شهید ،یہ نگاه بہ ما کن...🥺
#استاد_پناھیان
@shahidMohammadAliHeydari
هدایت شده از فرهنگی هنری شهید حیدری
قسمتي از وصیت نامه شهيد محمد علي حيدري
بسمه تعالی
با درود و سلام به رهبر کبیر انقلاب و تمامی شهدا
از خانواده ام و اقوام می خواهم كه دنباله رو خط امام باشند و از ايشان دست برندارند.
به امید پیروزی اسلام و مسلمین و مستضعفین جهان
محمد علی حیدری حسین آباد
١٣٦٠/١٢/١
هدایت شده از فرهنگی هنری شهید حیدری
✅جنگ تحمیلی كه شروع شد ميخواست به جبهه برود و چون سنش كم بود قبول نميكردند بعداز تلاش های بسیار عازم جبهه شد ودر عمليات فتح المبين شركت كرد.
بعد از دوسال وارد سپاه شد و براي محافظت از بيت امام خميني(ره)به جماران منتقل گردید و بعد از مدتي بخاطر اصرار زيادش از پايگاه شميرانات تهران به كردستان تیپ ویژه شهدا اعزام شد به نقل از همکاران پاسداربدلیل شجاعت ونترسی در عملیاتهای مکررحضوری فعال داشت در يكي از مأموريتها در سوته ازتوابع سقز طی درگیری باگروهک کومله حين برگشت به دست این اشرار خودفروخته اسير و بر اثر شكنجه در تاريخ ١٣٦٣/٢/٢٩ در سن ١٨ سالگي به فيض شهادت نائل آمد.
مزار ايشان در امامزاده جعفر و حميده خاتون در باغ فيض مي باشد.
روحش شادویادش گرامی