منیہهفتہقبلازاعزامبہسربازیممتوسلشدی
مبہبابڪ♥️
چونکدآزادبودمنمیدونستمکجاافتادم،یاکدومدستہنظامیام.
باورتوننمیشہیہچیزهعجیبییهوافتادتودلمکہبرمسرمزاربابڪ♥️وبهشمتوسلشم
رفتمپیششازشخواستمکہهواموداشتہباشہ
خداشاهدههمینمشد
منافتادمارومیہخیلیجایبدیبوداونمنطقہنمیدونمچیشدچینشدگفتنظریفیتپرشدهتعدادیبایدبرگردنبرنچالوسکہمنمشدمجزاونتعدادنفرات
گذشتاینماجرااومدیمچالوسوآموزشیتمومشدوتقسیمشدیمافتادمتهرانانرژیاتمیکہبازباخیلیاسترسرفتمسرهیگانیعنیهمونانرژیاتمیکہاونجاهمخیلیخیلیبدترازارومیہبودولیبازیہاتفاقیافتادکہگفتنشمااصلاکلااشتباهینامہزدن
اسممنکلاتولیستشوننبود
بعدفرستادنکہدوبارهتقسیمشدم
کہخداروشکرالانجاییخدمتمیکنمکہخودهکادرهایاینجامیگنتوچطوریشدهافتادیاینجابرایاینکہبوفتیاینجابایدپارتیکلفتیداشتہباشی.!
یڪصلواتهدیہشمابہشهیدنور؎🌱
دختࢪھ چادࢪیہ🧕🏻
پسࢪھ بچہ مسجدیہ👳🏻♂
عضو فعال بسیج محلہ ان👌🏻
تو فڪࢪ همہ یہ مومن پاڪ و نجیبن😇
تو فضاۍ مجازۍ ام اسم و پࢪوفایلشون مذهبۍ؛آࢪزوشون شہادت؛الگوشون ائمہ...
ولۍ ࢪل داࢪن🤐
البتہ بگما👀ࢪل مذهبۍ😂
محل قࢪاࢪ👈🏻مزاࢪشہدا؛حࢪم
دلبࢪیاشون👈🏻فࢪستادن مداحۍ واسہ هم
آࢪمانشون👈🏻تࢪبیت بچہ هایۍ ڪہ تو سپاھ حضࢪت ولۍعصࢪ باشن
خب الان باخودتون میگید
مزاࢪشہدا و حࢪم بدھ🤔یا مداحۍ🧐یا تࢪبیت بچہهاۍمومن؟🤨
جوابم اینہ:
آب پࢪتغال بده؟شیࢪ موز چطوࢪ؟
بࢪیز تو آفتابہ بخوࢪشون🙂
#خودمونوبااینچیزاقانعنڪنیم
لا اقل اونۍ ڪہ با شلواࢪ۹۰ میاد بیࢪون یا پسࢪۍ ڪہ زیࢪ ابࢪو بࢪمیداࢪه...
دیگہ آدم ازشون توقع نداࢪه
نمیگم واسہ اونا گنآه نیست ن❌
میگم اونا تو ویتࢪینہ اسلام نیستن❗️
ولێ ڪسۍ ڪہ اسم خودشو گذاشتہ مذهبۍ؛حق نداࢪه چہࢪه اسلامو خࢪاب ڪنہ
خیلیا از چࢪاغ قࢪمز میگذࢪن
ولۍ اگہ یہ پلیس ࢪاهنمایۍ ࢪانندگۍ از چࢪاغ قࢪمز بگذࢪه آشوب بپا میڪنن مࢪدم🚓
اگہ یہ پلیس دزدۍ ڪنہ مࢪدم دیدگاهشون عوض میشہ نسبت بہشون🚨
همین میشہ ڪہ بعضۍ چادࢪیا بہ ناحق موࢪد توهین قࢪاࢪ میگیࢪن🙂💔
#قابلتوجہࢪلاۍبچہمذهبۍ
#اࢪتباط_بانامحࢪم
#دࢪددل 🚶🏻♂💔
❓ سوال:
💠 مـن خیلـے گناه کردم، هزاران بار توبه شکستم چکار کنم ؟ آیا خـدا منو میبخشه؟ امید داشته باشم؟؟💠
✅ پاسـخ :
💝 ﺑﮕﻮ : ﺍﻯ ﺑﻨﺪﮔﺎﻥ ﻣﻦ ﻛﻪ [ﺑﺎ ﺍﺭﺗﻜﺎﺏ ﮔﻨﺎﻩ] ﺑﺮ ﺧﻮﺩ ﺯﻳﺎﺩﻩ ﺭﻭﻯ ﻛﺮﺩﻳﺪ ! ﺍﺯ ﺭﺣﻤﺖ ﺧﺪﺍ ﻧﻮﻣﻴﺪ ﻧﺸﻮﻳﺪ، ﻳﻘﻴﻨﺎ ﺧﺪﺍ ﻫﻤﻪ ﮔﻨﺎﻫﺎﻥ ﺭﺍ ﻣﻰ ﺁﻣﺮﺯﺩ؛ ﺯﻳﺮﺍ ﺍﻭ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﺁﻣﺮﺯﻧﺪﻩ ﻭ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﺍﺳﺖ؛ (53 زمر) 💝
❣ خـدا طبق آیه قرآن داره میگه:
◽️ اگـه هـر چقدر هم گناه کرده باشـے، هرچقدر هم #توبه شکسته باشـے عیبـے نداره فقط 👇👇
🔮 از رحمت من نا امید نشو 🔮
من همه گناهاتو میبخشم.
❌ دوستان، ابلیس از ابلاس میاد،
ابلاس یعنـے نا امیدے ابلیس یعنـے
نهـایت نا امیـدے.❌ پس هیچوقـت نـا امیـد نشین چون رحمت خـدا بینهایته و تمومی نداره.
⁉️ پس یعنـے حالا کـه رحمت خـدا بی نهایته و همه گناهارو در صورت توبه میبخشه، ما بریم گناه کنیم؟
نـه رفـیق !
💠 هـرچـے بیشتر گناه کنـے قلبت سیاه تر و ناپاک تر میشه و اگـه ادامه بدے بیشتر توی منجلاب فرو میرے.
💠 اگـه بدونی خدا اینقدر بخشنده هست و همه گناه هارو در صورت توبه میبخشه و بـاز گناه کنی یعنی داری از رحمت خـدا سو استفاده میکنی.😐
✅ پـس رفیق! تا فرصت هست برگرد سمت خـدا و #توبه کن کـه خـ❤ـدا همه گناهان رو میبخشه.
⁉️ تـوبه چیه؟ و چه شرایطـے داره؟
✅: تـوبه یعنـے از گناه سیر شده باشـے و فهمیده باشـے گناه کردی و شرمنده خدا باشـے و تصمیم به ترک اون گناه و تکرار نکردن اون گناه گرفتی باشی.😍
💠 مراحل تـوبـه :
1⃣. از گناه سیر شده باشـے
2⃣. از گناه کردن پشیمان باشـے
3⃣. تصمیم به تـرک گناه گرفته باشـے.
4⃣. قصد جبران گناه با انجام کارهای نیک داشته باشـے.
5⃣.استغفار کنی و از خـدا طلب آمـرزش گـناه کنی.
✅ پس بشتاب به سوے خـدایـی کـه رحمتش بی اندازه و بی نهایت هست و دنبال بهانه میگرده تا گناهان رو ببخشه.
✅ یـادت باشه، اگه توفیق توبه پیدا کردی یعنی خدا توبہ رو پذیرفته.
¦🖇⃟📕¦↫ #سوال ❓
¦🖇⃟🍎¦↫ #یارقیه 🌱
💥 #تلنگر👀
#حزباللهیترازامامعلی😐
👤مندراتاقیکرئیسیرفتم،
کار داشتم.
🔹️تادرر و بازکردمدیدم یک 🧕🏻دختریحالا یا دختریاخانم، خیلی #زیبارویهست.
داخلاتاقرئیسرفتمگفتم:👇🏻
🤔شمابااینخانم #محرمهستی⁉️
گفت: نه!!
🔹️گفتم:چطوربایکدختربهاین
زیباییدریکاتاقهستی
ودرهمبستهاست‼️😳🧐
🔹️گفت: #آخرماحزباللهیهستیم.😐
گفتم:خوشابهحالتکهاینقدر
بهخودتخاطرت #جمعاست.😏
🌹حضرتامیربهزنهایجوانسلام نمیکرد.
🔹️گفتند: یاعلی ،
رسولخدا #سلاممیکند
توچراسلامنمیکنی❓🤔
گفت: رسولخداسیسالازمن
بزرگتربود. منسیسال #جوانهستم.
میترسمبهیکزنجوانسلامکنمیک
👈🏻 جوابگرمیبهمنبدهد،
#دلعلیبلرزد.💔
🔹️گفتم: دل #علیمیلرزداماتوخاطرت جمع است.😏
🔹️بعضیا خودشون رو از ✨امیرالمومنین✨ هم حزب اللهی تر می دانند.🤦🏻♂️
#لبيڪیامہدےعجلاللهفرجه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔دل مـا ...
تنگِ همین یڪ لبخنـد
و تو در خنده مستانه خود میگذری
نوش جـانـت، امّــا ...☹
گاهگاهی به دل خسته ما هم نظری ...🍃😞
#شهید_بابک_نوری
#مهــربـونبــرادرم
-----🕶🍒-----
@Shahid_Lakcheri
از شهدا به شما
الو............📞
صدامونو میشنوید!؟؟؟....
قرارمون این نبود.........🤔
قرارمون بی حجابی نبود...
بی غیرتی نبود...💔🥀
قرارشد بعداز ماها
《راهمون》روادامه بدید...👊
امادارید《راحت》ادامه میدید....😳😔
چفیه هامون خونی شد
تاچادرتون خاکی نشه....😉
عکس ماهارو میبینید...
ولی❌عکس ما عمل میکنید...
ماشهید نشدیم که مرغ ومیوه ارزون بشه...
ماشهید شدیم که بی حیایی اروزن نشه....😌
حرف اخر:
این رسمش نبود🥀
حرف دل...
#تلنگر
*#معرفی چند خاطره از*👇
*#شهید_بابک_نوری_هِریس*
*#خاطره :*
*یکی از نزدیکان #شهید_نوری:*
*بابک خیلی سخت کوش و پرتلاش بود. همیشه در حال #یادگیری* *مطالب و #تجربه های جدید.یک روز خسته بود و خواب موند.ساعت ده از خواب بیدار شد و می گفت: من نباید انقدر میخوابیدم نباید عمرم رو از دست بدم.*
*#همرزم شهید :*
*بابک همیشه #نمازهاش اول وقت بود.*
*توی مناطق موقع #عملیات چفیه هامون روی زمین پهن میکردیم و روش #نماز میخوندیم.*
*#دوست_شهید :*
*روی ارتباطش با #نامحرم خیلی حساس بود و سعی میکرد خودش رو از #گناه دور نگه داره.
از گناه فراری بود.*
*#دوست_شهید :*
*جزء اعضای اتاق فکر ستاد* *#انتخاباتی برادرش بودم. همیشه به جلسات دیر میرسیدم. یه روز که قرار بود همه توی #جلسه حظور* *داشته باشن و کسی #غیبت نکنه طبق معمول دیر رسیدم. دیدم خیلی گرسنه ام قبل از اینکه برم داخل اتاق دیدم روی میز سالن یک جعبه* *شیرینی و شربت هست، نشستم با خیال راحت خوردم.*
*بابک بالای پله ها بود و من رو نمیدید. بهم زنگ زد. من با دهن پر گفتم:*
*داداش دارم میام دو دقیقه دیگه اونجام. همونطور که داشتم* *میخوردم در اوج گشنگی یکی از پشت دستش رو گذاشت رو شونم و #شوخی وارانه گفت:*
*علی کارد بخوره به شکمت بلند شو بچه ها منتظرن*
*گفتم : بههههه آقا بابک خوبید چه خبرا.*
*دید نه گرسنهام گفت:*
*علی بردار جعبه شیرینی رو با خودت بیار بالا تو از گرسنگی میمیری.*
*گفتم: تو که میدونی من اگه گرسنه باشم راه خونمونو یادم میره.*
*گفت : آره مطمئنم لازم به دونستن نیست...*
✅ داستان واقعی پدربزرگ آیتالله سیستانی رحمه الله علیه
👈 حکایت شنیدنی خانمی که امام زمان عج در تشییع جنازه ش حاضر شدند
💠 اسمش سید علی بود، سید علی سیستانی، پدر بزرگ همین آیتالله سیستانی خودمان، ساکن مشهدالرّضا،با تقوا و پرهیزکار، نیت کرده بود چهل بار در چهل مسجد بصورت سیار زیارت عاشورا بخواند تا مولایش را ببیند،ختم زیارت را شروع کرد، گذشت و گذشت، هفته ی سی و نهم رسید، او اما به مرادِ دلش نه...
🔰آخرهای زیارتِ هفته ی سی و نهم یا چهلم بود، حین زیارت متوجه نوری شد در یکی از خانه های اطراف مسجد، نوری نه از جنسِ این نورهایی که ما می شناسیم،بلند شد و از مسجد بیرون آمد، ردِّ نور را گرفت، رسید به خانه ای که درب آن باز بود،يا الله یا الله گفت و داخل شد، جنازه ای وسط اطاق روبه قبله خوابانده بودند،همین که وارد اطاق شد امام زمانش را دید، در بین آنهایی که اطراف میت ایستاده بودند، چشم در چشم شدند با حضرت، آقا با اشاره ی دست حالی اش کردند که صدایش را در نیاورد،که امام زمانش را دیده است...
💚 رفت سمت مولا، ایستاد کنارشان ،شانه به شانه، سلام و احوال پرسی کردند، آقا آرام در گوشش گفتند: «لازم نیست برای دیدن ما خودتان را به زحمت بیاندازید، مثل این خانم باشید، ما خودمان به دیدارتان می آییم، این خانم (اشاره کردند به جنازه ای که وسط اطاق بود) هفت سال در دوران کشف حجاب رضا خان از خانه بیرون نیامد تا یادگار مادرم فاطمه ی زهرا سلام الله علیها روی سَرش بماند...»
نگاهم کرد و لرزیدم خجالت می کشم از او بگوئید عاشقت گفته: نگاهِ محشری داری...
📚روایتی داستان گونه از تشرف آیت الله سید علی سیستانی
•••❥❤️❥•••
#اعتقادے
#آرزوےشھادٺ
غروب بود و آسمان زیبا؛ محمدرضا هم غرق تماشای آن. پیشش رفتم و گفتم:« قدرت خدا رو میبینی.».
متوجه حرفم نشد. پرسید:« چی؟».
وقتی چشمانش را به چشمانم دوخت، غم بزرگی در آن موج میزد. گفتم:« محمدرضا! اتفاقی افتاده؟».
گفت:« نمیدونم کی آسمون دلم مثل این آسمون صاف میشه که لایق شهادت بشم.».
#شهیدمحمدرضاابراهیمی
منبع فرهنگنامه شهدای سمنان، ج1، ص55
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
گفت:« یک لحظه بایستین!».
تویوتا ایستاد. خودش را داخل رودخانه چنگوله انداخت. گفتم:« این چکاریه که میکنی؟».
خندید و گفت:« غسل میکنم، غسل شهادت!».
گفتم:« از کجا میدونی که شهید میشی؟».
گفت:« در هر زمان باید آماده شهادت بود، امّا من آرزومه که شهید بشم!».
در همان عملیات بود که به شهادت رسید.
#شهیدعلیاکبرابراهیمی
منبع: فرهنگنامه شهدای سمنان، جلد 1، ص 41
#معرفی_شھیدھ
#شهیدھ_جیران_آئینی
▪ تاریخ تولد :۱۳۴۷
▪ تاریخ شهادت : ۱۸/۱/۱۳۶۷
▪ محل تولد :کردستان /قروه /صندوق آباد
▪ طول مدت حیات :۲۰
▪ محل شهادت :همدان
جیران آئینی در سال هزار و سیصد و چهل و هفت در دامان خانوادهای متدیّن و منوّر از خورشید پرفروغ محبت اهلبیت عصمت و طهارت (ع) در روستای صندوقآباد از توابع شهرستان قروه شکفتن آغازید و زندگی روستایی در روحیهی نوزاد مؤثر افتاد و وی را بسیار مهربان، باعاطفه و متواضع ساخت.
آئینی با بریدن تعلّق از ظواهر فریبندهی دنیایی و پیوستن به معنویات رهاننده، فرجام زندگی خود را شهادت قرار داد و با بهترین ارمغان که نظیر آن " عند ربهم یرزقون " میباشد، به بهشت برین با دریایی از انعام و اکرام پا گذاشت.
جیران پس از چندی با مردی متقّی پیوند متبرک ازدواج را منعقد نمود و در کانون گرم خانه، به شغل مقدس خانهداری اشتغال یافت تا اینکه در هجدهمین روز از فروردینماه هزار و سیصد و شصت و هفت در شهرستان همدان بر اثر بمباران هوایی رژیم بعث عراق به شرف عظیم شهادت نایل گردید.
منبع:کتاب روایت لاله های بهار
'شهید ࢪضو؎'
یڪجمعہدگرگذشتوشمانیامدے💔……
آقاببخشماࢪاڪہایندوࢪےتغصیࢪماست😭🍃
#امام_غریب
-----🕶🍒-----
@Shahid_Lakcheri