eitaa logo
شهیدمهران شوری زاده( شاهرودی)
507 دنبال‌کننده
10.9هزار عکس
5.4هزار ویدیو
40 فایل
•شهید فاطمیه سـربـاز گـمـنـام امـام زمـاݩ(عـج) شــهـیـد‌ مهران شوری زاده • 🥀🕊🥀 فرمانده و‌ مسئول اطلاعات سپاه زاهدان •تـاریـخ شـهـادت: 1400/10/04• •مـحـل شـهـادت: زاهدان_کورین• ارتباط با ما ↯ @Moheb_shorizadeh
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷گروهبان یکم شهید « » دوم شهریور 1344 در خانواده مذهبی و روستایی در کرباسک زابل دیه به جهان گشود، پدرش «محمدحسین» فردی و بود، همواره تلاش می‌نمود تا فرزندانش را با قرآن و سیره نبوی انس دهد. «حسن» نیز پس از اخذ مدرک سوم راهنمایی عازم خدمت وظیفه شد. اردیبهشت 1362پس از آموزش در پادگان تهران به جمهوری اسلامی درآمد. دوره تخصصی را نیز در شیراز به موفقیت به پایان رساند سپس برای انجام خدمت به نظام جمهوری اسلامی به لشکر 28 پیاده کردستان منتقل و به عنوان فرمانده گروهان مشغول خدمت شد. مرداد 1366 بنا بر سنت حسنه پیامبر اسلام ازدواج نمود اما طولی نکشید که دو باره به اعزام شد، گویا تنها با مبارزه در راه خدا آرام و قرار پیدا می‌کرد. شهید «حسن هراتی فرزاد» پس از اینکه توانست بارها رشادت و جوانمردی خود را در میدان جنگ به نمایش بگذارد و در عملیات بیت المقدس 5 با رشادت هر چه بیشتر برای مقابله با متجاوزین جنگید، سرانجام در 23 فروردین 1367 در شهری مریوان بر اثر اصابت ترکش شهد گوارای شهادت را نوشید و در گلزار شهدای کرباسک آرام گرفت.🌷 . _ شهید _ مهران _ شوری _ زاده https://splus.ir/shahidmehranshorizade
می‌خنده یا درد می‌کِشه ؟!! شهید مهران شوری زاده https://eitaa.com/shahid_Mehran_shorizadeh
🌷  فرزند خیراله سال 1337 در شهر ایلام متولد شد و از همان اوان کودکی در مکتب قرآن را فرا گرفت و بعد از سه سال به مدرسه رفت و دوران ابتدایی را گذراند و سرپرستی خانواده به عهده او گذاشته شد کار می‌کرد هیزم می‌کشید تا لقمه نانی برای خانواده‌اش بدست آورد. مبارزات شهید قبل از انقلاب شروع شد بارها بوسیله دستگیر شد در مساجد فعالیت زیادی داشت و بر ضد رژیم شعار می داد. همگام با انقلاب دوشادوش مردم کار و فعالیت می‌کرد و سهم بسیار بزرگی در انقلاب داشت، مواد آتش زا درست می‌کرد و برای مبارزه با رژیم پهلوی مجبور به خرید اسلحه شد. شبها نگهبانی می‌داد و روزها تظاهرات می‌کرد، بعد از پیروزی انقلاب شش ماه در کردستان با مزدوران آمریکایی مبارزه کرد و در جبهه داخلی با ، عشق امام در قلبش بود و سراسر وجودش صراط مستقیم و در خط امام که همان خط حزب ا... است بود. با شروع جنگ آواره شدن مردم شهید با مسئولیتی که داشت به رفت و در حملات زیادی شرکت نمود و پس از بیرون راندن بعثی ها از مهران برای پاکسازی و جمع آوری مین شد و زحمات زیادی کشید همیشه آرزو داشت که اسلام پیروز شود. شهید همیشه می‌گفت: که هر کلمه امام به من ایمان تازه‌ای می‌بخشد و جان دوباره ی می‌دهد. وی سرانجام در بيست و دومین روز از تير ماه سال 1361 مصادف با بیست و یکم ماه مبارک رمضان در منطقه ي مهران به درجه رفیع شهادت نایل آمد.از وي 2 فرزند به يادگار باقي مانده است. مزار اين شهيد گرانقدر در گلزار شهدای علی صالح (ع) قرار دارد. https://eitaa.com/shahid_Mehran_shorizadeh
🌷از تمامی برادران و خواهران می خواهم که راه که همان راه خداست را ادامه بدهند. برادران  در شرکت کنید و نگذارید بعثیان، برادران همخون ما را به شهادت برسانند و در راه اسلام با و از خدا بی خبر مبارزه کنید.🌷 https://eitaa.com/shahid_Mehran_shorizadeh
🌹« » 🍃 :عزت الله 🌸 : معاون گروهان اطلاعات و عملیات 🌿 : ۱۳۴۰/۰۹/۰۱ 🌼 : ۱۳۶۲/۰۸/۲۹ 🌷حس عجیبی داشتم. از پنجره قطار درخت هایی را که به سرعت می گذشتند نگاه می کردم. به یاد سرو قامتان و افتادم. قطار به ایستگاه رسیده بود، راهی روستا شدم. میدان شلوغ بود با گفتم: « ؟» گفتند: «محمدرضا را آورده اند.» گفتم: «کی؟» گفتند: «با قطار تهران دامغان تازه رسیده.» روی را کنار زدم گفتم: «! همراه من بودی و من نداشتم.»🌷 🍃( ) https://eitaa.com/shahid_Mehran_shorizadeh
🌷 در سال 1342در روستای در خانواده ای نسبتا فقیر به دنیا آمد.پدرش اصالتا شهرضایی ومادرش سمیرمی بود این خانواده نزدیک به 60سال است که در مالخلیفه ساکن شده اند وبا مردم محل رابطه ای گرم وصمیمی پیدا کرده اند پدرش کشاورز بوده وچندسالی مسئول حمام عمومی در قبل از انقلاب در مالخلیفه بود مادرش بیش از نیمی از عمرش را نانوایی میکرد نان های شهرت خاصی داشت . آری این خانواده نسبتا ضعیف از لحاظ مالی دارای روحی بلند هستند آنها در واقع به گردن تمامی اهالی مالخلیفه حق دارند این خانواده که در واقع مهاجر بودند وفرزندان خود را با وبا زحمت فراوان بزرگ کرده بودند. شهید سهراب دوران ابتدایی را در روستای مالخلیفه پشت سر گذراند هوش  واستعداد عجیبی داشت  شرایط خانه را درک میکرد هرزمان که بیکار میشد خودش را به کارگری در شهرضا واصفهان مشغول میکرد  وبرای خانه وخانواده پول میفرستاد.او دوران تحصیلی راهنمایی خود را در شهرضا گذراند شبها در کار میکرد وروزها سر کلاس درس حاضر میشد. شهید سهراب در تمامی برنامه های مسجد محل شرکت میکرد (ودعا را در مسجد محل خود بپا میداشت تا اینکه زمان جنگ شد از قول مادرش ننه جهان میگفت میخواهم از دفاع کنم میخواهم به بروم .رضایت خانواده را جلب کرد ودرس وتحصیل را نیمه تمام گذاشت وبه جبهه رفت از قول برادرش محمد قلی او داشت تا اینکه در روز  11/08/1361در عملیات محرم که با رمز یا زینب بود گویا میدانست که قرار است به ملاقات پروردگارش نائل شود به دوستش که همشهری اونیز میشد سفارش کرد که پدر ومادرم بعد از شهادت من هوای آنها را داشته باش... او در همان روز شهید شد وپیکر پاک ومطهرش را در شهر مالخلیفه در گلزار شهدای شهر به خاک سپردند...🌷 https://eitaa.com/shahid_Mehran_shorizadeh
🔞🔞 💢شکوه به معنای حقیقی کلمه هیچ مرگی از شهادت زیباتر نیست مخصوصا شهادتی که قبلش بدنت اینقدر جراحت بردارد که وقتی مچ دستت قطع شد، سیم به آرنجت ببندی تا شدت خونریزی را کم کنی و انگشت اشاره دست چپت هم قطع شده باشد اما با همان دست مجروح، سنگ و چوب و آهن به طرف کوادکوپتر دشمن پرتاب کنی تا لحظه آخر، پوشش روی صورتت را برنداری تا شناسایی نشوی و دشمن طمع نکند که تو را به هر قیمتی که هست، زنده دستگیر کند هر چه از شرح روضه لحظات آخر یحیی بنویسم، از شکوهش کم می‌شود قلم ما کجا و شرح عاشقانگی این مردان کجا؟ و سلام بر یحیی سلام بر روزی که چریک زاده شد و بر روزی که چریک شهید شد. مقاومت https://eitaa.com/shahid_Mehran_shorizadeh
🌷 از شهدای مدافع حرم استان خوزستان و یکی از شهدای محوری شهرستان‌های باغملک و صیدون است که در تاریخ سوم خردادماه سال 1344 در روستای طلاور شهرستان صیدون چشم به جهان گشود. وی چهارمین فرزند خانواده هفت نفره‌ای است که بعد از 2 خواهر و یک برادر به نام غلامحسین شادی را دوباره میهمان جمع صمیمی و باصفای آنها کرد. در سن 15 سالگی در بهمن‌ماه سال 1359 همراه دیگر نوجوانان روستاس طلاور، روزهای قشنگ نوجوانی و مدرسه را رها کرد و به اعزام شد. وی در دوران دفاع مقدس مردانه با دشمنان ایران جنگید و چندین بار در جبهه شد که یک بار در عملیات کربلای پنج در منطقه عملیاتی شلمچه بود. با اینکه مدت زیادی از دوران جوانی و نوجوانی خود را در جبهه‌های نبرد حق علیه باطل سپری کرد ولی شهادت نصیب او نشد که همیشه حسرت شهادت را در دل داشت. پس از هجوم تکفیری‌ها به کشورهای اسلامی، برای دفاع از (س) و رقیه_خاتون(س) عازم سوریه شد و به نبرد با دشمنان پرداخت. شهید علیخانی پس از مدت‌ها نبرد با تکفیری‌ها در سوریه، روز یکشنبه 29 آذرماه سال 1394 همزمان با هشتم ربیع‌الاول سال 1437 هجری قمری سالروز شهادت امام حسن عسکری(ع) در استان حلب مجروح و چند روز در بیمارستان بستری شد. سرانجام این دلیرمرد خوزستانی، در روز چهارشنبه دوم دی‌ماه سال 1394 مقارن با 11 ربیع الاول سال 1437 هجری قمری در شهر خان طومان استان حلب سوریه شهد شیرین شهادت را نوشید و شد. در روز مجروحیت شهید علیخانی یکی از دوستان صمیمی و همرزمان دیرینه‌اش یعنی که همراه با هم بودند، مظلومانه در حلب سوریه به شهادت رسید.🌷 https://eitaa.com/shahid_Mehran_shorizadeh
شهید سید محمد عرفانیان شریف یکم فروردین سال ۱۳۴۵ در مشهد به دنیا آمد. پدرش سید ابراهیم، راننده تاکسی بود و مادرش خدیجه نام داشت. سال سوم دوره کارشناسی در رشته برق قدرت در دانشگاه فردوسی مشهد بود. او به عنوان تنها پسر خانواده در بین شش فرزند به جبهه رفت و از جمله بود که در عملیات کربلای ۴ حضور یافت و به شهادت رسید. سیده زهرا شهید محمد عرفانیان که چهار سال با شهید اختلاف سنی دارد درباره حضور برادر در چنین اظهار داشت: «۱۵ ساله بود که با دستکاری شناسنامه موفق شد از طریق بسیج مسجد به جبهه اعزام شود. مادرم ۴۰ یاسین نذر کرد. در مدت حضور در جبهه دو بار مجروح و در بیمارستان بستری شد، ولی از خانواده کرد. وقتی بعد از طی کردن دوره بستری به خانه آمد مادر از لباس‌های خون آلود متوجه مجروحیتش شد. ما نمی‌دانستیم غواص است و بعد از متوجه شدیم.» وی افزود: «چهارم دی ماه سال ۱۳۶۵ شب عملیات کربلای ۴ سید محمد نیز یکی از نیرو‌های بود. هنگامی که رزمنده‌ها به داخل رودخانه رفتند محمد با بیرون آوردن سر خود از آب مورد اصابت رگبار گلوله‌های دشمن قرار گرفت و با تعداد زیادی از همرزمان خود به رسید. آن‌ها که تیر نخوردند اسیر شده و بعد در گور‌های دسته‌جمعی پیدا شدند.» پیکر بعد از چند ماه در ششم بهمن همان سال به مشهد بازگشت و در گلزار شهدای بهشت رضا (ع) به سپرده شد. خواهر شهید درباره صبوری مادر در شهادت برادر بیان کرد: «مادر برخورد بسیار صبورانه‌ای داشت، چه در زمان محمد و چه در زمان شهادت.
  🌷در یکی از شبها که بچه های پایگاه در حیاط به ستون ایستاده بودند خلاصه ای از کتاب را برای ایشان گزارش می کردم و در حین صحبت احساس می کردم که بچه ها از سر اجبار می شنوند و توجهی به گفتار ندارند. سخن که به پایان رسید از میان ایشان به سراغم آمد و در حالی که به شدت تحت تأثیر قرار گرفته بود با شعف تمام جزئیات را ازمن جویا شد و من در حالی که سخت تحت تأثیر احوال او قرار گرفته بودم می دیدم که مواعظ نیک شهید دستغیب در ضمیر این جوان چه انقلابی برانگیخته است. احساس می کردم با یکی از یاران و یک همام امروزین مواجه ام و به حال او می خوردم. مدتی بعد ایشان به درجه نائل شد و در حالی که تنها نان آور خانواده بود و این خود می توانست دلیلی موجه برای نرفتن به باشد، به جبهه رفت و جان عزیزش را فدای کرد. ذره ای از آن آتشی که در نهاد این بزرگان برانگیختی در جان خسته ما بیفکن. 🙏 🍃 🍃 ❤️❤️ اگه عاشق شهدایی کانال شهید مهران شوری زاده رو به دوستانتان معرفی کنید https://eitaa.com/shahid_Mehran_shorizadeh
ورقی از زندگی راوند 🌿🌿 💢غواص شهیدی که نام برادرش را جاودانه کرد 👇👇👇👇👇 شهید از شهدای به علت شباهتی که با برادرش داشت با شناسنامه او عازم و با نام برادرش شهید شد....  ⭕️شهید جاویدالاثر در سال 1345 در روستای گلزار گنبکی از توابع شهرستان ریگان در خانواده‌ای فقیر و عشایرنشین به دنیا آمد، وی فرزند پنجم خانواده بود و دوران کودکی را به همراه پدر برای تامین نیازهای زندگی به کار کشاورزی و دامداری مشغول شد... 🔻او که به مهربانی، پاکی و سادگی شهرت داشت به دلیل نبود از ادامه تحصیل باز ماند و فقط تحصیلات را تا مقطع ابتدایی ادامه داد و از همان کودکی در کارها به دیگران به ویژه مردم ناتوان کمک می‌کرد و دوست داشت یاور مردم باشد و با همین ویژگی زبانزد خاص و عام بود.... (ع) به جبهه می‌روم 🔶دوران نوجوانی شهید مصادف با هشت سال دفاع شد، 14 ساله بود که به عشق انقلاب و رهبر کبیر در دلش برپا شد، او شیفته عزیمت به جبهه شد و ابتدا با مخالفت خانواده روبه‌رو شد، اما دیری نپایید که رضایت خانواده را جلب کرد و در جواب مادر که می‌گفت، فرزندم شما کوچکتر از آن هستی که به بروی گفت، مادرم من به خاطر اسلام و عشق به امام حسین (ع) و برای دفاع از می‌روم. 🌾🌾🌾🌾 🔶کار به اینجا ختم نشد، چراکه سنش برای رفتن کم بود و با اعزام او مخالفت کردند به علت شباهتی که شهید با برادرش داشت، با او صحبت کرد که اجازه دهد با شناسنامه او عازم شود و با موافقت برادرش عازم جبهه شد. 🌻در ابتدا خانواده دلتنگی خود را با نوشتن نامه ابراز می‌کردند و شهید بدون معطلی جواب نامه‌ها را می‌نوشت و طی طول دو سال که در حضور داشت، در مختلف شرکت کرد تا اینکه به مرخصی آمد و چند روزی را نزد خانواده ماند. ✅شهید عزیزالله سرگرم جبهه و جنگ بود، زمستان هم فرا رسیده بود و گفته بود کمتر می‌تواند به مرخصی بیاید مادرش با چشمانی پر از می‌گوید، آخرین باری که آمد به علت برف و باران لباس‌هایش گلی شده بود. ⭕️در آخرین مرخصی مادر به او گفته بود، می‌خواهم برایت خواستگاری بروم و شهید با سکوت خود را اعلام کرده بود، برای او دختر خاله‌اش را در نظر گرفته بود و مراسم ساده را برگزار می‌کنند. 🔆طی نامه‌ای اتفاقات شیرین خواستگاری را برایش می‌نویسند، اما نامه با مهر قرمز برگشت می‌خورد و همین‌ طور نامه‌های بعدی برگشت می‌خورد تا اینکه پدرش جبهه می‌شود و با جستجوهایش اثری از نمی‌یابد. 🔅تنها از همه می‌شنود که فرزند شما در منطقه نیست، آنها می‌دادند که فرزندشان اسیر شده و باز هم می‌شنوند، فرزند شما جزو اسرا هم نیست، اما باز هم امیدوار می‌مانند تا اینکه از سوی منابع رسمی اعلام می‌کنند، عزیزالله راوند در در جزیره مینو در سال 1366 به رسیده و جاویدالاثر 🕊ماند. است 🌴دیگر هیچ چیز نمی‌تواند مادر را آرام کند، او با چشمانی پر از ادامه می‌دهد که هر شب با قاب عکس او سخن می‌گویم، مدت‌هاست که خواب فرزندم را ندیده‌ام، حسرت این برای به آغوش کشیدن فرزندش همچنان ادامه دارد. 🍀منتظر یک نشان از فرزندی است که با شناسنامه برادرش شهید شد و او را به اسم راوند می‌شناسند، شهیدی که اسم واقعی‌اش راوند است. اما این شهید جزو شهدای 🏊‍♂ شناسایی و بر دستان مردم شهیدپرور ریگان و در زادگاهش روستای گلزار بخش گنبکی روز گذشته به سپرده شد. شهید مهران شوری زاده(شاهرودی ) https://eitaa.com/shahid_Mehran_shorizadeh
🌷 یادی از حبیب‌بن مظاهر لشکر 25 ، «حاج فرضعلی احمدی» ؛پیرمرد که به مقام رسید...🌷 🌷نه بود ، نه نه دوره دیده ی دانشگاه های افسری ، بود و کشاورز متولد ۱۳۰۲ ....با شروع جنگ با عضویت ، از و ۷ فرزند خود دل می‌کند و راهی جبهه ها می‌شود...!!!تا زمان هجده مرتبه عازم جبهه ها شد و بیش از ۵۰ ماه در مناطق عملیاتی حضور داشت... حاج فرضعلی احمدی، پیرمردی بود، عارف.🌷 🌷همیشه یک همیشه تو کوله پشتی اش و یک خرج هایی هم همراهش بود. خیلی راحت، خار و خاشاک را جمع می کرد. می ریخت تو قوطی و خیلی سریع، حتی در خطوط عملیاتی، چای، دم می کرد.تنها کسی که تو مجوز علنی رو داشت حتی جلو فرمانده لشکر ، حاج فرضعلی بود.🌷 🌷انسان عجیبی بود. با نماز شب هایش، با ناله و گریه هایش، رزمنده ها را به شدت منقلب می کرد. 🌷 میگفت: حاجی اواخر جنگ، خیلی گریه می کرد، می گفت: «کمیل! همه رفتند و من پیر شدم، محاسنم سفید شد ولی هنوز نشدم.»🌷 🌷شهادت حق حاج فرضعلی بود و بالاخره آن پیرمرد بی سواد ، که کلاس درسش، مکتب امام بود. از فارغ التحصیل بندگی شد و در تاریخ ۴ خرداد ۶۷ بشهادت رسید.🌷 🌷 لشکرکربلا🌷 🇮🇷 به #برادر# حاج # احمدی پسندی بفرمائید. 🌷 https://eitaa.com/shahid_Mehran_shorizadeh