eitaa logo
شهیدمهران شوری زاده( شاهرودی)
481 دنبال‌کننده
10.1هزار عکس
4.6هزار ویدیو
29 فایل
•شهید فاطمیه سـربـاز گـمـنـام امـام زمـاݩ(عـج) شــهـیـد‌ مهران شوری زاده • 🥀🕊🥀 فرمانده و‌ مسئول اطلاعات سپاه زاهدان •تـاریـخ شـهـادت: 1400/10/04• •مـحـل شـهـادت: زاهدان_کورین• ارتباط با ما ↯ @Moheb_shorizadeh
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
7.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📢 رهبر انقلاب: ملت ایران در جنگ ۱۲ روزه اخیر کار بزرگی انجام داد که از جنس اراده و عزم ملی بود 🔹️حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، صبح امروز در دیدار مسئولان قوه قضائیه: ملت ایران در این جنگ تحمیلیِ اخیر کار بزرگی انجام داد؛ این کار بزرگ از جنس عملیات نبود، از جنس اراده بود، از جنس عزم بود، از جنس اعتماد به نفس بود. اینی که یک ملت، یک کشور، یک نیروی نظامی در یک کشور در خودش این اعتماد به نفس را ملاحظه کند که آماده است با قدرت آمریکا و سگ زنجیری‌اش در منطقه ــ رژیم صهیونی ــ سینه به سینه بشود و روبه‌رو بشود، نفْس این اراده، نفْس این اعتماد به نفس، این یک ارزش بسیار بسیار مهمی است. ✏️ملت به اینجا رسیده که مستقیم می‌ایستد سینه به سینه‌ی این قدرت، از او نمی‌ترسد بلکه او را می‌ترساند و آنچه که از دستش هم بر می‌آید از لحاظ عملیاتی انجام میدهد که این مطلب دوم است مسئله‌ی عملیات، مسئله‌ی اول همان روحیه است، همان ایستادگی است. ۱۴۰۴/۰۴/۲۵ 💻 Farsi.Khamenei.ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴 امیر سرلشکر خلبان شهید جواد فکوری: پایان این جنگ زمانی خواهد بود که به جهان ثابت کنیم ملتی هستیم که هرگز زانو نخواهیم زد؛ حتی اگر مجبور شویم بهای سنگینِ تسلیم‌نشدن را بپردازیم. 🏷 پوستر سه زبانه 🔸 الجبهة العالمية لشباب المقاومة @Moheb_shorizadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کرامات شهدا شهید مهران شوری زاده ما که حاجتمان را گرفتیم....... توی فروشگاه بودم و درحال خرید وسایل برای منزل که احساس کردم کسی مرا به نام میخواند برگشتم و یکی از خانم های فامیل دور را دیدم که به طرفم میاید جلوتر رفتم و با او سلام و احوال پرسی کردم ،گفت چند وقت هست که میخواهم به دیدنت بیایم ولی فرصت نمیشود گفت پسرم همراه یکی از پسرهای همسایه که دوست صمیمی هستند سه سال قبل تصمیم گرفتند که در ازمون استخدامی سپاه شرکت کنند پسرم همان مرحله اول قبول شد اما دوستش در آزمون پذیرفته نشد بعد ازان چندین مرحله دیگر نیز شرکت کرد اما متاسفانه هربار رد میشد تا اینکه امسال نیز مجدد شرکت کرد وبازهم رد شد و کلا نا امید ، شرایط روحیش خیلی خراب شده بود و در همین مدت چندین بار با ماشین از تقاطع خیابان فردوسی ، از جلوی المان شهید شوری زاده ، نا خواسته رد شده بود و المان یاد بود شهید را دیده وبدون انکه او را بشناسد از دور به او سلام میداد شب اخر که خیلی ناراحت بود شهید را واسطه قرار داد و گفت دوست داشتم من نیز چون شما لباس سبز پاسداری را بپوشم اما نشد کاش تویی که نزد خدا عزیزی و ابرو داری واسطه میشدی و کمکم میکردی با همان حال به اتاقش برگشت و خوابید درعالم خواب دید گلزارشهداست و شلوغ است گویا مراسمی هست گوشه ای غمگین ایستاده بود که متوجه شد کنار تابلوی قرمز رنگ و در جوارمزار شهیدی جوانی ایستاده و از دور با حرکت دست اورا به سمت خود میخواند اما به هردلیلی نشد به سمتش برود فردای ان شب نیز همین خواب را با همین کیفیت دید اما مجدد تا خواست به نزدیک ان جوان برسد از خواب بیدارشد تا شب سوم.... مجدد همان خواب را دید به نزدیک جوان رفت ، بعد از سلام دادن جوان گفت مگر نمیخواهی به هدفت برسی ، دستش را که در پشت کمر گذاشته بود درحالی که مشت بود به سویش دراز کردو دستش را باز کرد کف دستش تیکه پارچه ساتن سفید رنگ زیبایی خودنمایی میکرد محو تماشا بود که صدای جوان او را مخاطب قرا داد و گفت بگیر این برای شماست ، برو دنبال هدفت اما اگر دراین مسیر قدم گذاشتی به اعتقادات و باورهایت مقید باش و برای خدا و رضای خدا کار کن ...... فردای انروز هنوز خواب بود که با صدای گوشی پدر ازخواب بیدار شد صدای مکالمه پدر توجهش را جلب کرد که میگفت بله من پدرشان هستم ،،، _بله شرکت کرده بود ولی متاسفانه رد شدند ،،،، _ما کاملا نا امید شدیم ..... _بله ، چشم ، حتما در اتاق را باز کرد و به طرف پدر رفت و قضیه را پرسید پدرش گفت از سپاه زنگ زده اند و گفتند پذیرفته شده ای و هرچه زودتر باید جهت انجام کارهای استخدامی مراجعه کنی به ناگاه به یاد خواب شب گذشته اش افتاد برای پدر و مادر خوابش را تعریف کرد به مادرش گفت برگشتم با هم به گلزار شهدا برویم من مزار شهید را پیدا کنم بالاخره کارهای استخدامی اش به اتمام رسید و برگشت به طرف منزل روز پنجشنبه همراه خانواده به گلزار شهدای زابل رفت وتک تک شهدایی که تابلوی قرمز رنگ داشتند را چک کردند که یک دفعه چشمش به عکس تابلو شهید مهران شوری زاده افتاد پدر و مادرش را صدا زد و گفت این همان شهیدی ست که درخواب دیدم و حاجتم را گرفتم و حالا هرپنجشنبه ما خانوادگی به دیدار شهید میاییم ..... گفت ما که حاجتمان را گرفتیم ...... اری شهدا زنده اند و در نزد پروردگارشان روزی میخورند شاد و نامش جاودان خواهر شهید مهران شوری زاده https://eitaa.com/shahid_Mehran_shorizadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا