eitaa logo
شهیدمهران شوری زاده( شاهرودی)
481 دنبال‌کننده
10.1هزار عکس
4.6هزار ویدیو
29 فایل
•شهید فاطمیه سـربـاز گـمـنـام امـام زمـاݩ(عـج) شــهـیـد‌ مهران شوری زاده • 🥀🕊🥀 فرمانده و‌ مسئول اطلاعات سپاه زاهدان •تـاریـخ شـهـادت: 1400/10/04• •مـحـل شـهـادت: زاهدان_کورین• ارتباط با ما ↯ @Moheb_shorizadeh
مشاهده در ایتا
دانلود
مهدی از کشتن نفرت داشت. هدف او پیروزی بر صدام و سران حزب بعث بود نه بر سربازان و مردمانش. از کشته شدن کسی خوشحال نمی‌شد. از آن طرف اگر یک عراقی برای بچه ها ایجاد خطر می کرد هر طوری بود او را می زد تا آسیبی به بچه ها نرساند. طوری طراحی می‌کرد و نقشه می‌کشید که دشمن در محاصره بیفتد و مجبور به تسلیم شود. می‌گفت: تا دیدین تسلیم شدن، دیگه شلیک نکنید. دیدن کشته های عراقی ناراحتش می‌کرد طوری که روی جنازه های آن ها پا نمی‌گذاشت. گاها می‌آمد که مجبور بودیم از داخل کانال که پر از جنازه های دشمن بود عبور کنیم. آقا مهدی آرام می‌آمد و به هیچ عنوان روی این جنازه ها پا نمی‌گذاشت و می‌گفت: هر کدوم از اینها عزیز یه خانواده هستند. خدا میدونه زن و بچه هاشون و پدر و مادرشون الان در چه حالی هستن و چه حالی میشن وقتی بفهمن ما داریم از روی جنازه عزیزانشون رد می شیم و پا روی اونا می‌ذاریم. https://eitaa.com/shahid_Mehran_shorizadeh
بارها اتفاقات خاص را در همراهی با مجید دیده بودم. مثلا مسیری را می‌رفتیم که یک دفعه ماشین را می‌زد کنار! پیاده می‌شد و دست پیرمردی که نمی‌توانست از خیابان رد بشود می‌گرفت. کمکش می‌کرد و دوباره سوار ماشین می‌شد. من بارها و بارها این اتفاق را دیده بودم. گاهی بهش گیر می‌دادم و می‌گفتم: مجید جان این‌جا غیر از تو کسی نیست که کمک کنه؟! این همه آدم اطراف اون پیرمرد هستند. می‌گفت: درد جامعه همینه که ما آدم‌ها نسبت به همدیگه بی‌تفاوت شدیم. https://eitaa.com/shahid_Mehran_shorizadeh
گفتند: چند دقیقه ی دیگه امتحان شروع میشه. صدای اومد . احمد آهسته رفت سمت نمازخانه. دنبالش رفتم و گفتم: احمد برگرد. این آقا معلم خیلی به نظم حساسه، اگه دیر بیای، ازت امتحان نمی گیره اما گوش نداد و رفت ... مرتب از داخل کلاس سرک می کشیدم و داخل حیاط و نمازخانه را نگاه می کردم. خیلی ناراحت احمد بودم. حیف بود پسر به این خوبی از امتحان محروم بشه... همه رو به صف کرده بودند و آماده امتحان بودیم اما بیست دقیقه همین طور توی کلاس نشسته بودیم. نه از معلم خبری بود نه از ناظم و نه از احمد! همه داشتند توی کلاس پچ پچ می کردند که یک دفعه درب کلاس باز شد. معلم با برگه های امتحانی وارد شد. همه بلند شدند. معلم با عصبانیت گفت: از دست این دستگاه تکثیر! کلی وقت ما رو تلف کرد تا این برگه ها آماده بشه! بعد هم یکی از بچّه ها را صدا زد و گفت: پاشو برگه ها رو پخش کن. هنوز حرف معلم تمام نشده بود که درب کلاس به صدا درآمد. در باز شد و احمد در چارچوب در نمایان شد و مثل بقیه نشست و امتحانش را داد ... https://eitaa.com/shahid_Mehran_shorizadeh
🌹شهدا را زیارت کنیم؛ 🌷بسم الله الرحمن الرحیم اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَهَ سَیِّدَهِ نِسآءِ العالَمینَ اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم وَ فُزتُم فَوزًا عَظیمًا فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَ مَعَکُم 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 مهدی باکری نیری https://eitaa.com/shahid_Mehran_shorizadeh
🕊🕊🕊🕊🕊🕊 مدیون شهدا نباشیم امروزمان را با یاد این سه شهید و رفیق شهیدشان شهید شوری زاده با فرستادن پنج شاخه گل به زیبایی صلوات متبرک کنیم مْ https://eitaa.com/shahid_Mehran_shorizadeh
🕊🕊🕊🕊🕊 سپاس از کاربر محترم کانال شهید بانوی گرانقدر 🌹🌹 نگاه شهدا بدرقه لحظه لحظه های زندگی شما 🙏🙏🙏
نواخٺ گوش دلم را اذانِ تو آقا تمامِ بود و نبودم از آنِ تو آقا ما همیشہ پابرجاسٺ سہ‌شنبہ‌هاےمن و تو آقا ❣️💠 💔 🌷 https://eitaa.com/shahid_Mehran_shorizadeh
آنقدر دلتنگت شده ام... که همه ی ثانیه ها جلوی چشمانم زانو زده اند  دلم برایت تنگ است پدر... تنگِ تنگ... وصد افسوس این دلتنگی را هیچ مرحمی نیست... روزهاست که در تنهایی هایم عکس جا مانده از مهربانی هایت را درآغوش میکشم. وخوب میدانم هیچ چیزی درمان این بغض شکسته ام نخواهد بود... مْ https://eitaa.com/shahid_Mehran_shorizadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا