سید حجت بحرالعلومی2_144123984196636164.mp3
زمان:
حجم:
8.21M
📝 ما و چراغ چشم و ره و انتظار دوست...💔
#صوت قرائت
#دعای_عهد
#قرار صبحگاهی منتظران ثابت قدم ظهور
#شهید_مهران_شوری_زاده
https://eitaa.com/shahid_Mehran_shorizadeh
اَللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَعَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَةِ وَفی کُلِّ ساعَةٍ وَلِیّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَلیلاً وَعَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً.
#امام_زمان
https://eitaa.com/shahid_Mehran_shorizadeh
🔹دعای هرروز ماه رجب...
التماس دعا
#شهید_مهران_شوری_زاده
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍوَعَجِّلْفَرَجَهُمْ
https://eitaa.com/shahid_Mehran_shorizadeh
زیارت+آل+یاسین+علی+فانی.mp3
زمان:
حجم:
5.82M
زیارت آل یاسین
علی فانی.mp3
#به نیابت از همه شهدا،صلحا،امامان ،پدر و مادرمان بخوانیم .....🤲
https://eitaa.com/shahid_Mehran_shorizadeh
🌷 #شهید #هسته_ای #داریوش_رضایی_نژاد
میگویند رفیقت را در سفر بشناس. با گروهی میخواستیم به یک مسافرت علمی برویم، اما در فرودگاه به یک تاخیر طولانی برخوردیم. همه، پیشانیهایشان پرچین شد و اخم کردند. داریوش تا این وضع را دید شروع کرد به شوخی کردن. فرودگاه را گرفته بودیم روی سرمان از بس که خندیدیم. انصافا وقتی صدایمان کردند که سوار بشویم، ناراحت شدیم که چرا نگذاشتند این خندهها و خوشیها طولانیتر باشد.
به نقل از همکار شهید، کتاب #شهید_علم
https://eitaa.com/shahid_Mehran_shorizadeh
.
ماه رجب را خیلی دوست داشت...
میگفت:
هر چه
در ماه رمضان
گیرمان می آید به برکت ماه رجب است.
«شهید مجید پازوکی🕊🌹»
#شهید_مجید_پازوکی
#ماه_رجب
https://eitaa.com/shahid_Mehran_shorizadeh
زیارت نامه شهداء
بِسمِ اللّٰهِ الرَّحمٰن الرَّحیم
اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَولِیاءَ اللہ وَ اَحِبّائَهُ
اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَصفِیَآءَ اللہ و َاَوِدّآئَهُ
اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ
اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللہِ
اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ
اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ
اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبے مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِےّ الوَلِےّ النّاصِحِ
اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبے عَبدِ اللهِ، بِاَبے اَنتُم وَ اُمّے طِبتُم وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتے فیها دُفِنتُم، وَ فُزتُم فَوزًا عَظیمًا فَیا لَیتَنے ڪُنتُ مَعَڪُم فَاَفُوزَ مَعَڪُم.
سلامبرشهدا ✋
https://eitaa.com/shahid_Mehran_shorizadeh
🔳خاطره از همکار شهید مهران شوری زاده
همیشه یه حس ضعف و ناتوانی در وجودم احساس می کردم. که حتما توانایی انجام ماموریت ندارم که حاج مهران من رو با خودش نمی بره. یکروز خیلی به حاجی اصرار کردم که منم با شما میام ماموریت اما هرچی گفتم حاج مهران گفت نه شما بمونید دفتر اگر موردی بود اطلاع و پیگیری کنید.خیلی ناراحت شدم و این احساس ضعف هر روز بیشتر از روز قبل وجودم را می سوزاند. به خصوص روزهایی که دوستان و همکاران با حاجی میرفتن ماموریت بغضی😔 عجیب وجودم رو فرا می گرفت ولی حاجی با لبخند می گفت تو بمون و نیازی نیست بیای.
تا اینکه یکروز من رو صدا زد گفت بیام دفترش گفت محسن جان حال پدر و مادرت چطوره خوبن انشاالله. در جواب گفتم خداروشکر حاجی جان.گفت خیلی مراقب پدر و مادرت پیر و سالخوردت باش. من در جوابش گفتم چشم حاجی جان پیش خودم هستند و مراقبم. دیدم چهره اش قرمز و اشک از چشمانش جاری شد گفت من از مادرم دورم و بخاطر حجم کار نمیتونم بهش سر بزنم و چادرش را ببویم و سرش رو روی میزش گذاشت و😭 ...
تا اینکه خبر شهادت حاج مهران اومد و همه ما سوختیم در فراق برادرمان چندی گذشت تا اینکه یکی از همکارانی که همیشه با حاجی ماموریت می رفت بهم گفت محسن جان کاری داشتی من در خدمتم با تعجب گفتم چرا گفت حاجی بهم سفارش کرده که اگر برام اتفاقی افتاد مراقب اقا محسن باشی پدر و مادر پیر وسالخورده و مریض داره و کسی نیست ازشون مراقب کنه.واسه همین من ماموریت با خودم نمی برمش که اتفاقی براش پیش نیاد.وقتی این حرفها و کلمات رو شنیدم اشک از چشمانم 😭جاری شد.پی به عظمت و روح بلند حاج مهران بردم.
یادت همیشه گرامی حاج مهران 🥀
#ارسال