eitaa logo
شهیدمهران شوری زاده( شاهرودی)
480 دنبال‌کننده
10هزار عکس
4.6هزار ویدیو
29 فایل
•شهید فاطمیه سـربـاز گـمـنـام امـام زمـاݩ(عـج) شــهـیـد‌ مهران شوری زاده • 🥀🕊🥀 فرمانده و‌ مسئول اطلاعات سپاه زاهدان •تـاریـخ شـهـادت: 1400/10/04• •مـحـل شـهـادت: زاهدان_کورین• ارتباط با ما ↯ @Moheb_shorizadeh
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام امام زمانم جز در خانه ی تو در نزنم جای دگر نروم جز در کوی تو به ماوای دگر من که بیمار غم هجر توأم میدانم جز وصال تو مرا نیست مداوای دگر https://eitaa.com/shahid_Mehran_shorizadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
زیارت+آل+یاسین+علی+فانی.mp3
زمان: حجم: 5.82M
زیارت آل یاسین علی فانی.mp3 نیابت از همه شهدا،صلحا،امامان ،پدر و مادرمان بخوانیم .....🤲 https://eitaa.com/shahid_Mehran_shorizadeh
چشماش مجروح شد و منتقلش کردند تهـران ؛ محسن بعد از معاینه دکتر پرسید: آقای دکتر مجرای اشک چشمم سالمه؟ میتونم دوباره با این چشم گریه کنم؟ دکتر پرسید: براچی این سوال رو می پرسی پسر جون؟ محسن گفت: چشمی که برا امام‌حسین(علیه السلام) گریه نکنه بدرد من نمی‌خوره .... https://eitaa.com/shahid_Mehran_shorizadeh
وقتی فرمانده را مکبر می بینم بیشتر دلتنگ مردان بی ادعا می شوم این همان فرمانده ای است که می گفت: "کار اگر برای خداست، گفتن برای چه؟" و ما همچنان در پیِ نام و نشان.... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌https://eitaa.com/shahid_Mehran_shorizadeh
” 🌷 در دی‌‌ماه سال هزاروسیصدوچهل در خانواده‌‌ای کشاورز و زحمت‌‌کش در روستای مؤمن‌آباد دامغان به دنیا می‌آید. تحصیلات ابتدایی را در روستا می‌‌گذراند.  بعد از آن تحصیل را رها می‌کند و به دنبال کار به تهران می‌رود. روزها کار می‌کند و شب‌ها درس می‌خواند. کم‌‌کم کسب‌‌وکارش رونق می‌گیرد. کارگاه تولیدی پوشاک راه می‌اندازد. برای خودش در بازار جایگاهی کسب می‌کند. سال‌ها طول می­کشد تا محمد بتواند گوشۀ گلیم خود را از آب بکشد. حالا دیگر برای خودش کسی شده است. کم‌‌کم به فکر ازدواج می‌افتد و همسرش را خودش انتخاب می‌کند. سروسامان می‌گیرد. در تمام آن سال‌ها برادر کوچک‌ترش را مثل پدر سرپرستی می‌کند. جدای از برادربودن، و هم هستند. برادر کوچک‌تر را به سربازی می‌فرستد. بعد از آن برایش آستین بالا می‌زند و به زندگی او سروسامان می‌دهد. خاطرش از برادر کوچک‌تر که جمع می‌شود، تصمیم می‌گیرد که به سربازی برود. این بار اما برادر کوچک‌تر او را تا در پادگان بدرقه می‌کند. بعد از گذراندن دوره آموزشی به محل خدمت خود اهواز منتقل می‌شود. بعد از حدود چهار ماه در حین مأموریت، به آرزویش که شهیدشدن در بود می‌رسد و پیکر پاکش در بهشت زهرای تهران به خاک سپرده می‌‌شود. یادش گرامی و روحش شاد.🌷  “ https://eitaa.com/shahid_Mehran_shorizadeh
🌷پاسگاه روی آب است و ما کاملا یک زندگی آبی داریم. یعنی، روی آب غذا می‌خوریم، می‌خوانیم. روبروی پاسگاه یک دولول قرار دارد. فاصله‌مان با خط هم بیشتر از 15 کیلومتر، نیست. با صدای انفجار از سنگر بیرون آمدم و همان موقع یک ترکش به پایم اصابت کرد و سوزش عجیبی تمام بدنم را فرا گرفت. طولی نکشید کف پایم که سوخته بود، پر از تاول شد. وقتی که پا روی زمین گذاشتم، ترکید و سوزش و دردم بیشتر شد، طوری که از درد به خود می‌پیچیدم و نمی‌توانستم راه بروم. یکی دو روز استراحت کردم تا کمی بهتر شدم.🌷 https://eitaa.com/shahid_Mehran_shorizadeh