شهید احمدعلی نیری🇵🇸
🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🍃🌹🍃🌹🍃 🌹🍃🌹🍃 🍃🌹🍃 🌹🍃 🍃 #رمان_عارفانه ❣ 💫شهید احمدعلی نیری💫 #قسمت_صد_و_نهم #ادامه_قسمت_قبل #نام
🌹🍃🌹🍃🌹🍃
🍃🌹🍃🌹🍃
🌹🍃🌹🍃
🍃🌹🍃
🌹🍃
🍃
#رمان_عارفانه ❣
💫شهید احمدعلی نیری💫
#قسمت_صد_و_دهم
#ادامه_قسمت_قبل
#نامه
🌸🌸🌸
🍃ماشاءالله جان، قرآن زیاد بخوان. کتاب درسیات را هم فراموش نکن. احترام برادرانت را داشته باش. احترام دوستانت را هم داشته باش.
اشتباه میکنی به کسی از دوستانت سوءظن پیدا نمایی. تو باید همیشه و در هرجا خودت را کوچکتر احساس نمایی.
🌿دربارهی... باید بروی پیش او و اگر ببینی که در گمراهی است نجاتش بدهی، نه اینکه او را ترک نمایی. همین حالا ببین چقدر عقب افتادی.
آیا با کسی که از اهل دنیاست هم صحبت میشوی؟ پس بکوش خودت را به همان مقام قبل برسانی
☘و ماشاءالله... صحبتهای بالا را به عمل برسان. ان شاءالله موفق شوی و ان شاءالله شیطان که تو را اسیر کرده از دست او نجات یابی.
پیری و جوانی چو شب و روز بر آید
ما شب شد و روز آمد و بیدار نگشتیم
بر لوح معاصی خط عذری نکشیدیم
پهلوی کبائر حسناتی ننوشتیم
☝️(عمل کن به این دو خط شعر)
🍀والسلام علی من اتبع الهدی🍀
🌺برادر کوچکت، احمدعلی نیری🌺
🔶پایان این نامه❤️
🌹هدیه به روح پاکشون صلوات🌹
#کانال_رسمی_شهید_نیری
#منتظرتونیم
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
➖🍃🌹🌹🌹🌹🌹🍃➖
@shahid_AhmadAli
➖🍃🌹🌹🌹🌹🌹🍃➖
🍃🌸
#شهیدانه🌹🍃
🔰تا به حال به نامحرم نگاه نکردم . . .
دیوار های دور تا دور حیاط رو خراب کرده بود
که از نو همه را بسازد
تا خواست مشغول کار شود
از سپاه آمدند دنبالش . . .🔹🔹🔷
از بیرون که برگشت خیره شد به چشمهام . . .
✔گفت :
کار مهمی پیش اومده باید برم. . .
طبیعی و خونسرد گفتم :
خب عیبی نداره برو ولی زود برگرد
✔صداش مهربانتر شد
و گفت : توی شهر کارم ندارن میخوام برم جبهه
یک آن داغی صورتم را حس کردم.
گفتم : شما میخوای منو با چند تا بچه ی قد و نیم قد توی این خونه بی در و پیکر بگذاری و بری‼؟
✔طبق معمول اینطور وقتها خندید و گفت :
خودت رو ناراحت نکن
بهت قول میدم که حتی یک گربه روی پشت بام این خونه نیاد
هرچی گفت فایده نداشت
و من آروم نمیشدم
قیافه اش جدی شد توی صداش ولی مهربانی موج میزد
گفت :
نگا کن من از همون اول بچگی
و از همون اول جوانی
که تو روستا بودم
هیچ وقت نه روی پشت بام کسی رفتم
نه از دیوار کسی بالا رفتم
نه هم به زن و ناموس کسی نگاه کردم
✳الان هم که میگم که تو اگه با سر و روی بازهم بخوای بری بیرون اصلا کسی طرفت نگاه نمیکنه خیالت هم راحت باشه که هیچ جنبنده ای توی این خونه مزاحم شما نمیشه چون من مزاحم کسی نشدم . . .
خدا رحمتش کند هنوز که هنوز است اثر آن حرفش توی دل من و بچه ها مانده . . .
به قول خودش هیچ جنبنده ای مزاحم ما نشده است . . .
📚خاک های نرم کوشک،خاطرات سردار #شهیدعبدالحسینبرونسی
🍃🌸
@shahid_ahmadali
🍃🌸
خاطره ای زیبا از شهید مدافع حرم #علیرضا_قبادی🌹
راوی مادر شهید✨
روزی سر قبر علیرضا بودم که متوجه خانمی شدیم که شدیدا گریان بود😭😭
از ایشان سوال کردم که آیا شما علیرضا را میشناسید⁉️😳
خانم گفت: که من شهید رو نمیشناسم روز تشییع شهید من در امامزاده بودم که دیدم تشییع شهید است به شهید گفتم اگر تو واقعا شهیدی پس برای من کاری کن من فرزند دختری دارم که نمی تواند صحبت کند و سه پسر بیکار در خانه دارم کمکم کن😢
این اتفاق گذشت چند روز بعد دخترم در خانه یکدفعه مرا صدا زد و درخواست آب کرد❗️😲 باور نمیکردم شهید اینقدر زود جوابم را بدهد😊 کمتر چند روز بعد یک نفر درب خانه ما آمد و پرسید خانم شما سه پسر بیکار دارید من با تعجب پرسیدم بله چطور مگه❓😳ایشان آدرسی به من داد و گفت فردا بگویید بیایند سرکار‼️
🍃🌸
@shahid_ahmadali
🍃🌸
🔹 #شهیدانه
✨ #خاطرات_شهدا ✨
💠 از_شهدا_الگو_بگیریم 💠
💞 عاشقانه_شهدا 💞
👈قهربودیم درحال نمازخواندن بود...
نمازش که تموم شد نشسته بودم و توجهی به همسرم نداشتم ..
کتاب شعرش را برداشت وبایک لحن دلنشین شروع کرد به خواندن...
ولی من بازباهاش قهربودم!!!!!
کتاب را گذاشت کنار...به من نگاه کردوگفت:
"غزل تمام...نمازش تمام...دنیامات،سکوت بین من و واژه ها سکونت کرد!!!!
بازهم بهش نگاه نکردم....!!!
اینبارپرسید:عاشقمی؟؟؟سکوت کردم....
گفت:عاشقم گرنیستی لطفی بکن نفرت بورز....
بی تفاوت بودنت هرلحظه آبم می کند.
.." دوباره بالبخند پرسید:عاشقمــــــی مگه نه؟؟؟؟؟
گفتم:نـــــــه!!!!!
گفت:"تو نه می گویی و پیداست می گوید دلت آری...
که این سان دشمنی یعنی که خیلی دوستم داری..."
زدم زیرخنده....و روبروش نشستم....
دیگر نتوانستم به ایشان نگویم که وجودش چقدر آرامش بخشه...
بهش نگاه کردم و ازته دل گفتم...
خداروشکرکه هستی....
🍃شهید_عباس_بابایی🍃
🍂راوی_همسر_شهيد🍂
🍃🌸
@shahid_ahmadali
شهید احمدعلی نیری🇵🇸
🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🍃🌹🍃🌹🍃 🌹🍃🌹🍃 🍃🌹🍃 🌹🍃 🍃 #رمان_عارفانه ❣ 💫شهید احمدعلی نیری💫 #قسمت_صد_و_دهم #ادامه_قسمت_قبل #نام
🌹🍃🌹🍃🌹🍃
🍃🌹🍃🌹🍃
🌹🍃🌹🍃
🍃🌹🍃
🌹🍃
🍃
#رمان_عارفانه ❣
💫شهید احمدعلی نیری💫
#قسمت_پایانی
#شهید_محمدحسین_نیری
🌸🌸🌸
برای احمد آقا حکم استاد را داشت. از کسانی که از خرمن وجود آیت الله حق شناس خوشه ها چیدند. او قبل از انقلاب دیپلم گرفت. از لحاظ ایمان و اعتقاد از بقیه جلوتر بود. برای پیروزی انقلاب هر چه در توان داشت به کار بست.
در شجاعت و قدرت فرماندهی نظیر نداشت. به خاطر همین از مسئولین حفاظت از امام (ره) شده بود.
اوایل سال 85 راهی کردستان شد. تجربیات خوب نظامی کسب کرد. همان سال کشور اسلامی افغانستان مورد حمله روس ها قرار گرفت. محمدحسین از حضرت امام کسب اجازه کرد و با دوستان خود راهی هرات افغانستان شد.
می گفت اسلام مرز نمی شناسد. باید به برادرانمان کمک کنیم. در منطقه هرات نیروهای افغان را منظم و آماده مبارزه با دشمن کرد. محمدحسین وقتی مشغول مبارزه با دشمنان اسلام بود به شهادت رسید. دوستانش نتوانستند پیکر او را به عقب منتقل کنند. از محمدحسین هیچ خبری نشد. او به جرگه ی شهدای بی مزار پیوست.
🔶پایان رمان🔶
🌹هدیه به روح پاکشون صلوات🌹
#کانال_رسمی_شهید_نیری
#منتظرتونیم
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
➖🍃🌹🌹🌹🌹🌹🍃➖
@shahid_AhmadAli
➖🍃🌹🌹🌹🌹🌹🍃➖