🌸🍃
مستند #سه_دقیقه_در_قیامت
🦋 مدافعان حرم 🦋
دیگر یقین نداشتم که ماجرای شهادت همکاران من واقعی است. در روزگاری که خبری از شهادت نبود چطور باید این حرف را ثابت میکردم.برای همین چیزی نگفتم اما هر روز که برخی همکارانم را در اداره می دیدم یقین داشتم که یک شهید را که تا مدتی بعد، به محبوب خود خواهد رسید ملاقات می کنم .اما چطور این اتفاق می افتد؟؟ آیا جنگی در راه است .
چهارماه بعد از عمل جراحی و اوایل مهرماه ۱۳۹۴ بود که در اداره اعلام شد کسانی که علاقمند به حضور در صف مدافعان حرم هستند می توانند ثبت نام کنند جنب و جوشی در میان همکاران افتاد آنها که فکرش را می کردم همگی ثبتنام کردند. من هم با پیگیری بسیار توفیق یافتم تا همراه آنها پس از دوره آموزش تکمیلی راهی سوریه شوم. آخرین شهر مهم در شمال سوریه یعنی شهر حلب و مناطق مهم اطراف آن باید آزاد می شد .
نیروهای ما در منطقه مستقر شدند و کار آغاز شد چند مرحله عملیات انجام شد و ارتباط تروریستها با ترکیه قطع شد. محاصره شهر حلب کامل شد مرتب از خدا میخواستم که همراه با مدافعان حرم به کاروان شهدا ملحق شوم ،دیگر هیچ علاقهای به حضور در دنیا نداشتم، مگر اینکه بخواهم برای رضای خدا کاری انجام دهم. من دیده بودم که شهدا در آن سوی هستی چه جایگاهی دارند لذا آرزو داشتم همراه با آنها باشم. کارهایم را انجام دادم و وصیتنامه و مسائلی که فکر می کردم باید جبران کنم، انجام شد، و آماده رفتن شدم. به یاد دارم که قبل از اعزام خیلی مشکل داشتم، با رفتن من موافقت نمی شد اما با یاری خدا تمام کارها حل شد ناگفته نماند که بعد از ماجرایی که در اتاق عمل برای من پیش آمد کل رفتار و اخلاق من تغییر کرد یعنی خیلی مراقبت از اعمال انجام میدادم تا خدای ناکرده دل کسی را نرنجانم حق الناس بر گردن من بماند. دیگر از آن شوخی ها و سر و کار گذاشتن ها و غیره خبری نبود یکی دو شب قبل از عملیات رفقای صمیمی بنده که سالها با هم همکار بودیم دور هم جمع شدیم یکی از آنها گفت شنیدم که شما در اتاق عمل حالت شبیه مرگ پیدا کردید خلاصه خیلی اصرار کردند که برایشان تعریف کنم اما قبول نکردم من برای یکی دو نفر خیلی سربسته حرف زده بودم و آنها باور نکردند ، لذا تصمیم داشتم که دیگر برای کسی حرفی نزنم .
جواد محمدی سید یحیی براتی سجاد مرادی عبدالمهدی کاظمی برادر مرتضی زارع و علی شاه سنایی و غیره من را به یکی از اتاقهای مقر بردند و اصرار کردند که باید تعریف کنی. من هم کمی از ماجرا را گفتم، رفقای من خیلی منقلب شدند. خصوصاً در مسئله حق الناس و مقام شهادت. فردای آن روز در یکی از عملیاتها به عنوان خط شکن حضور داشتم در حین عملیات مجروح شدم و افتادم. جراحت من سطحی بود اما درست در تیررس دشمن افتاده بودم. هیچ حرکتی نمی توانستم انجام دهم کسی هم نمی توانست به من نزدیک شود و شهادتین را گفتم در این لحظات منتظربودم با یک گلوله از سوی تک تیرانداز تکفیری به شهادت برسم.
🍃🌸@shahid_ahmadali
🌸🍃
مستند #سه_دقیقه_در_قیامت
ادامه : مدافعان حرم
در این شرایط بحرانی، عبدالمهدی کاظمی و جواد محمدی خودشان را به خطر انداختند و جلو آمدند،، آنها خیلی سریع مرا به سنگر منتقل کردند خیلی از این کار ناراحت شدم گفتم: برای چه این کار رو کردید؟؟ ممکن بود همه ما را بزنند. جواد محمدی گفت تو باید بمانی و بگویی که در آن سوی هستی چه دیدی. چند روز بعد باز این افراد در جلسه خصوصی از من خواستند که برایشان از برزخ بگویم نگاهی به چهره تک تک آنها کردم گفتم چند نفر از شما فردا شهید میشوید. سکوتی عجیب در آن جلسه حاکم شد با نگاههای خود التماس میکردند که من سکوت نکنم. حال آن رفقا در آن جلسه قابل توصیف نبود من تمام آنچه دیده بودم را گفتم، از طرفی برای خودم نگران بودم نکند من در جمع اینها نباشم، اما نه انشاءالله که هستم . جواد با اصرار از من سوال میکرد و من جواب میدادم در آخر گفت چه چیزی بیش از همه در آن طرف به درد ما میخورد؟؟ گفتم بعد از اهمیت به نماز، با نیت الهی و خالصانه هرچه می توانید برای خدا و بندگان خدا کار کنید. روز بعد یادم هست که یکی از مسئولین جمهوری اسلامی در مورد مسائل نظامی اظهارنظری کرده بود که برای غربیها خوراک خوبی ایجاد شد خیلی از رزمندگان مدافع حرم از این صحبت ناراحت بودند جواد محمدی مطلب همان مسئول را به من نشان داد و گفت میبینی پس فردا همین مسئولی که اینطور خون بچهها را پایمال میکند، از دنیا می رود و می گویند شهید شد !!
خیلی آرام گفتم :آقا جواد من مرگ این آقا را دیدم او در همین سالها طوری از دنیا میرود که هیچ کاری نمیتوانند برایش انجام دهند، حتی مرگش هم نشان خواهد داد که او از راه و رسم امام و شهدا فاصله داشته. چند روز بعد آماده عملیات شدیم، نیمههای شب تیر جنگی را گرفتیم و تجهیزات را بستیم. خودم را حسابی برای شهادت آماده کردم ،من آر پی چی برداشتم و در کنار رفقایی که مطمئن بودم شهید میشوند قرار گرفتم .گفتم اگر پیش این ها باشم بهتره احتمالاً با تمام این افراد همگی با هم شهید میشویم. هنوز ستون نیروها حرکت نکرده بود که جواد محمدی خودش را به من رساند و کارها را پیگیری میکرد سریع پیش من آمد و گفت الان داریم میریم برای عملیات و خیلی حساسیت منطقه بالاست به گونهای میخواست من را از همراهی با نیروها منصرف کند بعد کمی برای من از سختی کار گفت من هم به او گفتم چند نفر از این بچهها فردا شهید می شوند از جمله دوستانی که با هم بودیم من هم میخواهم با آنها باشم. بلکه به خاطر آنها ما هم توفیق داشته باشیم. دوباره تاکید کردم تمام کسانی که آن شب با هم بودیم شهید میشوند انشاءالله آن طرف با هم خواهیم بود. دستور حرکت صادر شد جواد محمدی را میدیدم که از دور حواسش به من هست .
نمیدانستم چه در فکرش میگذرد ،نیروها حرکت کردند من از ساعتها قبل آماده بودم. سرستون ایستاده بودم و با آمادگی کامل می خواستم اولین نفر باشم که پرواز میکند. هنوز چند قدمی نرفته بودیم که جواد محمدی با موتور جلو آمد و مرا صدا کرد خیلی جدی گفت:سوار شو که باید از یک طرف دیگه خطشکن محور باشی .
باید حرفش را قبول میکردم من هم خوشحال سوار موتور جواد شدم ده دقیقهای رفتیم تا به یک تپه رسیدیم ، به من گفت: پاشو زود باش. بعد جواد داد زد سید یحیی بیا .
سید یحیی سریع خودش را رساند و سوار موتور شد. من به جواد گفتم اینجا کجاست؟؟ خط کجاست؟؟ نیروها کجایند؟؟ جواد هم گفت: این آر پی جی رو بگیر و برو بالای تپه ،اونجا بچه ها تو رو توجیه میکنند. رفتم بالای تپه و جواد با موتور برگشت. این منطقه خیلی آرام بود و تعجب کردم از چند نفری که در سنگر حضور داشتن پرسیدم، باید چه کار کنیم خط دشمن کجاست؟؟ یکی از آنها گفت: بگیر بشین اینجا خط پدافندی است باید فقط مراقب حرکات دشمن باشیم. تازه فهمیدم که جواد محمدی چه کار کرده. روز بعد که عملیات تمام شد وقتی جواد محمدی را دیدم گفتم :خدا بگم چیکارت بکنه برای چی من رو بردی پشت خط؟؟ لبخندی زد و گفت:تو فعلاً نباید شهید بشی باید برای مردم بگویید که آن طرف چه خبر است .مردم معاد را فراموش کردهاند. برای همین جایی بردمت که از خط دور باشی اما رفقای ما آن شب به خط دشمن زدن، سجاد مرادی و سید یحیی براتی که سر ستون قرار گرفتن اولین شهدا بودند
بعد مرتضی زارع بعد شاهسنایی و عبدالمهدی و ....
بعد طی مدت کوتاهی ،
تمام رفقای ما که با هم بودیم همگی پر کشیدند و رفتن درست همانطور که قبلاً دیده بودم و جواد محمدی هم سال بعد به آنها ملحق شد و بچه های اصفهان را به ایران منتقل کردند من هم با دست خالی از میان مدافعان حرم به ایران برگشتم، با حسرتی که هنوز از اعماق وجودم را آزار میدهد .
🍃🌸@shahid_ahmadali
🌸🍃
🗒 #وصیت_نامه آسمانی شهیدحاجقاسم سلیمانی
💖«#قسمت_ششم»
✍️خطاب به برادران و خواهران ایرانی...
💟 برادران و خواهران عزیز ایرانی من، مردم پر افتخار و سربلند که جان من و امثال من، هزاران بار فدای شما باد...
کما اینکه شما صدها هزار جان را فدای اسلام و ایران کردید؛ "از اصول مراقبت کنید"
🔵 اصول یعنی "ولیّ فقیه" خصوصاً این حکیم، مظلوم، وارسته در دین، فقه، عرفان، معرفت؛ "امام خامنه ای عزیز" را عزیزِ جان خود بدانید.
❇️ حرمت او را "حرمتِ مقدسات" بدانید...
برادران و خواهران، پدران و مادران، عزیزان من! جمهوری اسلامی، امروز سربلندترین دوره خود را طی میکند...🇮🇷
❇️ بدانید مهم نیست که دشمن چه نگاهی به شما دارد. دشمن به پیامبر شما چه نگاهی داشت و [دشمنان]چگونه با پیامبر خدا و اولادش عمل کردند، چه اتهاماتی به او زدند، چگونه با فرزندان مطهر او عمل کردند؟
🚸 مذمت دشمنان و شماتت آنها و فشار آنها، شما را دچار #تفرقه نکند...
✅ بدانید که میدانید مهمترین هنر خمینی عزیز این بود که اوّل اسلام را به پشتوانه «ایران» آورد و سپس ایران را در خدمت #اسلام قرار داد
🔶 اگر اسلام نبود و اگر روح اسلامی بر این ملت حاکم نبود، صدام، چون گرگ درندهای این کشور را میدرید؛ آمریکا، چون سگ هاری همین عمل را میکرد
✳️ اما هنر امام این بود که #اسلام را به پشتوانه آورد؛ عاشورا و محرّم، صفر و فاطمیه را به پشتوانه این ملت آورد
🌐 انقلابهایی در انقلاب ایجاد کرد. به این دلیل در هر دوره هزاران فداکار، جان خود را سپر شما و ملت ایران و خاک ایران و اسلام نموده اند و بزرگترین قدرتهای مادی را ذلیل خود نموده اند.
🚸 عزیزانم، در اصول اختلاف نکنید...
#مکتب_حاج_قاسم
#سردار_دلها
🍃🌸 @shahid_ahmadali
🍃🌸
#رفیق_شهیدم
من گدای دم ِ ایوان ِ
نگاهتان هستم...
آمدم تا صِلِه ای دشت کنم ،
اول ِصبح...
#شهید_احمدعلی_نیری
#صبحتون_شهدایے 🌹
@shahid_ahmadali 🍃🌸
🍃🌸
🌟بسم رب الشهداء والصدیقین🌟
رسول اکرم(ص) درفضیلت قرائت قرآن چنین فرمودند: «قرآن بخوانید، زیرا خواندن آن گناهان را می شوید و سدی در برابر آتش می گردد و مانع عذاب می شود. از خواندن قرآن غفلت نکن، زیرا لب را زنده می کند و از گناه، تو را باز می دارد. کسی که قرآن می خواند در درجات نبوت قرار گرفته غیر از آن که، به او وحی نمیشود.
🌹ختم قرآن کریم هدیه به شهید محمدرضا تورجی زاده.
🌸بزرگواران میتوانید به نیت شهدا،هدیه به امام زمان (عج) ودیگر ائمه معصومین،ختم هاتون را هدیه نمایید.
ان شاءالله شفاعت قرآن و شهدا شامل حال همه مون بشود.
🌹جزء۱ کاربر sohrabi
❄️جزء۲ کاربر sohrabi
🌹جزء۳ کاربر یاعزیززهرا
❄️جزء۴ کاربریاعزیززهرا
🌹جزء۵ کاربر z f
❄️جزء۶ کاربرگل نرگس
🌹جزء۷ کاربرکبیری
❄️جزء۸ کاربریاحسین ع
🌹جزء۹ کاربریاحسین ع
❄️جزء۱۰ کاربریاس
🌹جزء۱۱ کاربرتنها
❄️جزء۱۲ کاربریامهدی(عج)
🌹جزء۱۳ کاربریاصاحب الامر(عج)
❄️جزء۱۴ کاربریکتا
🌹جزء۱۵کاربریکتا
❄️جزء۱۶ YaHosein
🌹جزء۱۷ کاربرحبیبی
❄️جزء۱۸ کاربر ه م
🌹جزء۱۹ کاربرگمنام
❄️جزء۲۰ کاربر علی...
🌹جزء۲۱ کاربرمریم
❄️جزء۲۲ کاربرفاطمه
🌹جزء۲۳ کاربریاحسین
❄️جزء۲۴ کاربر کلنا بفداک یازینب س
🌹جزء۲۵ کاربردوباره اسیر...
❄️جزء۲۶ کاربر کلنا بفداک یازینب س
🌹جزء۲۷ کاربرنرگس
❄️جزء۲۸ کاربرمریم
🌹جزء۲۹ کاربریا رقیه...
❄️جزء۳۰ کاربر الاخر و...
جهت شرکت،جزء انتخابی تون روبه آیدی مقابل ارسال نمایید.
@khadem_sho
مهلت قرائت: نامحدود، ولی بعد ازبسته شدن ختم،سریعتر قرائت شود،بهتراست.😊🌹
#ختم_قرآن
#اجرتون_باشهدا
🍃🌸 @shahid_ahmadali
🌸🍃
قالت فاطمهًْ(س): «من اصعد الی الله خالص عبادته، اهبط الله الیه افضل مصلحته»
حضرت فاطمه(س) فرمود: کسی که عبادتهای خالصانه خود را به سوی خدا فرستد، خداوند برترین مصلحت او را به سویش فرو خواهد فرستاد.
(فرهنگ سخنان حضرت زهرا سلام الله علیها، ص۳۶)
#حدیث_صبحگاهی
#آثار_اخلاص
🌸🍃 @shahid_ahmadali
Haftegi990829[03].mp3
4.91M
🍃🌸
#روز_سی_و_چهارم
🗓شروع چله: ۹۹/۹/۴
💠 دعای هفتم صحیفه سجادیه
🤲 (دعای امام سجاد برای رفع دشواریها و سختیها)
⏰ مدت زمان: ۵ دقیقه
@shahid_ahmadali 🍃🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🌸
#جایگاه_رهبری_برای_حضرت_امام
🎥 وقتی امام خمینی می خواستند به اطرافیان خود بفهمانند که آیتالله خامنهای جایگاه والایی دارد
💎 ماجرای فیلم افطاری معروف امام خمینی با سران نظام و انتظار امام برای حضرت آیت الله خامنه ای از زبان محافظ شخصی امام
#امام_خمینی
#جایگاه_رهبری
#ارسالی_کاربران
@shahid_ahmadali 🍃🌸
🌺 هر روز یک شهید بزرگوار رو خدمتتون معرفی میکنیم تا ان شاءالله با ۳۱۳ شهید آشنا شوید🌺
#شهید_محمدحسین_ممقانی:
در یکم اسفند ماه 1338 در شهر ممقان دیده به جهان گشود. او از کودکی، یار و یاور خانواده بود و از هیچ کوششی در جهت کمک به اقتصاد خانواده دریغ نمی کرد. تحصیلات دوره های ابتدایی و راهنمایی را در زادگاه خود انجام داد؛ و تحصیلات دوره ی متوسطه را در هنرستان صنعتی تبریز به پایان برد.
با پیروزی انقلاب اسلامی، وارد سپاه پاسداران انقلاب شد. پس از به پایان رسانیدن دوره پزشکیاری، در دی ماه 1358 جهت مبارزه با فتنه انگیزان، راهی شهرستان پاوه شد. او در تمامی عملیات های آزادسازی شهرهای کردستان در کنار سردار احمد متوسلیان به نبرد با ضد انقلابیون پرداخت. وی که از دست پروردگان حاج احمد بود، به همراه او به جبهه جنوب رفت و در تشکیل تیپ 27 محمد رسول الله (ص) او را یاری داد. در این تیپ، از سوی حاج احمد، مسئولیت (واحد بهداری) به عهده ی او قرار گرفت.
نخستین عملیات تیپ27، نبرد (فتح مبین) بود. در این نبرد(محمدحسین)، مجروح گردید. عملیات های بیت المقدس، رمضان، والفجر مقدماتی، والفجر1، والفجر4، خیبر، بدر ووالفجر8، شاهد تلاش ها و جانفشانی های سردار ممقانی بودند.
سرانجام سردار محمدحسین مردی ممقانی، دلیر مردی از خطه ی آذربایجان درسیزدهم تیرماه 1365 در عملیات کربلای1، برای آزادسازی شهر مهران به اسطوره های عرشی پیوست.
#آشنایی_با_شهید
🍃🌸@shahid_ahmadali
💢 روزنامه روسے راشاتودے :
قدرت مــزار شـــهدای ایران از
انرژے هستہ اے بیشــتر است!
کانال شهید سپهبد قاسم سلیمانی👇
🥀🥀🥀
🍃🌸@shahid_ahmadali
🌸🍃
🗒 #وصیت_نامه آسمانی شهیدحاجقاسم سلیمانی
💖«#قسمت_هفتم»
🌴💫🌴💫🌴
🌷❤️شهدا، محور عزّت و کرامت همه ما هستند؛ نه برای امروز، بلکه همیشه اینها به دریای واسعه خداوند سبحان اتصال یافته اند.
آنها را در چشم، دل و زبان خود بزرگ ببینید، همانگونه که هستند.
🔆فرزندانتان را با نام آنها و تصاویر آنها آشنا کنید. به فرزندان شهدا که یتیمان همه شما هستند، به چشم ادب و احترام بنگرید.
🌹به همسران و پدران و مادران آنان احترام کنید، همانگونه که از فرزندان خود با اغماض میگذرید، آنها را در نبود پدران، مادران، همسران و فرزندان خود توجه خاص کنید👌
🏵 نیروهای مسلّح خود را که امروز ←ولیّ فقیه→ فرمانده آنان است، برای دفاع از خودتان، مذهبتان، اسلام و کشور احترام کنید
✅و نیروهای مسلح میبایست همانند دفاع از خانهی خود، از ملت و نوامیس و ارضِ آن حفاظت و حمایت و ادب و احترام کنند
💠 و نسبت به ملت همانگونه که امیرالمؤمنین مولای متقیان فرمود، نیروهای مسلح میبایست منشأ «عزت ملت» باشد و قلعه و پناهگاه مستضعفین و مردم باشد و زینت کشورش باشد
💟⚜✅🔆🌐
#مکتب_حاج_قاسم
#سردار_دلها
🍃🌸 @shahid_ahmadali
4_5956184049646045261.pdf
7.14M
🌸🍃
📚 کتاب #من_قاسم_سلیمانی هستم.👌
🍃🌸 @shahid_ahmadali
🌹من راجع به حضرت صدیقه (س) خودم را قاصر می دانم که ذکری بکنم، فقط اکتفا می کنم بـه یک روایت که در کافی شریف است و با سند معتبر نقل شده اسـت.
♦️امام خمینی(ره) :آن روایـت ایـن اسـت کـه حضرت صادق (ع) می فرماید: فاطمه (س) بعد از پدرش 75 روز زنده بودند در ایـن دنیـا، و حزن و شدت بر ایشان غلبه داشت و جبرئیل امین می آمد خدمت ایشان و به ایشان تعزیت عـرض می کرد و مسائلی از آینده نقل می کرد. ظاهر روایت این است که در ایـن 75 روز مـراوده ای بـوده است. یعنی، رفت و آمد جبرئیل زیاد بوده است و گمان ندارم که غیر از طبقه اول از انبیـاء عظـام درباره کسی اینطور وارد شده است که در ظرف 75 روز جبرئیل امین رفت و آمد داشـته اسـت و مسائلی را در آتیه ای که واقع می شده است، مسائلی را ذکر کـرده اسـت و آنچـه کـه بـه ذریـه او می رسیده است در آتیه ذکر کرده است و حضرت امیر آنها را نوشته است ... مسأله آمدن جبرئیـل برای کسی یک مسأله ساده نیست. خیال نشود که جبرئیل برای هـر کـسی مـی آیـد و امکـان دارد بیاید. این یک تناسب لازم است بین روح آن کسی را که جبرئیل می خواهد بیاید و مقام جبرئیل که روح اعظم است... تا تناسب مابین روح این کسی که جبرئیل می آید پیش او و بین جبرئیل که روح اعظم است، نباشد، امکان ندارد این معنا و این تناسب بین جبرئیل که روح اعظـم اسـت و انبیـای درجه اول بوده است مثل رسول خدا و موسی و عیسی و ابراهیم و امثـال اینهـا، بـین همـه کـس نبوده است... فقط این است که برای حضرت زهرا (س) است که آن که من دیده ام کـه جبرئیـل بـه طور مکرر در این 75 روز وارد می شده و مسائل آتیه ای که بر ذریه او می گذشته است، آن مـسائل را می گفته است و حضرت امیر هم ثبت می کرده است... در هر صورت، من این شرافت و فـضیلت را از همه فضایلی که برای حضرت زهرا ذکر کرده اند ـ با اینکه آنهـا هـم فـضایل بزرگـی اسـت ـ ایـن فضیلت را من بالاتر از همه می دانم که برای غیر انبیاء (علیهم السلام) آن هم نه همـه انبیـاء ، بـرای طبقه بالای انبیا (علیهم السلام) و (بعض) از اولیائی که در مرتبه آنها هست، برای کس دیگر حاصل نشده... و این از فضایلی است که از مختصات حضرت صدیقه (سلام االله علیها) است.
🍃 🌸@shahid_ahmadali
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📍اين همون نمازی هست كه اكثر علماحاضرند با هفتاد سال عبادت عوض كنند.
♡شما دعوت شدید♡
,,,🍃🌺♡🌺🍃,,,
🍃 🌸@shahid_ahmadali
🍃🦋🍃
#شَھیدانھ
|💔| پیشونی بند ها رو با وسواس زیر و رو می ڪـــرد...
_ پرسیدم: دنبال چی میگردے؟!
_گفت:سربند یا زهــ♡ـــرا ''س'' .
_گفتم:یڪـیش رو بردار ببند دیگھ چه فرقے داره..
_ گفت:نه آخــہ من مادر ندارم🙃💔
🍃@shahid_ahmadali🌸
🦋ڪانال شھید احمد علے نیّرے✨
🍃🦋🍃
#سردار_مَــن🕊
آنجا ڪھ همیشہ
خاݪے اسٺــــ ،
جاے تؤ آݩجاسـت...''💔|🥀''
''علیرضا آذر''
🍃@shahid_ahmadali🌸
🦋ڪانال شھید احمد علے نیّرے✨
@Ebrahimhadi-سه دقیقه در قیامت24.mp3
10.57M
🍃🍃
🎙 #کتاب_صوتی سه دقیقه در قیامت
💫قسمت آخر: مدافعان وطن
#پــــــــایــــــان
▪️▪️▪️▪️▪️
@shahid_ahmadali
🍃🍃
مستند #سه_دقیقه_در_قیامت
🦋 مدافعان وطن🦋
مدتی از ماجرای بیمارستان گذشت پس از شهادت دوستان مدافع حرم ،حال و روز من خیلی خراب بود من تا نزدیکی شهادت رفتم اما خودم میدانستم که چرا شهادت را از دست داده ام .!!به من گفته بودند که هر نگاه حرام حداقل ۶ ماه شهادت آنان که عاشق شهادت هستند را عقب می اندازد .روزی که عازم سوریه بودیم پرواز ما با پرواز آنتالیا همزمان بود، چند دختر جوان با لباس هایی بسیار زننده در مقابل من قرار گرفتند و ناخواسته نگاه من به آنها افتاد، بلند شدم و جای خودم را تغییر دادم .هر چه خواستم حواس خودم را پرت کنم انگار نمیشد. اما دیگر دوستان من در جایی قرار گرفتن که هیچ نامحرمی در کنارشان نباشد، این دختران دوباره در مقابل من قرار گرفتند، نمیدانم شاید فکر کرده بودند من هم مسافر آنتالیا هستم، هرچه بود گویی ایمان و اعتقاد من آزمایش شد، گویی شیطان و یارانش آمده بودند تا به من ثابت کنند، هنوز آماده نیستی. با اینکه در مقابل عشوهای آنان هیچ حرف یا عکس العملی نشان ندادم، اما متاسفانه نمره قبولی از این آزمون نگرفتم. در میان دوستانی که با هم در سوریه بودیم چند نفر دیگر را می شناختم که آنها را جزو شهدا دیده بودم.
می دانستم آنها نیز شهید خواهند شد. یکی از آنها علی خادم بود، علی پسر ساده و دوست داشتنی سپاه بود، آرام بود و با اخلاص. توی فرودگاه در جایی نشست که هیچ کسی در مقابلش نباشد تا یک وقت آلوده به نگاه حرام نشود در جریان شهادت رفقای ما علی هم مجروح شد، اما همراه با ما به ایران برگشت. من با خودم فکر می کردم که علی به زودی شهید خواهد شد اما چگونه و کجا!!؟؟ یکی دیگر از رفقای ما که او را در جمع شهدا دیده بودم اسماعیل کرمی بود. او در ایران بود و حتی در جمع مدافعان حرم حضور نداشت اما من او را در جمع شهدا ای که بدون حساب و کتاب راهی بهشت می شدند مشاهده کردم. من و اسماعیل خیلی با هم دوست بودیم یکی از روزهای سال ۹۷ به دیدنم آمد ،یک ساعتی با هم صحبت کردیم اسماعیل خداحافظی کرد و گفت قرار است برای ماموریت به مناطق مرزی اعزام شود. رفقای ما عازم سیستان شدند مسائل امنیتی در آن منطقه به گونهای است که دوستان پاسدار برای مأموریت به آنجا اعزام میشوند. فردای آن روز سراغ علی خادم را گرفتم، گفتند رفته سیستان ،یک باره به خودم گفتم نکند باب شهادت از سیستان برای او باز شود؟؟ سریع با فرماندهی مکاتبه کردم و با اصرار تقاضای حضور در مرزهای شرقی را داشتم اما مجوز حضور ما در سیستان صادر نشد.
مدتی گذشت، با رفقا در ارتباط بودم اما نتوانستم آنها را همراهی کنم. در یکی از روزهای بهمن ۹۷ خبری پخش شد ،خبر خیلی کوتاه بود اما شوک بزرگی به من و تمام رفقا وارد کرد. یک انتحاری وهابی خودش را به اتوبوس سپاه میزند و ده ها رزمنده را که ماموریتشان به پایان رسیده بود به شهادت میرساند. سراغ رفقا را گرفتم ،روز بعد لیست شهدا ارسال شد علی خادم و اسماعیل کرمی هر دو در میان شهدا بودند. البته بعد از شهادت دوستانم راهی مرزهای شرقی شدم مدتی را در پاسگاههای مرزی حضور داشتم، اما خبری از شهادت نشد!! یک روز دو پاسدار را دیدم که به مقرر ما آمدند و با دیدن آنها ها حالم تغییر کرد، من هر دوی آنها را دیده بودم که بدون حساب و در زمره شهدا و با سرهای بریده شده راهی بهشت میشوند. برای اینکه مطمئن شوم، به آنها گفتم: نام هر دوی شما محمد است؟؟ درسته؟؟ آنها تاکید کردند و منتظر بودند که من حرف خود را ادامه دهم، اما بحث را عوض کردم و چیزی نگفتم. من در اداره مشغول به کار بودم با حسرتی که غیر قابل باور است یک روز در نمازخانه ی اداره دو جوان را دیدم که در کنار هم نشسته بودند، جلو رفتم و سلام کردم خیلی چهره آنها برایم آشنا بود به نفر اول گفتم من نمیدانم شما را کجا دیدم، ولی خیلی برای من آشنا هستید، میتونم فامیلی شما را بپرسم؟؟
نفر اول خودش را معرفی کرد. تا نام ایشان را شنیدم رنگ از چهره ام پرید!! یاد خاطرات اتاق عمل و غیر برایم تداعی شد. بلافاصله به دوست کناری او گفتم :نام شما هم باید حسین آقا باشه درسته ؟؟اون هم تایید کرد و منتظر شد تا من بگویم که از کجا آنها را می شناسم اما من که حال منقلبی داشتم بلند شدم و خداحافظی کردم. خوب به یاد داشتم که این دو جوان پاسداران را با هم دیدم که وارد برزخ شدند و بدون حسابرسی اعمال راهی بهشت شدند. هردو با هم شهید شدند در حالی که در زمان شهادت مسئولیت داشتند. باز به ذهن خود مراجعه کردم چند نفر دیگر از نیروها برای من آشنا بود ۵ نفر دیگر از بچههای اداره را مشاهده کردم، که الان از هم جدا و در واحدهای مختلف مشغول هستند. اما عروج آنها را هم دیده بودم ،آن ۵ نفر با هم به شهادت می رسند .چند نفری را در خارج اداره دیدم که آنها هم....
▪️▪️▪️▪️▪️
@shahid_ahmadali