شهید دهه هشتادی
شهادتت مبارکا🥰🥺
#شهید
#شهید_دهه_هشتادی
•°•°•°•°•°•°•°○🌸○°•°•°•°•°•°•°•
@vsal_ir 「ᴊᴏɪɴ♡」💫↜
4.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
•••♡•••
تو . . .
به منه عاشق . . .
یه خداحافظ
بـــدهـــکـــارے💔🥀
#شهید
#اینجاشهدایمدافعحرماست
•°•°•°•°•°•°•°○🌸○°•°•°•°•°•°•°•
@vsal_ir 「ᴊᴏɪɴ♡」💫↜
#وصیت_شهدا 🐬 🌸
امام زمان(عج) منتظر شماست که شما را بشناسد.
قلب خود را پاک کنید و همچنان محکم و استوار بر عقیده و ایمان خود باشید و زمان را برای ظهور حضرتش آماده و مهیا سازید.
🌷 #شهید محمدجواد میری
🌹🌸🌹🌸🌹🌸
کجای کارے #صلوات بفرست مومن خدا...
@vsal_ir
شهیدامیرسلیمانی🇮🇷
#خاطره_شہید
بهنمازسیدكهنگاهمیكردمملائكرامیدیدمكهدر صفوفزیبای خویش او را به نظاره نشستهاند.
روبهقبلهایستادمامادلمهنوزدرپیتعلقات بود.
گفتم:"نمیدانم,چرامنهمیشههنگاماقامهنماز حواسمپرتاست."
به چشمانمخیره شد.
گفت: مواظب باش! كسی كه سرنماز حواسش جمع نباشد، در زندگی نیز حواسش اصلاً جمع نخواهد شد.
گفت و رفت.
اما من مدتها در فكر ارتباط میان نماز و زندگی بودم.
بار دیگر خواندم، اما نماز سید مرتضی چیز دیگری بود.
#شهید سید مرتضی آوینی
منبع: كتاب همسفر خورشید
@vsal_ir
شهیدامیرسلیمانی🇮🇷
#خاطره_شهید
با یکی از رفقایش برای خرید نان به سمت نانوایی محله میرفتند که میبینند که چند نفر اراذل و اوباش به نانوایی حمله کردند و با کتک زدن شاطر میخواهند دخل را خالی کنند. ترس و وحشت عجیبی بین مردم افتاده بود. کسی جرات نداشت، کاری کند. محمدرضا سریع خود را وارد معرکه کرد تا مانع شود. اما یکی از اراذل شیشه نوشابه خالی که آنجا بود را به میز کوبیده و با ته بطری شکسته به او حمله میکند. پست گردنش میشکافد، زخمی به عمق یک بند انگشت. در بیمارستان سینا جراحی شد و سر و گردنش بیشتر از هجده بخیه خورد. آن موقع فقط چهارده سالش بود که میخواست امر به معروف کند و جانش را هم به خطر انداخت.
کتابابووصال🌿
#شهید محمدرضا دهقان امیری
@vsal_ir
#خاطره_شهید💬
یکشبنزدیکیهایاذانصبحخوابدیدم که حمیدگفت: «خانومخیلی دلم برات تنگ شده، پاشو بیا مزار» معمولاً عصرها به سر مزارش میرفتم ولی آن روز صبح از خواب که بیدار شدم راهی گلزار شدم، همین که نشستم و گلها را روی سنگ مزار گذاشتم
دختری آمد و با گریه من را بغل کرد، هقهق گریههایش امان نمیداد حرفی بزند، کمی که آرام شد گفت: «عکس شهیدتون رو توی خیابون دیدم، به شهید گفتم من شنیدم شماها برای پول رفتید، حق نیستید، باهات یه قراری میزارم، فردا صبح میام سر مزارت، اگر همسرت رو دیدم میفهمم من اشتباه کردم، تو اگه بحق باشی از خودت به من یه نشونه میدی.»
برایش خوابی را که دیده بودم تعریف کردم، گفتم: «من معمولاً غروبها میام اینجا، ولی دیشب خود حمید خواست که من اول صبح بیام سر مزارش.»
#شهید حمید سیاهکالی
شادی_روح_شهدا_صلوات...
@vsal_ir
آخرین وداع پدر با پسر
#شهید
#شهیدمدافعحرم
•°•°•°•°•°•°•°○🌸○°•°•°•°•°•°•°•
@vsal_ir 「ᴊᴏɪɴ♡」💫↜
#خاطره𓋜
⏎ #هــَمرَزم.شَــهید𖢖⃟
شب قبل از شهادت #بابڪ بود.
یه ماشین مهمات تحویل من بود.
من هم قسمت موشکی بودم و هم نیروی آزاد ادوات.░⃟̶꯭͞ ꯭💣🗡
اون شب هوا واقعا سرد بود.࿐
#بابڪ اومد پیش من گفت:ཽོ
"علی جان توی چادر جا نیست
من بخوابم.پتو هم نیست.✿⃭😕
گفتم :
تو همش از غافله عقبی.ْْْ۪۪۪̽ ̶🙃
بیا پیش من.ღ
گفتم:
بیا این پتو ؛ اینم سوءیچ. ⛓🔑
برو جلو ماشین بخواب، 😅
من عقب میخوابم.★😴
ساعت 3شب من بلند شدم رفتم بیرون
دیدم پتو رو انداخته رو دوش
خودش داره
#نمازمیخونه...⃟ 💭😉
(وقتی میگم ساعت (۳)صبح
یعنی خدا شاهده اینقدر هوا سرده
نمیتونی از پتو بیای بیرون⃟ 🌬❄️ 🤭
گفتم: #بابڪ
با اینکارا شهید نمیشی پسر..😐
حرفی نزد∞͜͡❥•🌸͜͡
منم رفتم خوابیدم.
صبح نیم ساعت زود تر از من رفت
خط و همون روز #شهید.شد.⃟∞😭
💡○•°
,شهید بابک نوری هریس
@vsal_ir
استوری خواهر شهید بابک نوری هریس
#خواهر
#شهید
#استوری
•°•°•°•°•°•°•°○🌸○°•°•°•°•°•°•°•
@vsal_ir 「ᴊᴏɪɴ♡」💫↜