بࢪایدلمردهامفاتحہایبخوانرفیقجان 💔❤️🚶♀
#داداشعباس💚
🌷کانون شهیـد عباس دانشگر🌷
🆔️ @kanoon_shahiddaneshgar
════🦋┄┅✼🌼✼┅┄🦋════
آری درست مثل او ♥️!...
الهی راهتون خدایی
و عاقبتتون شهدایی باشد.
#مکتبشهیدعباسدانشگر
#عاقبتتون_شهدایی
#داداشعـباس 🌙
#کانونشهیدعباسدانشگر
⌈.🌱. @Kanoon_shahiddaneshgar ⌋
12.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🕊دعای برادرجان:
+انشاءالله تو همین راه شهید شیم!
❤️رفیق شهیدم...
با پـرواز تـو زیر دِینـیم...
ما ملتـــ امام حسینـیم!...
#داداشعـباس
#شهید_مدافع_حرم
#مکتبشهیدعباسدانشگر
#پنجشنبه_های_شهدایی
#شهید_عباس_دانشگر
#کانونشهیدعباسدانشگر
⌈.🌱. @Kanoon_shahiddaneshgar ⌋
ماه محرم که فرا میرسید پیراهن مشکی به تن میکرد و چفیه سبز رنگی به گردن می انداخت.
میشد عشق و محبت او به ابا عبدالله را در چهره اش دید، ولی او به شور اکتفا نمیکرد.
به هیاتی میرفت که بار علمی و معرفتی بیشتری داشتند. کنار دوستانش می نشست و سینه زنی که شروع میشد عاشقانه سینه میزد.
♦️"به نقل از برادر شهید"
#خاکـریزخاطـرات #داداشعـباس
#مکتبشهیدعباسدانشگر
#کانونشهیدعباسدانشگر
⌈.🌱. @Kanoon_shahiddaneshgar ⌋
۱۷ ✅ ادامه ی کتابِ
" رفیق شهیدم مرا متحول کرد "
✍ بخش اول
محبت شهید به همکاران
.... بهواسطۀ کمکهای شهید کمکم رفقایم را کنار گذاشتم. پایم به هیئت باز شد و هیئتی شدم. خادمالشهدا شدم. مسیر زندگیام عوض شد. دمدمای خدمت سربازیام بود. به همه میگفتم سرباز سپاه میشوم؛ چون یقین داشتم داداش عباس هوایم را دارد. از زمانی که با شهید رفیق شدم، محبتهای او را در زندگی میدیدم.
بعضیها مسخرهام میکردند که مگر داییات توی سپاه سردار است یا عمویت توی سپاه سرلشکر است؟! کی کارت را درست میکند که بروی سپاه؟! ولی من دلم به عباس گرم بود. برگۀ اعزام خدمتم آمد. آموزشی را در سپاه افتاده بودم. همه تعجب کرده بودند. رفتم. آموزشی تمام شد. یگان خدمتی افتادم نزدیک خانهمان. از ناحیۀ مقاومت تا منرلمان فاصلۀ چندانی نبود. چند ماهی گذشت. یک روز فرمانده ام پیشنهاد داد برای استخدامی سپاه اقدام کنم. اوایل دوست نداشتم؛ چون آشنایی نداشتم. پدرم نه جانباز است و نه ایثارگر. باز به دلم افتاد گفتم: داداش عباس حواسش بهم هست.
بالاخره رفتم برای استخدامی سپاه. مراحل یکی پس از دیگری طی شد. هر جایی که گره به کارم میخورد، به همه میگفتم کسی را دارم که کمکم میکند و هوایم را دارد. همه تعجب کرده بودند که پارتی من کیست. مراحل گزینش سپاه برای استخدامیام تمام شد. الان هم بهلطف داداش عباس لباس سبز پوشیدهام و کادر سپاه هستم. خودش درست کرد که هم سرباز سپاه باشم و هم کادر سپاه.
...
#رفیق_شهیدم_مرا_متحول_کرد
#ادامه_دارد #داداشعـباس
#مکتبشهیدعباسدانشگر
اے شقایـقها...
ایثار از آݩ شماسٺ ڪه دنیا را گوشهاے افڪندید و با پـرواز عاشقـانه خود، بر روزهاے ما نسیـم بهشٺ پاشیدیـد!🪴🕊
#داداشعـباس #جوان_مؤمن_انقلابی
#در_پناه_خدا #مکتبشهیدعباسدانشگر
#کانونشهیدعباسدانشگر
⌈.🌱. @Kanoon_shahiddaneshgar ⌋
۳۷ ✅ ادامه ی کتابِ
" رفیق شهیدم مرا متحول کرد "
✍ بخش اول
محبت شهید به همکاران
...بعد از احوالپرسی گفتم آشنایی با شهید عباس من را کشانده به تلاش برای ورود به دانشگاه امامحسین(علیهالسلام). لطفاً سر مزار شهید برای من دعا کنید تا به هدفم برسم. در کمال ناباوری گفتند که «اتفاقاً الان دارم میرسم سر مزار عباس.»
گفتم: «۲۷ تیر تولدمه و امروز ۲۰ تیره. من هدیۀ تولدم رو از عباس میخوام.»
گفت: «انشاءالله.» بعد کلی التماس دعا گفتم و خداحافظی کردم.
شش روز گذشت. روز ۲۶تیر۱۳۹۷ حوالی ساعت ۵ عصر گوشیام زنگ خورد. شماره خصوصی بود. با تعجب جواب دادم. گفتند: «فردا به گزینش سپاه بیا.» باورم نمیشد. دقیقاً روز تولدم شهید عباس هدیهام را فرستاد. فردایش وقتی رفتم گزینش، فردی که مشخصات شناسنامهایام را بررسی میکرد، گفت: «چقدر خوششانسی که روز تولدت اومدی!» توی دلم گفتم: خوششانسی من رفاقت با شهید عباس بود که لطف خداوند و ائمه اطهار(علیهمالسلام) شامل حالم شد.
وارد دانشگاه امامحسین(علیهالسلام) شدم. در محوطۀ دانشگاه در چندین نقطه عکس شهید عباس نصب است. در مدت دورۀ آموزشی که در دانشگاه بودم، هرجا عکس شهید را میدیدم برای شادی روحش صلوات میفرستادم.
علاقه به شهید عباس باعث شد به فکر برگزاری یک مراسم در شهرستان دزفول بیفتم. پیگیریها نتیجه داد و توانستیم با حضور فرماندهان سپاه و مسئولان شهر مراسم باشکوهی برای شهید بگیریم. در آن برنامه، جوانان زیادی با شهید عباس آشنا شدند. امیدوارم بتوانم رهرو راستین راه شهدا باشم و در این مسیر ثابتقدم بمانم...
...
#رفیق_شهیدم_مرا_متحول_کرد
#ادامه_دارد #داداشعـباس
#مکتبشهیدعباسدانشگر
۳۸✅ ادامه ی کتابِ
" رفیق شهیدم مرا متحول کرد "
✍ بخش اول
محبت شهید به همکاران
🔹آقای عبداللهی :
شهادت دو شهید دلم را به درد آورد: یکی شهادتِ مدافع حرم، شهید اللهدادی که در آتش دشمنان سوخت و دومی شهادت مدافع حرم، شهید عباس دانشگر.
یادم هست تا اسم حضرت زهرا(سلامالله علیها) به میان میآمد، عباس بغض میکرد و حالت مصیبتزدگان را میگرفت و میگفت احساس میکنم که این مادر، همین چند سال پیش به شهادت رسیده است. داغ شهادت اهلبیت(ع) همواره تازه است.
وقتی مثل حضرت زهرا(س) به شهادت رسید، فهمیدم خانم حضرت زهرا(س) از گریههای عباس برایش شهادت نوشت. او مثل خود حضرت زهرا (س)، بین در و دیوار سوخت. هروقت به حرم حضرت معصومه(سلامالله علیها) میروم، به آن بانوی گرامی میگویم دست ما را هم مثل عباس بگیر و نگذار زمینگیر بمانیم.
در حین زیارت احساس میکنم عباس به من میگوید یادت باشد که مسئولیت بزرگی را بر عهده گرفتهای! راست میگوید. میدانم امنیت کشور خیلی دشوار به دست میآید.
یک بار که برای مأموریتی به مرز رفته بودم، لمس کردم که میان امنیت و ناامنی یک تار مو فاصله است. هرشب موقع خواب میگویم: خدایا، حافظ حافظان مرزها باش.
در مأموریتهای جهادی، مسئولیت معرفی شهید عباس را به دوش گرفتم. در این راه مشکلاتی داشتم اما متوقف نشدم و به راهم ادامه دادم. حالا جوانان بسیاری شیفتۀ عباس هستند.
حرف آخر با عباس! تو مرا بیدار کردی. مرا از جهل نجات دادی. زندگیام را مدیونت هستم. الحق که جوانِ مؤمنِ انقلابی بودی و خواهی بود.
...
#رفیق_شهیدم_مرا_متحول_کرد
#ادامه_دارد #داداشعـباس
#مکتبشهیدعباسدانشگر
شھیدبهقلبتنگاهمیکند
اگرجاییبرایشگذاشتہباشۍ
مۍآید؛مۍماند؛لانہ
میکندتاشھیدتکند:))
#شهید_عباس_دانشگر ♥️🌿
#پاسدار_مدافع_حرم #داداشعـباس
#کانونشهیدعباسدانشگر
⌈.🌱. @Kanoon_shahiddaneshgar ⌋
۷۴ ✅ ادامه ی کتابِ
" رفیق شهیدم مرا متحول کرد "
✍ بخش اول
محبت شهید به همکاران
... همانطور که اشک از گونههایم جاری بود، میگفتم: من که یه روزی ادعا داشتم از این کاروان عقب مونده ام. دهههفتادیها از ما جلو زدن. بعد از تمام کردن بار دوم، خواب از سرم پرید. کتاب را کنار گذاشتم؛ اما دیدم یک جاذبۀ معنوی در من ایجاد شده که نمیتوانم از کتاب دل بکنم. مدام عکس شهید را میدیدم و گریه میکردم. این شهید بدجور من را مجذوب خودش کرده بود. تحولی در درونم ایجاد کرد. آن شب در حسرت نرفتن به سوریه میسوختم. دست و صورت را آب زدم. برای بار سوم کتاب را گرفتم و از اول خواندم. این بار به عمق شخصیت شهید بیشتر پی بردم و خداوند متعال را شکرگزاری کردم که در این سفر معنوی گذرم به مسجد جمکران افتاد. گویا روزی من بود که با شهید عباس دانشگر آشنا شوم.
صدای اذان را از مسجد شنیدم. بلند شدم و نماز صبح را خواندم. آن شب یک شب بهیادماندنی برایم بود. جذبه و عشق عباس در دلم طوفانی ایجاد کرد که وصفشدنی نیست. آن شب احساس کردم با شهید رفیق شدهام. با لحن دوستانه و صمیمی به شهید عباس گفتم: اینطور دلم رو منقلب کردی. دستم رو بگیر و کمکم کن تا تعلقات دنیوی اسیرم نکنه و بتونم تا آخر عمر توی مسیر ولایت و شهدا قدم بردارم. یقین کردم منظور آن آقا از چیز گرانبها همین کتاب بود. آن دستورالعمل و وصیتنامۀ شهید بهترین هدیه برایم بود...
...
#رفیق_شهیدم_مرا_متحول_کرد
#ادامه_دارد #داداشعـباس
#کانونشهیدعباسدانشگر
⌈.🌱. @Kanoon_shahiddaneshgar ⌋
°مناجاٺــــ شھـــــدا°
✨خدايا
دلـــــم تنگ است
هم جاهلـــــم هم غافـــــل
نہ در جبهۂ سخـــــت، مےجنگـــــم
نہ در جبهۂ نـــــرم!!!
كربلاے حسيـــــن(علیهالسلام)
تماشاچے نمیخواهد
يا حقـــــے يا باطــــل
راستے من ڪجا هستـــــم؟؟
#شهید_عباس_دانشگر ♥️
#یادداشت_شهید #کـلام_شهید
#جوان_مؤمن_انقلابی #داداشعـباس
#کانونشهیدعباسدانشگر
⌈.🌱. @Kanoon_shahiddaneshgar ⌋
۸۸ ✅ ادامه ی کتابِ
" رفیق شهیدم مرا متحول کرد "
✍ بخش دوم
محبت شهید به برادران
🔹سیدامیرمحمد گنجیپور :
خواب دیدم اذان صبح دارد گفته میشود. بعد عباس بدوبدو دارد میرود بهسمت مسجد، بدون اینکه حرفی بزند. دیگران هم بهش سلام میکردند. سرش را بهنشانۀ پاسخ سلام تکان میداد و میرفت. همان لحظه بود که اذان صبح گوشیام من را از خواب بیدار کرد.
...
#رفیق_شهیدم_مرا_متحول_کرد
#ادامه_دارد #داداشعـباس
#مکتبشهیدعباسدانشگر
#کانونشهیدعباسدانشگر
⌈.🌱. @Kanoon_shahiddaneshgar ⌋