🍃📚 #روایتی_از_کتاب_ابووصال؛
یکی از رفقا و هم دانشگاهی هایش تعریف میکرد که با محمد پینت بال میرفتیم.
به شوخی به شهید دهقان گفتم: آقا همه تیرها عین این بازیهای کامپیوتری به سر و کله من خورد.
او گفت: اشکال نداره داداش! چه چیزی بهتر از اینکه بی سر شهید شوی.
خودم گلوله بارانش کرده بودم، به شوخی گفتم چیزی نصیب تو نمیشود محمد! همه تیرهایی که نثارت کردم به سینه و پهلوهایت خورد.
وقتی که پیکرش را آوردند و نحوه شهادتش را فهمیدم نابود شدم.
با خودم فکر کردم اشتباه از من بود که گمان میکردم چیزی به تو نمیرسد.
🍃📚| @shahid_dehghan
دوبال هدیه گرفت از خدا بجای دودست
سپس فرشته شد و سمت بی کران پرزد
🍃| @shahid_dehghan
بنازم آنکه دایم گفتگوی کربلا دارد
دلی چون جابر اندر جستجوی کربلا دارد
دلش چون کربلا کوی حسین است
نمی داند که همچون دوردستان آروزی کربلا دارد
⚫| @shahid_dehghan
هدایت شده از کانال رسمی شهید محمدرضا دهقان امیری
•┄❁ #قرار_شبانہ ❁┄•
فرستـادن پنج #صلواتــ
بہ نیتــ سلامتے و ٺعجیـل در #فرجآقاامامزمان«عج»
هدیہ بہ روح مطهر شهید
#محمدرضا_دهقان♥️
| @shahid_dehghan |
هدایت شده از کانال رسمی شهید محمدرضا دهقان امیری
•┄═•بسم الله الرحمن الرحیم•═┄•
ذڪر روز شنبــه:
یـا رَبَّ الْعالَمین🌺🍃
ای پروردگـار جهانیـان.
تعداد:
١٠٠ مرتبه
#صبحتون_شهدایی
🌺•┄═•═┄•🍃
@shahid_dehghan
🍃•┄═•═┄•🌺
▪️ #روز_چهل_ام
به #نیابت از شهید مدافع حرم
#سجاد_طاهرنیا
تولد:۱۳۶۴/۵/۲۳رشت
شهادت:۱۳۹۴/۸/۱سوریه
مزار گلزار شهدای رشت
🏴| @shahid_dehghan
@Shahrah4_5852924329951496216.mp3
زمان:
حجم:
8.03M
چهل روزه که دارم می میرم برات
چهل روزه که به من نیفتاده نگات ...
🍃🎵| حاج محمود کریمی
#اربعینحسینیتسلیت
| @shahid_dehghan |
شب میان عاشقان شوری دگر بود
از اتفاقی تازه قلب شب خبر بود
مرغان عاشق زین قفس پرواز کردند
پرواز را تا بیکران آغاز کردند
🍃| @shahid_dehghan
📚 #روایتی_از_کتاب_ابووصال:
اوایل آشنایی من و محمدرضا، وقتی دم به دم همدیگر دادیم یادم میآید که به دلیل تسلط من بر حرفه عکاسی زیاد در این مورد صحبت می کردیم. محمد به این رشته علاقه داشت و میگفت: به عکاسی علاقه مندم و در مقابل تو هیچ هنری ندارم.
وقتی می دیدم اینطوری مودبانه حرف میزند و افتاده حال است به شوخی میگفتم: چقدر مودب هستی آقا جون شهید بازی در نیار. او جواب می داد: ما هنر شهادت نداریم.
هر بار این این جمله را از او می شنیدم در دلم نهیبی میزدم و نگاهی به چهره محمد میکردم و در دلم میگفتم: احساس میکنم تو هنرش را داری. به خودش هم چند بار گفتم. جوابش این بود: «من آرزوی شهادت دارم اما خداوند صلاح ما را بهتر میداند.»
📚| @shahid_dehghan