💌| #تفکر
امام گفته بود مثل چمران بمیرید،
اگه قراره مثل چمران بمیریم و شهید بشیم
باید مثل چمران زندگی کنیم ،
چمران تو یه لحظه شهید نشد
یه عمر شهید زندگی کرد...
🍃💌| @shahid_dehghan
کانال رسمی شهید محمدرضا دهقان امیری
💌| #تفکر امام گفته بود مثل چمران بمیرید، اگه قراره مثل چمران بمیریم و شهید بشیم باید مثل چمران زندگ
#امامزمانم 🌸
| @shahid_dehghan |
✨ یا نور ✨
#رود_به_خواب_دو_چشم_از_خیال_تو_هیهات
✍🏻 به قلم خواهر بزرگوار شهید:
..... 🎬 پرده اول 🎬 ....
-- محمدرضا! ساعت سه صبحه! روزِ خدا رو ازت گرفتن؟ صبح قرآن بخون خب!!
-- دیر نمیشه مامان! میخوابم، بذار اذان صبح برسه، نماز بخونم، میخوابم.
.... 🎬 پرده دوم 🎬 ....
-- محمد! ساعت ۹ صبح نمازِ چی میخونی؟ بین صبح و ظهر هم نماز داریم مگه؟ خجالت نمیکشی؟
-- اتفاقا چون از خدا خجالت میکشم دارم میخونم، اگه قرار بود از شما خجالت بکشم که وقتی قضاشد اصلا نباید میخوندم! دیشب خسته بودم، خواب موندم، عمدی نبود. خدا رحیمه...
.... 🎬 پرده سوم 🎬 ....
محمد، در خیابان بهشت، در معراج شهدای تهران، خسته و زخمی و آرام خفته است...
خانه اما پر است از بهتی عظیم و سکوتی مملو از طوفان...
نیمه های شب گاهی لرزان از خواب می پَرم و غم تمام دلم را میگیرد: انگار پروازش واقعی ست.
چند دقیقه ای که خواب مهمان چشمانم میشود، باز مدام زمزمه میکنم: بدنش سرد است، دستش، سینه اش، انگار زمین خورده، صورتش هم زخم دارد، لبهایش چرا خشک است؟ نکند باز هم ماجرای عطش؟ خواهر فدایت، مگر در تهران نیستی؟ برگرد... و باز انگار تازیانه ای از خواب بیدارم میکند. تا صدای اذان صبح بلند میشود.
همه انگار بار بیست سال زندگی محمد را یک شبه بر دوش کشیده اند؛ خسته از جا برمی خیزند. صدای ناله ای در سجده نماز بلند است. شاید صدای قلب مادر، شاید صدای دل پدر، شاید...
-- محمد را برای نماز بیدار کردید؟؟؟
منتظر جواب نمی مانم و وارد اتاقش میشوم: محمد جان! بلند شو وقت نماز است، محمد، محمدرضا.
می نشینم روی همان قسمتی از فرش که میدانم محل خوابش بوده، دستی به فرش میکشم و باز بارانی سوزناک مهمان چشمانم میشود: آخر عزیزدلم! در معراج چه میکنی؟ وقت نماز است، بیدار شو....
.... 🎬 پرده چهارم 🎬 ....
مدتها از شهادش گذشته. جوانی خسته از بی هدفی و بیهودگی روزانه، در خوابی عمیق و پر از غفلت فرورفته، که دلبری مهمانش میشود. نیمه شب او را در آستانه درب اتاقش تمام قد میبیند، لبخندی میزند و میگوید: آقامصطفی! بیدار شو! وقت نماز صبح است...
و دلبری ها و حماسه های محمدرضا همچنان ادامه دارد...
____
🥀 ناگهان آمد و زد، آمد و کشت، آمد و برد
🥀 او فقط آمده بود از دل ما رد بشود...
🌼| @shahid_dehghan
🍃💌| #یامعصومه_بی_بی_اشفعی_لنا_فی_الجنه
حور وقتی در بهشت از عِطرِ گل تر می شود
بر زمین می آید و این گونه " دختر " می شود
رنگ و بو می گیرد از او خانه ی ما و شما
مثلِ گلدانی که با گل ها معطّر می شود
گل شکوفا می شود ، قدری تبسّم می کند
باغِ ما زیبایی اش چندین برابر می شود
خب تصوّر کن گلِ یاسی که در پاکیزگی
آبنوشش متّصل با حوضِ کوثر می شود ...
هشت عطر از هشت گل با هم تلاقی می کنند
حاصلش ریحانه ی موسی بن جعفر می شود
🔸ولادت حضرت معصومه مبارک(س)
🔹روز دختر هم به همه خواهرای عزیز تبریک میگم از طرف #شهیدمحمدرضادهقانامیرے
🍃| @shahid_dehghan
هدایت شده از کانال رسمی شهید محمدرضا دهقان امیری
•┄❁ #قرار_شبانہ ❁┄•
فرستـادن پنج #صلواتــ
بہ نیتــ سلامتے و ٺعجیـل در #فرجآقاامامزمان«عج»
هدیہ بہ روح مطهر شهید
#محمدرضا_دهقان♥️
| @shahid_dehghan |
کانال رسمی شهید محمدرضا دهقان امیری
•┄═•بسم الله الرحمن الرحیم•═┄• ذڪر روز چهارشنبــه: یـا حَیُّ یا قَیـوم🌻🍃 ای زنـده و پـاینده
نگاه مضطرت را به آسمان نگاه شهـــــدا بینداز
تا لابلای سو سوی عاشقانهشان
تو را هم با خود حل کنند...🌱
آنقدر که آسمان نیمه شبت
نور باران شود...😍
و تو را هم مثل خود
ستــ✨ـــاره کنند..
#شهـــــدا_همیشه_نگاهی💔
#شبتون_شهدایی
💌| @shahid_dehghan
دی ماه نود و سه قرار پینت بال خاطره انگیزی داشتیم که این عکس، یادگاری از آن روز سرد زمستان بود...
محمد هزارتا تیر پینت بال از بیرون جور کرده بود تا بابت بینت بال نت برگیمون، پولی بابتش ندیم...
اما اونا زرنگتر بودند و تیر های محمدو قبول نکردند...
ما هم بعدا به عنوان تیر دارت ازشون استفاده کردیم 😁
موقع اجرای بازی، محمد خیلی نترس و مدعی بود؛ به خاطر همین محافظ تنش نمیکرد و اگر حواس داور رو پرت میدید کلاهش رو برمیداشت...
تو بازی خیلی پر جنب و جوش بود و معمولا جلو تر از همه میزد به دل حریف...
اونقدر حرفه ای نبود که تیر نخوره ولی کم نمیاورد...
تو مسیر رفت و آمد پینت بال یک یادگاری هم روی اگزوز موتورش به جا گذاشت که کفش نو و تمیز یکی از دوستانمون از حرارت آب شده بود و هنوز قابل مشاهده ست...😅
🔺نقل از دوست #شهیدمحمدرضادهقان
@Shahid_Dehghan