eitaa logo
کانال رسمی شهید محمدرضا دهقان امیری
6.6هزار دنبال‌کننده
10.7هزار عکس
3.4هزار ویدیو
69 فایل
﷽ [ مـن شنیـدم سـر عشـاق به زانـوے شمـاست و از آن روز سـرم میـل بریـدن دارد ] • ↫زیر نظر خانواده‌‌ محترم‌ شهید "تنھا کانال‌ رسمی‌ شهید در پیامرسان‌ ایتا" 📞| روابط عمومی: @Ghoqnooos_7494 ارتباط باخادم : @Ebno_zahra135 تبلیغات : @Vesal_Tablighat
مشاهده در ایتا
دانلود
خواب نورانی حدود ساعت دو تا سه نصفه شب خواب عجیبی دیدم. خانه ‌مان نورانی شده بود و من دنبال منبع نور بودم. دیدم پنجره آشپزخانه تبدیل به در شده و شهدا یکی یکی وارد خانه‌ام شده‌اند. همه جا را پر کرده‌اند و با لباس نظامی و سربند، دست در گردن یکدیگر به هم لبخند می‌زنند. مات نگاه‌شان کردم و متوجه شدم منبع نور از دو قاب عکس برادران شهیدم است. آن شب برادر شهیدم محمدعلی به خوابم آمد و در حالتی روحانی سه بار به من گفت نگران نباش؛ محمدرضا پیش ماست. آن شب تا صبح اشک ریختم و دعا خواندم. بعدها گفتند همان ساعت سه هواپیما حامل پیکر محمدرضا و بقیه شهدا روی زمین نشست. راوی: مادر شهید @shahid_dehghan
کنترل نگاه هیچ‌گاه مستقیم به نامحرم نگاه نمی‌کرد و به شدت #مقید و #چشم_پاک بود. اوقاتی که در مهمانی‌های خانوادگی بود، اگر بانوان حضور داشتند #حریم_شرعی را رعایت می‌کرد. اگر جمع بابت موضوعی می‌خندیدند، سرش را پایین می‌انداخت و می‌خندید. راوی: مادر بزرگوار شهید #ابووصال @shahid_dehghan
همدم شهرستانی‌ها در رفاقت با بچه‌های شهرستانی دانشگاه مطهری کم نمی‌گذاشت. با آن که رفقای تهرانی زیادی داشت، اما برایش فرقی نمی‌کرد. #بامرام بودن و #بامعرفت بودن را برای هما یکسان می‌دانست و علاقه‌اش به دوستان شهرستانی زیاد بود. راوی: دوست شهید #ابووصال 🍃💔| @Shahid_dehghan
قهر بی کینه در دنیای رفاقتش قهر و آشتی با هم بود. دعوا و آرامش هم بود. #دیر_عصبانی می‌شد و اگر از دست کسی ناراحت بود، بی‌محلی می‌کرد و توجهی نداشت. قهر می‌کرد، اما #کینه‌ای نبود. طاقت قهرهای طولانی را نداشت و عاطفی و دل‌نازک بود و زود آشتی می‌کرد. اما هربار که آشتی می‌کرد، صمیمیت‌ها چند برابر می‌شد. راوی: دوست شهید #ابووصال @shahid_dehghan
آماده شدن برای سربازی امام زمان"عج" ساعت 8 شب از دانشگاه به خانه می‌آمد و سریع لباسش را عوض می‌کرد تا خودش را به باشگاه برساند و ساعت 12شب به خانه بازمیگشت. آنقدر خسته بود که کوله پشتی‌اش را روی زمین می کشاند و همان جا روی زمین دراز میکشید و می‌خوابید تابرای فردا آمادگی داشته باشد که به باشگاه برود، برای کارهایش برنامه ریزی داشت و هدفش را تعریف کرده بود. دوسال سختی های دوره آموزشی و باشگاه رفتن را به جان خریده بود تا خودش را برای سربازی امام زمان عج آماده کند. می گفت سرباز آقا باید سالم باشد و بدنی قوی داشته باشد؛ وقتی آقا ظهور کند برای سپاهش بهترین‌ها را انتخاب میکند. من هم باید به آن درجه برسم؛ اعتقادش این بود. راوی: مادر شهید #ابووصال @shahid_dehghan
جنگجوی منتظر تاکید داشت که به عنوان منتظر واقعی نباید شعارگونه رفتار کرد و فقط دهان را باذکر اللهم عجل لولیک الفرج پر کرد. باید رزم بلد بود و جنگیدن دانست؛ امام زمان"عج" جنگجو لازم دارد، آیا وقتی که ظهور کند میتوانیم در سپاه حضرت خدمت کنیم؟ چیزی از هنر رزم و جنگ بلدیم؟! راوی: دوست شهید @shahid_dehghan
غیرت زینبی درباره حجاب و غیرت دینی دیدگاه خودش را داشت. در مقتل‌ها و مدح‌ها و سخنرانی‌ها وقتی از افتادن روسری از سر حضرت زینب"س"، از کوبیدن سربانو به محمل و خونین شدن پیشانی و پریشان شدن موها و کنار‌ رفتن حجابشان گفته می‌شد، اصلا باور نمی‌کرد. می‌گفت: من نمی‌توانم این ‌حرف‌ها را بپذیرم و قبول ندارم کسی که دختر حضرت علی"ع" و حضرت فاطمه"س" است، خودش متوجه نباشد که حجابش کنار رفته است. از آن طرف، مگر لباس و پوشش عرب‌ها یک لایه است که حجاب‌شان در آن لحظه برداشته شود، این‌ها تهمت و بی‌احترامی به حضرت زینب"س" است. نه تنها ایشان، درباره دختران کوچک امام حسین"ع" نیز نداشتن حجاب محال است. راوی: مادر شهید @shahid_dehghan
نیمه پنهان حالات معنویش را حفظ میکرد و اصلا اهل بروز دادن نبود. معنویتش را پشت شوخی هایش پنهان می کرد. اگر مواقعی بود که می فهمید طرف مقابلش می خواهد از اوضاع معنویش اطلاع پیدا کند، مطلقا چیزی نمی گفت مگر که خودش حرف بزند. نقل شده از @shahid_dehghan
‍ 🍃سخنان رهبری را گوش می داد و پیگیری می کرد. پرینتشان را می گرفت و زیر سخنان ایشان خط می کشید. اگر به اینترنت دسترسی نداشت، روزنامه می خرید. می نشست و با دقت مطالعه می کرد. بین مطالب چاپ شده در روزنامه ها مقایسه می کرد و می گفت این روزنامه سخنان حضرت آقا را حذف کرده و یا فلان روزنامه همه فرمایشات را کامل چاپ کرده است. 🔺نقل از مادر شهید بر اساس روایتی از کتاب ♦️امام خمینی (ره): "پشتیبان ولایت فقیه باشید تا به مملکت شما آسیبی نرسد." 🆔 @shahid_Dehghan
حلقه آتش گاهی از دست بعضی آدمها ناراحت میشدم و درد و دل می کردم و گله مندی داشتم. میگفت که خدا عاقبت همه ما را ختم به خیر کند. آتش دارد دورمان حلقه میزند و به این شکل به من می فهماند که غیبت نکنم. 📝|نقل شده از @shahid_dehghan
خواب نورانی حدود ساعت دو تا سه نصفه شب خواب عجیبی دیدم. خانه ‌مان نورانی شده بود و من دنبال منبع نور بودم. دیدم پنجره آشپزخانه تبدیل به در شده و شهدا یکی یکی وارد خانه‌ام شده‌اند. همه جا را پر کرده‌اند و با لباس نظامی و سربند، دست در گردن یکدیگر به هم لبخند می‌زنند. مات نگاه‌شان کردم و متوجه شدم منبع نور از دو قاب عکس برادران شهیدم است. آن شب برادر شهیدم محمدعلی به خوابم آمد و در حالتی روحانی سه بار به من گفت نگران نباش؛ محمدرضا پیش ماست. آن شب تا صبح اشک ریختم و دعا خواندم. بعدها گفتند همان ساعت سه هواپیما حامل پیکر محمدرضا و بقیه شهدا روی زمین نشست. راوی: مادر شهید @shahid_dehghan
🍃بسمـ رب شهدا والصدیقین 🍃 #خاطره 🕊 محمدرضا فوق‌العاده از خودش مراقبت می‌کرد, ظاهر امروزی داشت و اصلا به ظاهرش پایبند نبود. به خاطر پاکی و صداقت درونش خدا خریدارش شد. 🙂 محمدرضا موقعیت‌های زیادی داشت و می‌توانست کارهای زیادی که همه جوانان می‌کند را انجام دهد اما محمدرضا در چارچوب‌های مشخص حرکت می‌کرد. با تمام وجود می‌گفت من #سرباز_امام_زمانم ❤️و سر این موضوع می‌ایستاد. #نقل_از_مادربزرگوار_شهید 🌹 #ابـــووصــال 🍃❤️| @shahid_dehghan