#با_علی_تا_مهدی♡
امام عݪے(؏):
در آغاز سرما خود ࢪا بپوشانيد و در پايانـش آن را دريابيد
زيࢪا با بدنـها همان می كند كھ با برگ درختان خواهـد ڪرد
آغازش مے سوزاند و پايانـش می رويانـد.🍂≡
8.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
گـناهیـعنـے: ↡
خـداحـافـظمـهـدێ(؏ـج)
#جمعههایانتظار💙
هیچ وقت دماغتو بالا نکش!
اگر بالا جا داشت، نمیومد پایین!
"مادربزرگ خدا بیامرزم"
خدایی فیلسوفی بوده واس خودش!😂😂
از صبح ۳ بار رفتم سر یخچال هیچی توش نبود واسه اینکه غرور پدرم حفظ بشه آب خوردم
بار سوم گفت : یابو چی میزنی انقد آب میخوری؟ پول آب میدیمااا 😂😂
این دنیا ارزش نداره😔
خودتو اذیت نکن😞
بقیه رو اذیت کن😂😂
امروز بابام تلفنى داشت با دوستش حرف میزد بهش گفت:
«حالا اگه مسیرتون اینورا خورد مزاحممون بشید»
ینی عاشقه مهمون نوازی و صداقتشم 😂😂
صبح جلوی پارکینگ مردم ماشین رو پارک کردم🚘📛
مرده اومد تشکر کرد😳😥 🙏
گفت خانمم میخواست ماشین رو برداره نتونست 😂😜
#حاجحسینیکتا:
هر زمان کہ براۍ خدا فکر و برنامهریزۍ و اقدام ڪردیم ، خدا بہ آن برڪت دادھ و حرڪت را هموار ساختہ است...🙃
+ مثلا اینطورۍ درس بخونیمツ🌱
رمان عشق گمنام
پارت ۸۰
(۳سال بعد)
ویدا: میگم آوا اگه بچه پسر بود اسمشو چی میخوای بزاری ؟
یه لواشک برداشتم گفتم :نمیدونم .
ویدا:اممممم من خودم انتخاب میکنم .
بعد هم اگه پسر شد باید بشه دوماد خودم .
من:چی چیو باید بشه داماد خودت من پسرمو به دخترت نمیدم .بعد هم تو که دختر نداری ویدا جان .
ویدا:از خداشم باشه خودم اسمشو انتخاب میکنم ، ودوماد خودم انتخابش میکنم .
من:باشه بابا حالا اسمشو چی میخواهی بزاری؟
ویدا:امممممم سامیار قشنگه ، آروین هم قشنگه ، آرتین قشنگه، مجتبی قشنگه، مهدی قشنگه ، مصطفی قشنگه اممم ...
من:جمع کن این بساطو من الان از بین این همه اسم کدومو بزارم هان .
صدای از پشت سرم اومد .
&:بچه منه شما میخوایین اسم بزارین .؟؟؟
علی بود
من: علی تو چه اسمی میگی؟
علی لواشک رو از دستم گرفت گفت: امم دختر بود زهرا پسر هم بود علی
من:هاااااان علی ،، علی که خودتی .
علی خندید گفت: به دلم خورده بچه بعد از شهادت من به دنیا میاد میخوام....
نزاشتم ادامه بده گفتم :علی بار اولت که نیست داری میری سوریه ان ءاشالله میری میایی .
امروز هم میریم ببینیم جنسیت بچه چیه .
علی خندید بلند شد رفت داخل آشپزخانه خونه .
ویدا: نکنه داداش راست بگه ؟؟
من: عه ویدا .....
خودمم نمیدونم حرفی که علی زدو دیگه کجای دلم بزارم .
علی از داخل آشپزخانه گفت :ویدا زنگ بزن آرمان بگو زود بیا اینجا .
ویدا: ،نه دیگه من برم .
علی:همینی که من میگم بگو بیاد .
ویدا:باش .
****
ویدا زنگ زد آرمان ،آرمان هم اومد .
علی :خب خانما چی میخوری؟ که ما دوتا براتون درست کنیم ؟
ویدا :چای خدای من امممممم من ماکارانی میخوام .
من:منم لازانیا .
علی :ای به چشم .
علی: آرمان تو غذای خانومتو درست کن منم غذای خانمم .
ارمان خندید گفت: اینقدر راه منو کشوندی که آشپزی کنم .
علی :بله .
ادامه دارد ......🥀
نویسنده:فاطمه زینب دهقان🌼
کپی فقط با نام نویسنده مجاز است🥀
رمان عشق گمنام
پارت ۸۱
من:علی خیلی خوشمزه شده .دیگه بقیه غذا هارو خودت درست کن .
علی یه لبخند ملیح زدو هیچی نگفت .
ویدا: آرمان چرا اینقدر تنده ؟؟؟؟؟
آرمان: چمیدونم والا
ویدا: توکه میدونی من مثل تو غذا های تند نمیخورم .
خندیدمو گفتم: دعوا بسته . یکم بخندیم بابا .مثل اینکه فردا قراره علی بره سوریه .
بفرمایید لازانیا میل کنین .
آرمان به شوخی گفت: علی سوغاتی یادت نره ها .
علی دستشو گذاشت روی چشماش گفت:ای به چشم .برادر خانم .
آرمان: فقط من سوغاتی بالا ۳۹۰هزار تومن میخوام .
ویدا:حالا اون ۹۰تومن واس چیه .
ارمان: گفتم یکم باکلاس بشه .
علی :😂😂😂
من: خب آقایون حالا که غذا پختین ظرف هارو هم بشورین .
آرمان :ای خدا علی همش تقصیر توعه 😩😩😩😩😩😩😩
علی: بلند شو اینقدر هم ناز نیار که خانما نازتو نمیکشن .
روبه ویدا گفتم :خودمون بیا بریم . اونجا بشینیم .
ویدا:بریم .
علی آرمان به طرف ظرف شوی منو ویدا هم به طرف مبل ها .
****
ویدا: ای عمه فداش بشه .پس پسره .
داداش امشب شام مهمون توعیم ها .فردا که میری نمیشه .
علی :چشم امشب شام مهمون من رستوران دشت بهشت .
آرمان:چه شود .
من: الان که معلوم شد بچه پسره بریم یه چند تا وسیله بخریم .
علی :من میخوام بیشتر وسایل پسرم صورتی باشن .😌
ویدا: داداش تب که نداری ،پسر آخه صورتی؟؟؟؟
علی:مگه چیه؟ کی گفته پسرا از رنگ صورتی خوششون نمیاد ؟
ادامه دارد ........🥀
نویسنده:فاطمه زینب دهقان🌼
کپی فقط با نام نویسنده مجاز است🥀