eitaa logo
|قرارگاه شہید محمدرضا دهقان امیرے|♡
1.3هزار دنبال‌کننده
20.6هزار عکس
7.2هزار ویدیو
764 فایل
⭕کانال شهید محمدرضا دهقان امیری شهادت،بال نمیخواد،حال میخواد🕊 تحت لوای بی بی زینب الکبری(س)🧕🏻 و وقف شهید مدافع حرم محمدرضا دهقان🌹 کپی: حلالِ حلال🌿 خادم الشهدا(ادمین تبادل ): @arede1386
مشاهده در ایتا
دانلود
♡ امام عݪے(؏): در آغاز سرما خود ࢪا بپوشانيد و در پايانـش آن را دريابيد زيࢪا با بدنـها همان می كند كھ با برگ درختان خواهـد ڪرد آغازش مے سوزاند و پايانـش می رويانـد.🍂≡
هیچ وقت دماغتو بالا نکش! اگر بالا جا داشت، نمیومد پایین! "مادربزرگ خدا بیامرزم" خدایی فیلسوفی بوده واس خودش!😂😂
از صبح ۳ بار رفتم سر یخچال هیچی توش نبود واسه اینکه غرور پدرم حفظ بشه آب خوردم بار سوم گفت : یابو چی میزنی انقد آب میخوری؟ پول آب میدیمااا 😂😂
این دنیا ارزش نداره😔 خودتو اذیت نکن😞 بقیه رو اذیت کن😂😂
امروز بابام‌ تلفنى داشت با دوستش حرف میزد بهش گفت: «حالا اگه مسیرتون اینورا خورد مزاحممون بشید» ینی عاشقه مهمون نوازی و صداقتشم 😂😂
صبح جلوی پارکینگ مردم ماشین رو پارک کردم🚘📛 مرده اومد تشکر کرد😳😥 🙏 گفت خانمم میخواست ماشین رو برداره نتونست 😂😜
: هر زمان کہ براۍ خدا فکر و برنامه‌ریزۍ و اقدام ڪردیم ، خدا بہ آن برڪت دادھ و حرڪت را هموار ساختہ است...🙃 + مثلا‌ اینطورۍ درس‌ بخونیمツ🌱
⟮ درمیدان‌مبارزه‌قدکشیده‌ایم ؛)💣🌱! ⟯
رمان عشق گمنام پارت ۸۰ (۳سال بعد) ویدا: میگم آوا اگه بچه پسر بود اسمشو چی میخوای بزاری ؟ یه لواشک برداشتم گفتم :نمیدونم . ویدا:اممممم من خودم انتخاب میکنم . بعد هم اگه پسر شد باید بشه دوماد خودم . من:چی چیو باید بشه داماد خودت من پسرمو به دخترت نمیدم .بعد هم تو که دختر نداری ویدا جان . ویدا:از خداشم باشه خودم اسمشو انتخاب میکنم ، ودوماد خودم انتخابش میکنم . من:باشه بابا حالا اسمشو چی میخواهی بزاری؟ ویدا:امممممم سامیار قشنگه ، آروین هم قشنگه ، آرتین قشنگه، مجتبی قشنگه، مهدی قشنگه ، مصطفی قشنگه اممم ... من:جمع کن این بساطو من الان از بین این همه اسم کدومو بزارم هان . صدای از پشت سرم اومد . &:بچه منه شما میخوایین اسم بزارین .؟؟؟ علی بود من: علی تو چه اسمی میگی؟ علی لواشک رو از دستم گرفت گفت: امم دختر بود زهرا پسر هم بود علی من:هاااااان علی ،، علی که خودتی . علی خندید گفت: به دلم خورده بچه بعد از شهادت من به دنیا میاد میخوام.... نزاشتم ادامه بده گفتم :علی بار اولت که نیست داری میری سوریه ان ءاشالله میری میایی . امروز هم میریم ببینیم جنسیت بچه چیه . علی خندید بلند شد رفت داخل آشپزخانه خونه . ویدا: نکنه داداش راست بگه ؟؟ من: عه ویدا ..... خودمم نمیدونم حرفی که علی زدو دیگه کجای دلم بزارم . علی از داخل آشپزخانه گفت :ویدا زنگ بزن آرمان بگو زود بیا اینجا . ویدا: ،نه دیگه من برم . علی:همینی که من میگم بگو بیاد . ویدا:باش . **** ویدا زنگ زد آرمان ،آرمان هم اومد . علی :خب خانما چی میخوری؟ که ما دوتا براتون درست کنیم ؟ ویدا :چای خدای من امممممم من ماکارانی میخوام . من:منم لازانیا . علی :ای به چشم . علی: آرمان تو غذای خانومتو درست کن منم غذای خانمم . ارمان خندید گفت: اینقدر راه منو کشوندی که آشپزی کنم . علی :بله . ادامه دارد ......🥀 نویسنده:فاطمه زینب دهقان🌼 کپی فقط با نام نویسنده مجاز است🥀
رمان عشق گمنام پارت ۸۱ من:علی خیلی خوشمزه شده .دیگه بقیه غذا هارو خودت درست کن . علی یه لبخند ملیح زدو هیچی نگفت . ویدا: آرمان چرا اینقدر تنده ؟؟؟؟؟ آرمان: چمیدونم والا ویدا: توکه میدونی من مثل تو غذا های تند نمیخورم . خندیدمو گفتم: دعوا بسته . یکم بخندیم بابا .مثل اینکه فردا قراره علی بره سوریه . بفرمایید لازانیا میل کنین . آرمان به شوخی گفت: علی سوغاتی یادت نره ها . علی دستشو گذاشت روی چشماش گفت:ای به چشم .برادر خانم ‌. آرمان: فقط من سوغاتی بالا ۳۹۰هزار تومن میخوام . ویدا:حالا اون ۹۰تومن واس چیه . ارمان: گفتم یکم باکلاس بشه . علی :😂😂😂 من: خب آقایون حالا که غذا پختین ظرف هارو هم بشورین . آرمان :ای خدا علی همش تقصیر توعه 😩😩😩😩😩😩😩 علی: بلند شو اینقدر هم ناز نیار که خانما نازتو نمیکشن . روبه ویدا گفتم :خودمون بیا بریم . اونجا بشینیم ‌‌. ویدا:بریم . علی آرمان به طرف ظرف شوی منو ویدا هم به طرف مبل ها . **** ویدا: ای عمه فداش بشه .پس پسره . داداش امشب شام مهمون توعیم ها .فردا که میری نمیشه . علی :چشم امشب شام مهمون من رستوران دشت بهشت . آرمان:چه شود . من: الان که معلوم شد بچه پسره بریم یه چند تا وسیله بخریم . علی :من میخوام بیشتر وسایل پسرم صورتی باشن .😌 ویدا: داداش تب که نداری ،پسر آخه صورتی؟؟؟؟ علی:مگه چیه؟ کی گفته پسرا از رنگ صورتی خوششون نمیاد ؟ ادامه دارد ........🥀 نویسنده:فاطمه زینب دهقان🌼 کپی فقط با نام نویسنده مجاز است🥀