اما‌بی‌بی‌جان.. آقا‌م‌علی‌زخمای‌دلش‌روچه‌کنه💔.!

دل‌پرخونش‌روچه‌کنه‌مادرم؟💔😭

امشب.. امشب‌بچه‌های‌مولام‌یتیم‌میشن💔 امشب.. امشب‌آقام‌بی‌یاورمیشه💔

ازامشب‌آقام‌دیگه‌خواب‌به‌چشماش‌نمیاد💔😭

ازامشب‌بچه‌هابغل‌کی‌بخوابن؟💔😭 پیش‌کی‌باشن؟💔😭

مگه‌میشه‌روضه‌مادر‌شنید‌و...💔 به‌این‌فک‌کنین‌یه‌امام‌حسن‌بودن‌و‌یه‌کوچه... یه‌کوچه‌و‌خاطرات‌حسن...

😭😭😭😭

میخوام‌اززبون‌آقام‌حسن‌بگم‌براتون💔

مادردارۍبانالہ‌هات‌‌آتیش‌بہ‌جونم‌میزنی!!! مامان‌چیزۍتاخونہ‌نمونده! مامان‌‌چراهۍروخاکامیشینی :) مامان‌مسیراین‌طرف‌نیست"💔 بیا‌برگردیم‌خونه💔" به‌بابامیگم‌چه‌بلای‌سرت‌آوردن.. چرا‌هی‌میشینی‌روزمین‌مادرم؟؟💔😭 پاشو‌چیزی‌نمونده.. گریه‌های‌زینب.. بغضای‌حسین.. شونه‌های‌لرزون‌بابا‌حیدر! امی.. توکه‌نمیخوای‌زینب‌اینطور‌ببینت💔😭

ای‌مادر💔😭 همه‌ای‌هستم.. ای‌مادر💔😭 حسن‌مامان‌میشہ‌‌‌دستموبگیرۍ! چشمام‌تارمیبینہ(:💔 حسن‌مامان‌چیزۍبہ‌بابات‌نگۍها.. خدایاامام‌مادوجاجگرش‌آتیش‌گرفت!💔 حالا‌اگه‌یکی‌اومد! یکی‌نه‌..میگن‌چهل‌نفر‌بودن!!!💔 اگه‌در‌رو‌لگد‌بزنن‌این‌در‌با‌شتاب‌باز‌بشه... با‌این‌میخ‌ِمسمار‌داغ... بعد...💔 بعداینکه‌یه‌بانوی‌باردار‌پشت‌درباشه؟؟💔 اخه‌نامررردا یه‌زن‌باردار‌‌..زدن‌داره؟؟؟💔😭 زدن‌مادرجلوی‌پسرزدن‌داره؟؟؟💔😭

ای‌مادرم💔 بمیرم‌برای‌بچه‌های‌بی‌مادرزهرا💔😭 بمیرم‌برای‌شونه‌های‌لرزون‌آقام‌حیدر..💔 اگرباچشم‌دل‌نظارت‌کنی‌میبینیییا😭💔 حسن‌یه‌طرف💔😭 حسین‌یه‌طرف💔😭 زینب‌یه‌طرف💔😭 آقام‌علی.. آخ‌آقاجان.. آخخخخ💔😭😭 اقام‌علی‌یه‌طرف😭💔 نمیدانم‌این‌صحنه‌سخته💔😭 که‌بچه‌های‌مادر.. برای‌آخرین‌بارخودشون‌رو‌روی‌مادر‌انداختن‌وگریه‌ کنان‌طلب‌برگشت‌مادرشان‌بودن😭😭😭💔 یکی‌روی‌سرمادر.. یکی‌روی‌سینه‌مادر.. یکی‌زیرپای‌مادر😭💔 یاصحنه‌ای‌سخته😭😭💔 که‌وقتی‌سرآقام‌حسین‌روآوردن.. رقیه‌خاتون‌خودش‌رو‌روی‌سربابا‌انداخت‌..💔😭 نه‌ازپدر‌طلب‌برگشت‌میکرد.. نه‌طلب‌آب💔😭😭 فقط‌میگفت‌باباجااان‌ببین‌دارن‌عمه‌روباتازیانه‌میزنن😭😭💔

آخ‌مادرم💔😭 ای‌وای‌مادرم💔😭 ولی‌داستان‌یتمی‌مااز‌یه‌درشروع‌شداا💔 ای‌وای‌.. ای‌وای😭😭💔