eitaa logo
|قرارگاه شہید محمدرضا دهقان امیرے|♡
1.3هزار دنبال‌کننده
20.8هزار عکس
7.4هزار ویدیو
765 فایل
⭕کانال شهید محمدرضا دهقان امیری شهادت،بال نمیخواد،حال میخواد🕊 تحت لوای بی بی زینب الکبری(س)🧕🏻 و وقف شهید مدافع حرم محمدرضا دهقان🌹 کپی: حلالِ حلال🌿 خادم الشهدا(ادمین تبادل ): @arede1386
مشاهده در ایتا
دانلود
حاج‌حسین‌یڪٺا‌می‌گفٺ:↯ بچھ‌ها‌نمیریدا💔!! اگھ‌بمیرید‌بھ‌جسدتوݩ‌دسٺ‌نمی‌زنن؛ میگن‌غسݪ‌میّت‌داره🖐🏼💔! ولے‌اگھ‌شہید‌بشید، سـر‌تیڪھ‌؁‌ڪفنتون‌دعواس🕊🌱"
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🤣🤣😂😂😂🤣🤣 والا مردم خود درگیری دارن به خدا یادتون باشه رفتید مولودی با خودتون یه سپر محافظ ببرید 😭😂 خواهش میکنم سلامتی تون خیلی مهمه 😂
[حاج‌حسین‌یکتا] هرکی تو مسیر شهدا اومد هرکی تو مسیر این ستاره ها اومد ماه میشه ، دیدنی میشه کنار خورشید میشه ، نور از خورشید میگیره ، خوشگل میشه زیبا میشه،خواستنی میشه،بردنی میشه! |
امام حسن ( علیه السلام ) : پيامبر خدا فرموده است : هر كس آية الكرسي را بعد از نماز واجب بخواند ، تا نماز بعد در پناه و حفاظت خداست قال رسول الله صلي الله عليه وآله : من قرأ آية الكرسي في دبر الصلاةالمكتوبة ، كان في ذمة الله الي الصلاة الاخري .
「🌟| 」 عاشق شهادت بود؛ همیشه ورد زبونش یک جمله بود: «شهید خدا باشیم، نه شهید بنیاد.»
|قرارگاه شہید محمدرضا دهقان امیرے|♡
#زندگی_نامه #شهید_محمودرضا_ییضایی #قسمت_سوم 😍رفیق شهیدم😍 با آغاز جنگ در سوریه از سال 90 برای دفاع
😍رفیق شهیدم😍 سرانجام، بعد از دو سال حضور در جبهه سوریه، در بعدازظهر 29 دیماه 92 همزمان با سال روز میلاد پیامبر اعظم (ص) و امام جعفر صادق(ع) در اثنای درگیری با مزدوران تکفیری استکبار در اثر اصابت ترکش های یک تله انفجاری به ناحیه سر و سینه، به فیض شهادت نائل آمد.
آنچه‌نگفتم!!!! 🍁پاییزچکه‌چکه‌اشک‌نمیریزد تنهادلتنگی‌هایش‌رابایک‌فنجان هوهویِ‌باد،خش‌خش‌فرومیبرد زیرِقدم‌های‌تو ...!!!!!💞 🌱
[‏آرامش قلبی‌ات را حفظ کن!🙂 "إِنْ يُرِدْكَ بِخَيْرٍ فَلَا رَادَّ لِفَضْلِه"♥️ اگر خداوند بخواهد خیری به تو رساند؛ هیچکس‌نمی‌تواندفضلش‌راازتوبرگرداند.ღ:) ؛یونس،¹⁰⁷ ♡
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗رمان زهرابانو💗 قسمت31 بعد از پایان نماز دعا شروع شد. خیلی وقت بود که دعای توسل نخوانده بودم. شاید مدت ها بود که کلا زیاد دعا نمی خواندم. دعا را با صدایی پراز معنویت و آرامش گوش کردم. کلی حس خوب بود که با هر خط این دعا به من تزریق میشد. بعد از تمام شدن مراسم خواستم آماده ی رفتن شوم که نرگس گفت: - قبول باشه - ممنون عزیزم همچنین برای شما - راستی رها جان اگر عجله نداری، ما با دوستان ؛ بعضی شب ها بعد از نماز در مسجد می مانیم برای کارهای جهادی اگر دوست داشته باشی خوشحال میشویم کنار ما باشی. من که خیلی دلم می خواست ببینم چه کارهایی این دخترهای مذهبی انجام می دهند سریع گفتم: - نه عجله که ندارم. تازه برایم سئوال شد که شما دخترها چه کارجهادی می توانید انجام دهید!؟ - به به یعنی الان ما را دست کم گرفتی؟ ببین رها خانم، ما اگر یک روز نباشیم ملت لنگ است! فکر کردی چون دخترهستیم نمی توانیم کارهای بزرگ بزرگ انجام دهیم؟! با خنده گفتم: -نه عزیزم دست کم نگرفته ام فقط نمی دانستم چه کارهایی می کنید سوال کردم. - خب حالا گریه نکن، بهت میگویم فقط قول بده دختر حرف گوش کنی باشی حالا بله را بگو، تا بدانم جزء تیم ما هستی یا نه؟ - اگر قابل بدانید چرا که نه ولی گفته باشم من صفرم هیچی نمی دانم. همین جور که نرگس از سر جایش بلند میشد من هم همراهش بلند شدم که گفت: - به نظرم بچه ی باهوشی هستی!... حتما بی بی هم بهت تقلب می رساند پس حله بیا به بچه ها بگویم. 🍁نویسنده_طـــﻟاﺑاﻧـــۆ🍁 ♦️کپی_با_ذکر_نویسنده_جایز_میباشد♦️ 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸