eitaa logo
|قرارگاه شہید محمدرضا دهقان امیرے|♡
1.3هزار دنبال‌کننده
20.9هزار عکس
7.4هزار ویدیو
765 فایل
⭕کانال شهید محمدرضا دهقان امیری شهادت،بال نمیخواد،حال میخواد🕊 تحت لوای بی بی زینب الکبری(س)🧕🏻 و وقف شهید مدافع حرم محمدرضا دهقان🌹 کپی: حلالِ حلال🌿 خادم الشهدا(ادمین تبادل ): @arede1386
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃نمے‌شناسمِ‌تـان امّـا در این قاب تصــویر، نگاه‌تـان خیلـے آشناست اینقدر ڪہ دلتنـگ‌تان مے‌شوم💔 ڪاش شرمنـده نگاه آشنایتـان نباشم🥀 ـ ـ ـ ــــ۞ــــ ـ ـ ـ ♥️﴾@Shahid_dehghann﴿♥️
خیلی‌فرقِ‌بینِ‌اینکه‌به‌دنبال‌شهادت‌باشی، یاشهادت‌به‌دنبالِ‌توباشه.. زخمی‌باشی‌وسطِ‌میدون، یاپشت‌فرمون،توخیابون! توپرایدبمیری، یاتویِ‌پرایدشهیدبشی :)! | 💔 ـ ـ ـ ــــ۞ــــ ـ ـ ـ ♥️﴾@Shahid_dehghann﴿♥️
باید جوری زندگی کرد که جلوی در خونت هم دَر به روت باز بشه...💔 ▪️ ▪️ ـ ـ ـ ــــ۞ــــ ـ ـ ـ ♥️﴾@Shahid_dehghann﴿♥️
ۅقـتـۍبهتوݩ‌میگݩ: +الٺماس‌د؏ـا واقعا‌برای‌طرف‌دعا‌کنید... نگید‌محتاجیم‌به‌دعا‌و‌کلا‌یادتون‌بره|:! میدونید‌کہ↓ واނـه‌هرکۍدعاےخیر‌ڪنیدْ یه‌فرشٺه‌ټوی‌آسمۅݩ‌‌هست کہ‌چندبرابرهمون‌دعاروبرای‌خودتون‌میکنه ! ـ ـ ـ ــــ۞ــــ ـ ـ ـ ♥️﴾@Shahid_dehghann﴿♥️
هدایت شده از ضامن اهو
به نام خدا برای بار آخر میپرسم دوشیزه ی مکرمه سرکار خانم نگین مهرپرور ایا به بنده وکالت میدهید شما را با مهریه ای که خوانده شد به عقد دائم آقای....... یک دفعه صدای تیر اندازی شنیدیده شد از جام پاشدم و به سمت در دویدم که یک دفعه ......و سیاهی مطلق آخرین صدایی که شنیدم صدای فریاد کسی بود که اسمم رو صدا میزد https://eitaa.com/joinchat/3565879427C0f453dedea عضوشو بخون عاشقانه هایی بی نهایت...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
|قرارگاه شہید محمدرضا دهقان امیرے|♡
🌼🌼🌼🌼🌼🌼 🌼🌼🌼🌼🌼 🌼🌼🌼🌼 🌼🌼🌼 🌼🌼 🌼 #رمان🌵📿 #عاشقانه⛓♥️ -رمان‌حوریہ‌ی‌سید #پارت_سی‌و‌هشتم سرمو کردم تو پاکت
🌼🌼🌼🌼🌼🌼 🌼🌼🌼🌼🌼 🌼🌼🌼🌼 🌼🌼🌼 🌼🌼 🌼 🌵📿 ⛓♥️ -رمان‌حوریہ‌ی‌سید بعد‌یه‌سلام‌،علیک‌مختصر در یخچال رو باز کردم ، به‌به ماکارونی🤤 قابلمه رو در آوردم و گذاشتم رو گاز و رفتم تو اتاقم نهج البلاغه ای رو که روی میزم بود رو باز کردم ‌ معمولا در اوغات فراغتم نهج البلاغه رو از عربی به انگلیسی ترجمه میکردم الان حدودا نصفش رو انجام داده بودم نیم ساعت بود که مشغولش بودم که صدای زهرا در اومد -غذا نمی‌خوای بخوری داداش؟ - چرا اومدم... زهرا برام غذا کشید و از آشپزخونه رفت بیرون غذامو که تموم کردم از روی مبل بلند شد به پهنای صورتش می‌خندید با تعجب نگاهش کردم ! قیافه ی منو که دید خندش عمیق تر شد:/ - پس چرا به من چیزی نگفتی؟ - چی؟ برگه ی توی دستشو آورد بالا -عهه این مال منه ، بدش به من - نه محمد این پیش من میمونه - شونه هامو بالا انداختم و رفتم توی اتاقم حوصله‌ی‌جر‌وبحث‌نداشتم کیفم و یک کیسه پر کتاب رو برداشتم زهرا موقع بیرون رفتنم ایستاد جلوم ، ماشاالله به داداشم ، ایشالا به همین زودیا خانمت باهات اینا رو پخش کنه☺️... مات نگاهش کردم چی میگه واسه خودش🤨؟ یعنی حسین چیزی نوشته بود توی برگه؟ کاش تا آخر میخوندمش😐🤦🏻‍♂.. بی خیال شدم و زدم به دل جاده قبلش رفتم مسجد ، نصف کتابا رو تحویل واحد خواهران دادم و نصف دیگه ش رو خودم بردم واسه توزیع .. چفیه م رو از شونم بر داشتم و توی ماشین گذاشتم چهارتا کتاب ور داشتم و رفتم تو پارک .. چند تا پسر که یه گوشه نشسته بودن و سیگار میکشیدن توجه م رو جلب کردن - سلام داشیا😎! یه نگاه به یقه ی کیپم و لباسهای گشاد و قهوه ایم و محاسنم و یه نگاه به لهجه ی لاتیم😶 بنده های خدا یک لحظه ماتشون برد 😅.. - سلام... سیگار رو از لبش کشیدم ، این آشغالا چیه🤨؟ - عمو اومدی امربه معروف🤣؟ ما خیلی پست تر از این حرفاییم که آدم شیم خر ما دیگه از پل گذشته خخخ😝! دستمو گذاشتم رو شونش و گفتم نه اومدم ببرمتون تفریح با من بیاید🙃.. با هر زحمتی که بود نشوندمشون تو ماشین به هر کدومشون یه کتاب دادم و بهشون گوش زد کردم که حق ندارن تو ماشین سیگار بکشن! بردمشون وسط بازار خب رفقا هر کدومتون ۵ تا کتاب بگیره دستش 🌾🌸 ⭕️
|قرارگاه شہید محمدرضا دهقان امیرے|♡
🌼🌼🌼🌼🌼🌼 🌼🌼🌼🌼🌼 🌼🌼🌼🌼 🌼🌼🌼 🌼🌼 🌼 #رمان🌵📿 #عاشقانه⛓♥️ -رمان‌حوریہ‌ی‌سید #پارت_سی‌و‌نهم بعد‌یه‌سلام‌،علیک‌م
🌼🌼🌼🌼🌼🌼 🌼🌼🌼🌼🌼 🌼🌼🌼🌼 🌼🌼🌼 🌼🌼 🌼 🌵📿 ⛓♥️ -رمان‌حوریہ‌ی‌سید می‌رید پیش پسرای هم سن و سالتون این کتاب ها رو بهشون بصورت رایگان میدید در ضمن کتابا پسرونس به دختر جماعت کاری نداشته باشید😑! اینا برای یک لحظه هنگ کردن ، فکنم انتظار نداشتن برای خرحمالی آورده باشمشون😂😎 نیم ساعت دیگه برگردید اینجا تا ببرمتون یه چیزی بزنیم به بدن😏! یاعلی ، خیلی منتظرتون نمیمونم ها.. از‌تک‌خوری که خوشتون نمیاد؟:/ خودم هم یه پلاستیک بزرگ برداشتم و بردم کتاب فروشی ای که قرار بود این کتاب رو اشانتیون به هرکسی که خرید می‌کنه بده:)) وقتی برگشتم پیش ماشین انتظار نداشتم که همشون برگردن ولی همشون اومده بودن😅.. سوار ماشین شدم ساعت نزدیکای دوازده بود روندم سمت مسجد ... - حاجی رادیو فلش خوره😜؟ - نه عمو رادیو ماشینم واسه این مسخره بازیا نیست:/ - عههه بزارید خوش باشم.. ماشین رو جلو مسجد نگه داشتم .. صدای همشون به یکباره در اومد !! حاجیییی اینجا کجاست دیگه... مارو آوردی گریه کنیم؟ حاجی ما گریه ندوست ، ما خوشی لازمیم من می‌خوام نماز بخونم کاری به شما ندارم قولمم یادم نرفته بعد نماز انشالله .. پیاده شید ، محوطه ی مسجد بزرگه ، توپ هم هست که اگر یوقت زد به سرتون خواستید بازی کنید🙄.. عین جوجه دنبالم راه افتادن... 🌾🌸 ⭕️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
13.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 عادی سازی گناه اما بدونید گناهه عادی سازی گناه کار شیطان است. ـ ـ ـ ــــ۞ــــ ـ ـ ـ ♥️﴾@Shahid_dehghann﴿♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔶به خاطر منکر معروفی را کشتند ندانستند که معروفتر می‌شود.🔶 🌹مراسم سالگرد شهادت شهید امر به معروف شهرستان فردیس شهید محمود توفیقیان🌹 📢سخنران : استاد علی تقوی استاد حوزه و دانشگاه 🎤مداح : سید ابالفضل طباطبائی 🕌مکان : فردیس شهرک ١١٠ شرقی میدان عشاق الحسین سالن اجتماعات فرهنگسرای ولایت 🕓زمان : چهارشنبه ۴ خردادماه ساعت ١۶ 🌷ستاد امر به معروف و نهی از منکر شهرستان فردیس🌷 نشر حداکثری❌❌❌❌❌❌