eitaa logo
|قرارگاه شہید محمدرضا دهقان امیرے|♡🇮🇷
1.2هزار دنبال‌کننده
21.7هزار عکس
8.7هزار ویدیو
771 فایل
⭕کانال شهید محمدرضا دهقان امیری شهادت،بال نمیخواد،حال میخواد🕊 تحت لوای بی بی زینب الکبری(س)🧕🏻 و وقف شهید مدافع حرم محمدرضا دهقان🌹 کپی: حلالِ حلال🌿(به شرط ۱۴ صلوات به نیت ظهور و سلامتی اقا💚) خادم الشهدا(ادمین تبادل ): @arede1386
مشاهده در ایتا
دانلود
تپه راهبردی شهر استراتژیک العیس زیر آتش ادوات 🔥
آخرین شب🌙 ماه محرم آماده شدن برای نماز همه در حال وضو گرفتن هنوز همه هستن در کنار هم🍃
بعضیا در حال نماز خوندن📿 و بقیه منتظرن که جا پیدا کنن نماز بخونن همه نیروها و خودرو🚘 و موتورها🏍 داخل حیاط خونه ای🏡 که به ویلا دوقلو معروف بود صدای فرمانده: 🗣 آماده شید آماده شید برای حرکت سریع 🍃 سریع همه به سرعت آماده شدن برای حرکت و خارج شدن از حیاط ویلا دوقلو 🏡و به ستون خودرو🚘 و موتور🏍 پشت سر هم. هنوز در کنار هم هستیم و از قافله کسی کم نشده‌..💔
حرکت به سمت شهر العیس و توقف چند دقیقه‌ای در اول جاده الحاضر🛣 به سمت العیس برای رسیدن کلیه نیروها 🍃 و من دلشوره و نگرانی از ترک موتور🏍 پیاده شدم و به دیوار اتاقک تکیه دادم آروم و قرار نداشتم با صحبت میکردم که رو موتور تو خیابون بود🛣 هنوز هوا کاملا تاریک نشده بود افرادو میشد ببینی. هنوز همه هستن..✨ 🥀
با اعلام فرمانده وارد جاده🛣 شدیم و حرکت به سمت العیس هوا تاریک شده بود و دیگه چهره ها مشخص نبود باید حتما از فاصله نزدیک می‌دیدیم یا صحبت میکردیم تا همدیگه رو بشناسیم...🍃 ... 📚
-15رو‌دیگہ‌ایران‌نباشیم‌صلـــــوات🖤!
🕊| "کسےڪہ‌اهݪ دنیانیسٺ! "فقط‌باشهادٺ آرام‌مےگیرد...♥🌿
3.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
"سلام‌الله‌علیها" باباجان خبردارۍ که گوشهایم زخم است؟ موهایم سپید شده؟ راستی...! میدانی در بزم شراب بَر عمه زینب چه گذشت؟ هروقت میخواستند مرا بزنند اول عمه را کتک میزدند...😭💔
بابا!.. من فقط ی کم موهام سوخته همین، یکمم کبوده رنگم ، مگه نه لباسام یه ذره نامرتبه ولی من هنوز قشنگم مگه نه؟!..
پس از مرگِ انسان قلب ۵ دقیقه مغز ۲۰ دقیقه پوست ۲ روز و استخوان ها تنها ۳۰ روز سالم میماند. اما کردار نیک تا ابد باقی میماند...🦋 پس حواست به کردار و رفتارت باشہ رفیق!♥️ https://eitaa.com/Dokhtaranesayedali
یکی بود یکی نبود من بودم بابا نبود تا میاوردم اسمش و میزدنم با هرچه بود یکی بود یکی نبود محرم تو حرم نبود داد میکشیدن بر سر من سایه ای رو سرم نبود یکی بود یکی نبود دور حرم هلهله بود عمه میگفت فرار کنید ولی پاهام پر از ابله بود یکی بود یکی نبود توی محله یهود سنان خولی هم بودن داداش علی اما نبود یکی بود یکی نبود صورت شده کبود آخه کنار قافله حرمله بود عمو نبود یکی بود یکی نبود هیشکی بجز خدا نبود تنها به جز بوته خار میون اون صحرا نبود دست یکی گوشواره بود دست یکی گهواره بود انگشترت رو که دیدم موهام سفید شد زود زود یکی بود یکی نبود تو قافله سقا نبود از اون همه آب زلال یک قطره سهم ما نبود یکی بود یکی نبود شکستیم از عمق وجود اگه میگفتیم آب میخوام سهم ما جز کتک نبود یکی بود یکی نبود غیر بابا هیچکی نبود تا که بگم بابایی مارو زدن جان بابا …
گفتـ : ڪہ چے !؟😕 هےجانباز جانباز ... شہید شہید ... میخواستن نرن😑 ڪسے مجبورشون کرده بود !؟😂 گفتم : چرا اتفاقا ! مجبورشون میڪرد🎈 گفت : ڪی!؟😐 گفتم: همونـے که تو نداریش ! گفت : من ندارم!؟ چی رو😳 گفتم : غیرت 🙂✨👌