eitaa logo
|قرارگاه شہید محمدرضا دهقان امیرے|♡
1.3هزار دنبال‌کننده
20.5هزار عکس
7.1هزار ویدیو
764 فایل
⭕کانال شهید محمدرضا دهقان امیری شهادت،بال نمیخواد،حال میخواد🕊 تحت لوای بی بی زینب الکبری(س)🧕🏻 و وقف شهید مدافع حرم محمدرضا دهقان🌹 رمان #اورا³ پارت مدیر و خادم الشهدا: @Bentol_hosseinn
مشاهده در ایتا
دانلود
+سلام خیلی دلم میخواد مامان فاطمه رو ببینم و دستشون رپ ببوسم و ازشون مثل خود داداش محمد التماس دعا داشته باشم دعا کنید برام که خدا بهم این سعادت رو بده _ علیکم السلام هعیی😔💔 یادمه یه بار مامان فاطمه گفتن از مادرای خودتون بخواید براتون دعا کنن قطعا دعای مادر خودتون خیلی بهتر و سریع تر مستجاب میشه
+سلام خوب هستین خیلی دوست دارم مادر و خواهر داداش محمدم رپ ببینم اگه شما ایشون رو میبینید حتما التماس دعا دارم که حتی شده یه بار بیام سر مزار داداش محمدم _ سلام علیکم بنده فقط یکبار توفیق داشتم برم مزار شاید که اونم سالروز شهادتشون بود هعیی...💔😔 خودم هم باورم نمیشد آقا محمدرضا منو دعوت کردن ان شاءالله وقتش برسه همه رو دعوت میکنن شهید خیلی مهربون و دلسوزن،شک‌نکنید
+سلام خداقوت از مطالبتون کپی کردیم حلال کنید: اللهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم _علیکم السلام بزرگوار کپی در هر صورت ازاده 🤚🏼
+سلام خداقوت اگه براتون مقدور هست زیاد از ویژگی‌های اخلاقی شهید بذارید برای این‌که رفتار و اخلاقمونو شبیه شهید بکنیم اگه لیاقت پیدا بکنیم _علیکم السلام شهید آقا محمدرضا خیلی شوخ طبع،شیطون و خنده رو بودن،طوری که گفته شده توی مراسم ختمشون هرکسی خاطرهدای شهید تعریف میکرده به خنده ختم میشده😢😅 بسیار دلسوز و مهربون بودن و خیلی به رفقاشون کمک میرسوندن،خانواده دوست بودن و خیلی به پدرو مادرشون احترام میگذاشتن
+سلام بر شما دوست عزیز🤚🏻 لطفا بیشتر از آقای شهید محمد رضا دهقان امیری بزارید. لطفا درباره زندگینامه اشون و اخلاق شون و رگ غیرت شون رو ناموس هی کشورو خانواده و.....بیشتر از ایشون بزاردی ایشون من رو به راه راست هدایت کرددند🌸ممنونم✨ بابت رمان ناحله هم سپاسگزارم🌿 به نظر من آقای دهقان امیری الگوی مناسب برای کشورشون هستن. سپاس که همراهی کردید و متن بالا رو خواندید. و اینکه اگر ناراحت نمیشید من بیوگرافی ادمین ابووصال رو بداشتم😥بابت این عذر میخواهم. و لطفا بگید که راضی هستید❤ این متن👈🏻یه بلیت میخوام برای سوریه ترجیحاً بدون بازگشت🥀🌙 عذر میخواهم بابت این.بگید که راضی هستید تا شرمنوتون نباشم.خدانگهدار. گمنام🥀 _ علیکم السلام دوست عزیز چشم حتما،بیشتر از آقا محمدرضا میزاریم بله دقیقا،من گاها پیش خودم فکر میکنم یک جوان ۲۰ ساله چطوری میتونه انقدر روی مردم تاثیر گذار باشه...؟🤔 هر که با شهیدی خو گرفت روز محشر آبرو از او گرفت جدا فکر نمی‌کردم از بیوگرافی ها خوشتون بیاد از این به بعد بیشتر توی کانال میزارم و شماهم کپی ازاده
+سلام از همه شما عزیزان التماس دعا دارم یک مشکلی هست دعا کنید حل بشه و من حاجتمو از خود داداش محمدرضا بگیرم . شما نذری پیشنهاد دارید که واقعا حاجت بده؟ _همونطور که عرض کردم شهید خیلی کمک کننده هستن و دست اطرافیانشون رو میگیرن شماهم زیاد براشون صدقه بدید،صلوات بفرستید براشون،قرآن بخونید و هدیه کنید به شهید قطعا اگه به صلاحتون باشه مشکلتون حل میشه
آخ آخ گفتیم مادر 😭😭😭😭😭 یکی لگد میزنه مغیره بد میزنه یکی میزد عربده میگن عمر بد زده
مادرمون باردار بود... مادر باردارمون افتاده بود غرق خون مسمار در تیزه از سینه های مادر داره خون میریزه
|قرارگاه شہید محمدرضا دهقان امیرے|♡
#ناشناس +سلام وقتی رابطه صمیمی که به خودمون ثابت شده باشه که برادرمونه خیلی خوب میشه و حد و مرز ها
یه چیزی بگم😅 اوایل که با شهید آشنا شده بودم،پیش خودم میگفتم فقط داداش خودمه جایی میدیدم عکس شهید دهقان عکس هست یا کسی میگه برادرم شهیدم من ناراحت میشدم و بغض میکردم میگفتم اخه چه دلیلی داره داداش‌من داداش بقیه هم باشه .ولی بیشتر که گذشت دیدم نه خیر آقا محمدرضا داداش همه ست نه فقط داداش من الان وقتی عکس آقا محمدرضا رو کتار بقیه شهدا یا جاهای دیگه میبینم از ته دل ذوق میکنم یا وقتی عکس چند تا شهید هست و عکس آقا محمدرضا نیست ناراحت میشم که چرا عکس داداشم نیست😅😢
باید‌ بہ‌ این‌ باور برسیم‌ کھ بسیجـے بـودن ‌فقط‌ تو لباس چریکۍ خلاصہ‌ نشده، اصل‌ اینه‌کھ و‌ باطنمون‌ رو یہ پا‌ بسیجے مخلص‌ تربیت‌ کنیم 🌱 ` ‌‌
دوست دارین از این به بعد بیشتر از خاطرات زمانی که شهید رو شناختم براتون تعریف کنم...؟
|قرارگاه شہید محمدرضا دهقان امیرے|♡
•🖤🖇• هَر که خُدا را بیش از خود دوست بِدارَد ، بی شَک شَهید خواهَد شُد ! . #هر_روز_با_یک_عکس 🥀✨ #شهید
بعضی انسانها به زمین آمده اند تا زمین قابل تماشا شود.. آمده اند که تاریخ، شکوه شرافت و آزادگی شان را به نظاره بنشیند.. آمده اند تا آبرو و اعتبار دنیا باشند اصلا زمین، از آمدن بعضی انسانها به خود می بالد.. 🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سردار من دلدار من فرمــانده ی بیدار من ...🥀 ◾️⁸روز‌تا‌شهادتت
|قرارگاه شہید محمدرضا دهقان امیرے|♡
سردار من دلدار من فرمــانده ی بیدار من ...🥀 ◾️⁸روز‌تا‌شهادتت
•••🌱 روزی خواهد آمد ڪھ آهنگران میخوانند : حاج قاسم نبودے ببینے قدس آزاد گشتھ خون یارانت پرثمر گشتھ...
|قرارگاه شہید محمدرضا دهقان امیرے|♡
🦋🦋🦋🦋🦋✨ 🦋🦋🦋🦋✨ 🦋🦋🦋✨ 🦋🦋✨ 🦋✨ #ناحلــــه #قسمت_هفتاد_و_ششم حس کردم رو خودش کنترلی نداره داشت از عصبانی
🦋🦋🦋🦋🦋✨ 🦋🦋🦋🦋✨ 🦋🦋🦋✨ 🦋🦋✨ 🦋✨ هرکاری کردم خوابم نبرد تقریبا ساعت ۱۱ شب بود که صدای پدرم بلند شد پتوم رو دور خودم پیچیدم استرس همه ی وجودم رو گرفته بود صداش هی واضح تر میشد یهو بلند داد زد: +غلط کرده! من دختر اینجوری تربیت نکردم در اتاقم با شدت باز شد دیگه نتونستم خودمو به خواب بزنم بابا که چشم های بازم رو دید به قیافه وحشت زده مامان خیره شد و گفت: +خواب بود نه؟ اومد سمتم بلند شدم‌و روبه روش ایستادم جدی بود. جدی تر از همیشه این بار چاشنی خشم هم به چهرش اضافه شده بود تا خواستم دهن باز کنم‌و بگم چیشده با شدت ضربه ای که تو صورتم فرود اومد به سمت چپ کشیده شدم‌. با بهت به چهره برافروخته ی بابا نگاه میکردم ناخوداگاه پرده اشک چشم هامو گرفت هلم داد عقب که افتادم صدای جیغ های مامانم‌و میشنیدم که میگفت: +احمد ولش کن تو رو خدا. اومدم جلوتر که دوباره هلم داد و گفت: +مردم اسباب بازیتن مگه ؟زیادی بازی کردی باهاش دلت و زده ؟چیکار کردی با پسره مامانش داشت سکته میکرد ؟تازه فهمیدی دوستش نداری؟تا الان چه غلطی میکردی؟ روبه روش ایستادم و به چشماش خیره شدم ادامه داد: +اگه دوستش نداشتی چرا الان یادت اومد؟واسه چی زودتر نگفتی که اینطور شرمنده نشیم. ها؟؟ حرف بزن دیگه؟ چرا خفه خون گرفتی؟ چرا لال شدی؟ میخواستم بگم شما هیچ وقت به من گوش نکردین، نخواستین صدامو بشنوین میخواستم دفاع کنم ولی با سکوت خودم و مجازات میکردم. حقم بود . هرچی بابام بهم گفت حقم بود نگاه تاسف بارش وقتی که گفت دلم خوش بود بچه تربیت کردم، حقم بود این همه حال بد حقم بود دوری و نبود محمد هم حقم بود وقتی صدای بسته شدن در رو شنیدم کف اتاق دراز کشیدم کاش یکی وجود داشت و درکم میکرد درک نشدن از طرف همه خیلی دردناک بود خیلی دردناک تر از اون چیزی که فکرش رو میکردم. خیلی آزارن میداد . حتی خیلی بدتر از صدای کشیده شدن ناخن رو شیشه! مصطفی اینبار هم مثل همیشه وفاداریش رو ثابت کرده بود و به کسی نگفت دلیل اینکه ردش کردم چی بود. نمیدونم چطوری شبم صبح شد نماز صبح رو که خوندم ناخوداگاه از خستگی زیاد خوابم برد ___ حدود سه هفته از شهادت بابای ریحانه میگذشت. و من حتی یک ثانیه هم باهاش نبودم تا بهش دلگرمی بدم. با صدای زنگ تلفن ، چشم هامو باز کردم و به گوشی نگاه کردم تا بفهمم کی زنگ زده که دوباره زنگ خورد و اسم ریحانه به چشمم افتاد جواب دادم : _سلام با صدای گرفته و داغونی گفت : +سلام فاطمه جون خوبی؟ _فدات شم تو چطوری؟ +خوبم خداروشکر .میگم ما داریم میریم مزار شهدا از اون طرف هم‌به بابا یه سر بزنیم. پنجشنبه اس دوست داری بیای باهامون ؟ _شما؟ +من و محمد با شنیدن اسم محمد دلم خواست برم ولی کسی و نداشتم که منو ببره. وقتی بهش گفتم که نمیتونم اصرار کرد و گفت نیم ساعت دیگه دم خونمون منتظره. با عجله رفتم سمت دسشویی و صورتم رو شستم‌. مسواک کردمو خواستم برم بالا که با قیافه پر از خشم بابا مواجه شدم بیخیال رفتم تو اتاقمو اروم در رو بستم‌ هنوز جای دستش رو صورتم بود. بی رحم بی درک. گوشم هنوزسوت میکشید. یه مانتو و شلوار مشکی پوشیدم و یه روسری مشکی بستم. موبایلم رو گذاشتم تو جیب شلوارم و چادرم هم سرم کرد‌م. اروم از پله ها رفتم پایین تا به مامان بگم میخوام برم مزار شهدا که بابا مثل ملک الموت جلوم ایستاد و زل زد به چشم هام. ‌ +ازکی تا حالا چادر سرت میکنی؟ چشم ازش برداشتمو _مدت کوتاهیه! +چادر و شهدات بهت یاد دادن بزنی زیر قول و قرار و آبرو و رابطه ی چندین و چندساله ی ما؟ خواستم جواب ندم ک دستمو کشید +کجا به سلامتی؟ _دوستم اومده دنبالم میخوایم باهم بریم بیرون +از کی اجازه گرفتی؟ به جورابام زل زد‌م و چیزی نگفتم. +ازکی تا حالا انقد خودسر شدی؟ این دوستت بهت یاد داده؟ از کی تاحالا انقد پست فطرت شدی؟ داد زد : +از کی تا حالا بی صاحاب شدی ک ب خودت اجازه میدی هر غلطی کنی؟ مامان که سر و صداش رو شنید فوری خودش رو رسوند پیش ما و گفت: +احمد جان خواهش میکنم‌. بسه اقا. بابا بیشتر داد زد: +تو دخالت نکن همینه دیگه. بچه رو دادم دست تو تربیتش کنی همین میشه‌ دختره ی بی چشم و روی بی خانواده ببین چجوری آبروریزی کرده. به این فکر نکردی ک من چجوری باید سرم رو پیش رضا بلند کنم؟ بی نمک! چادرمو محکم کشیدو پرتم کرد عقب جوری ک چادرم از سرم در اومد. ادامه داد +حق نداری جایی بری! دیگه نمیتونستم تحمل کنم. تا همین الانش هم به زور جلو اشکام رو گرفته بودم‌ خدایا خودت کمکم کن خودت بگو باید چیکار کنم بدون توجه به مامان رفتم سمت اتاقم و در رو محکم بستم . دلم میخاست جیغ بزنم از غربتم. چرا هیچ کسی درکم نمیکرد؟ چرا همه بی درک شدن یهو؟ چرا به دنیا اومدم برای درک نشدن؟ بلند بلند گریه میکردم که صدای موبایلم بلند شد صدامو صاف کردم که دیدم نویسنده✍