پسراولگفٺ :
مادر، اجازههستبرمجبهه!؟
گفت: بروعزیزم
رفٺووالفجرمقدماتےشهیدشد!
#شهید_احمد_تلخابی♥️🕊
پسردومگفٺ :
مادرداداشڪهرفٺمنهمبرم!؟
گفت:بروعزیزم🙂
رفٺوعملیاتخیبرشهیدشد!
#شهید_ابوالقاسم_تلخابی♥️🕊
همسرشگفت :
حاجخانمبچههارفتند،ماهمبریمتفنگ
بچههارویزمیننمونھ . .
رفٺوعملیاتوالفجر۸شهیدشد!
#شهید_علی_تلخابی♥️🕊
مادربهخداگفٺ :
همهدنیامروقبولکردی،خودمروهم
قبولکن:)
رفٺودرحجخونینشهیدشد!:))
#شهیده_کبری_تلخابی♥️🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شمابهدیدارخصوصیباامامحسین
علیهالسلامدعوتشدید...
آهسته گوش کن به تمامِ من،
یک من،
درونِ سینه من،
بیقرارِ توست…💚
#استوری
ــ ــ ــ ــــــــ✿ـــــــ ــ ــ ــ
♥️🍃https://eitaa.com/joinchat/2951282779Ca3749dec3f
وَقتـۍدآرےگُـنـٰاهمیـڪُنۍ؛
بـهایـنفَڪـࢪکُـنڪــہاگه
تـوهَـمـونحـالـتِگُـنـٰاهڪـࢪدن
مُھـلَتـتتَـمـومـشهوبِـرےپیـشِخُـدآ...
ࢪوتمـیشهنـگاشڪُـنۍ...؟! :)
نہخدآیۍࢪوتمیشہ؟!💔🥀
ــ ــ ــ ــــــــ✿ـــــــ ــ ــ ــ
♥️🍃https://eitaa.com/joinchat/2951282779Ca3749dec3f
📸 تویهرگروهی هستید این تصویر رو منتشر کنید شاید تلنگری برای یک نفر باشد.
#حجاب
و عاقبتش بخیر است خردسالی که در دل شب با آرامش خاطر در کنار مهربانی های تو آرام گرفته است
او دست در دست تو گذاشته تا با دعای خیر تو بتواند جا پای تو بگذارد
جانِ خواهر بگیر دست تمام ما را
کمک کن بتوانیم از سکون خارج شویم
زیرا خود تو گفته ای که 《سکون بلای بزرگ پیروان حق است.》
#تولد_شهید_عباس_دانشگر🌺
ـــــــــــــــــــــ♡ـــــــــــــــــــــ
یک هدیه معنوی تقدیم به شهید عزیز🌹
1. 14صلوات
2.یک صفحه قرآن
3.زیارت عاشورا
4.یک کار خوب به نیابت از شهید☺️
💜 رمان اورا 💜
قسمت شصت و نهم
بوی سوختگی میومد
اوههههههه..... امید وارم نسوخته باشه😱
دویدم سمت غذا
خداروشکر نسوخته بود داشت ته میگرفت
زیرش رو خاموش کردم بد جور این
کلاس قرآنه ذهنم رو در گیر کرده بود....
آخه منو قرآن؟
حتی تاحالا بهش فکرم نکرده بودم 🤷🏻♀
درسته مذهبی ام ولی فکرم تاحالا به سمت قرآن و حفظش نرفته بود
انشالله شهید صبوری کمکم کنه توی این راه
دیدم گوشیم زنگ خورد زینب بود
+جانم اجی
_سلام قربونت خوبی؟
+بله تو خوبی بقیه خوبن
_الحمد الله اونام خوبن
ميگما ترنم چه خبر از این پیجه؟ سر زدی بهش
+آره خوب بود
ثبت نام کردم ببینم چی میشه حالا
_خب خوبه احمد الله
خب من برم دیگه
+برو قربونت خدافظ
_خدافظ
نگا کردم ساعت 3 ظهر بود
یه زنگ زدم به مامان و برای عصر باهاش هماهنگ کردم که فهمیدیم قراره بوده بهم بگه ولی یادش رفته بود😐
بعدش رفتم سمت کمد
ماشالله همه اش لباس هام بلند بود
یه تونیک کوتاه که نه ولی تا روی رون پام داشتم👚
رنگش سبز بود
روسری بقیه چیز های هم رنگش رو کنار کذاشتم روی تخت
واقعا خیلی قشنگ بود👌🏻
جوراب و ساق دست و روسری و دسبند همه چی باهم ست شده باشه
اصلا این یکی از ویژگی های دخترانه است که همه لباس هاش مرتب و منظم و ست باشه👑
رفتم جلو اینه و یه دونه ماسک گذاشتم
پنج دقیقه روی صورتم بود که برش داشتم 💄
بعدش رفتم حمام و حسابی به خودم رسیدم 🧖♀
دیگه اومدم بیرون دیدم
مامانم داره صدام 🗣میزنه سریع رفتم پایین و بهش گفتم لباسام رو آماده گذاشتم
دیگه با مامان باهم ست شدیم
دیگه نزدیک های ساعت 4 بود که زنم زدن و گفتن که میان دنبالمون🦵🏻
دیگه داشتم از ذوق میمردم🥳
اومدن دنبالمون که مامانا عقب نشسته بودن و منو به زور جلو نشوندن
کلی مغذب بودم هرچی اسرار کردم که بفرمایید جلو هیچ کدومشون قبول نکردن🤷🏻♀
منم که میخواستم جلو نشستم و سلامی به حسین دادم
+سلام خوبی؟
_سلام خانوم خودم خوبی شما؟
+ممنونم
_خب خدا روشکر بریم
+بفرمایید
یه لحظه خجالت کشیدم که مامان نشستن ولی از من سوال میپرسه!
راه افتادیم سمت پاساژ⏰
مامانا که پیاده شدن منم حواسم پیاده شم که دستم توسط حسین کشیده شد
برگشتم عقب
+بله؟
_هرچی خواستی فقط دستتو بذار روش اصلا کاری به قیمتش نداشته باش
+باشه..... مرسی
چشمام رو گذاشت روهم👀
خداروشکر میکنم که مثل کوه پشتمه
از این اول بهم فهموند که پشتمه و تنهام نمیزاره🙅🏻♀
داخل شدیم و من با ذوق وصف ناشدنی به مغازه ها نگا میکردم
که دستم تو دستای گرم حسین فرو رفت
یه لحظه بدنم گر گرفت🥵
هنوز تو بهت این کارش بودم که دستمو کشید سمت یه مغازه طلا فروشی
من تاحالا دستم رو تو دست مردای زیادی گزاشتم😥
ول یحسین فرق داشت مرد بود مرددددد
من نیاز به یه مرد داشتم نه نررررر
برگشت سمتم و لبخندی کجی زد
لبخندی به روش زدم
اومد نزدیک تر و تو گوشم گفت:
_آنقدر این کار رو تکرار میکنم و دستات و ول نمیکنم
تا عادت کنی که دیگه خجالت نکشی
دمای بدنم روی هزار بود 🔥
واقعا هیج تسلطی روی خودم نداشتم
هم ذوق داشتم هم خجالت میکشیدم
اوخییییییی💁🏻♀
امید وارم خدا امروز رو به خیر کنه
💜نویسنده :A_S💜
هدایت شده از |قرارگاه شہید محمدرضا دهقان امیرے|♡
... بِسْمِاَللّٰهِاَلْرَحْمٰنّاَلْرَحِیِمْ ...
••↳💛🌿|
"طوبىٰ لمن امتلأت قلوبهم بذکرِ المهدی"
خوشا بہ حال کسانی کہ
دلشان از یاد مهدی‹عج› آڪنده است
❲السلامعلیڪیاصاحبالزمان🌸❳
•
.
السلامعلیڪیاخلیفةاللهفےارضھ..✋🏻-
ــ ــ ــ ــــــــ✿ـــــــ ــ ــ ــ
♥️🍃https://eitaa.com/joinchat/2951282779Ca3749dec3f
ذکر روز سه شنبه:
یا ارحم الراحمین
(ای بخشندهترین بخشندگان)
ذکر روز سهشنبه به اسم امام سجاد (ع) و امام محمد باقر (ع) و امام جعفر صادق (ع) است. روایت شده در این روز زیارت سه امام خوانده شود. ذکر روز سه شنبه موجب روا شدن حاجات می شود
#مرتبه۱٠٠
|قرارگاه شہید محمدرضا دهقان امیرے|♡
___♥️🍃 #تصویر #داداش_گلم
🌸 •|#حضرت_برادر_گلم 🌸
#راهشهادترابهاونشاندادم
کلّا محمّدرضا در آن زمانی که در سوریه بود شاید پنج یا شش بار با ما تماس گرفت، تو هر بار تماسش هم به من میگفت مامان دعا کن که شهید شوم، حتّی قبل از رفتنش به سوریه هم مدام این را به من میگفت، من بهش گفتم محمّدرضا خودت را خالص کن مطمئن باش که شهید میشوی. محمّدرضا آن شب یک جمله عجیب و غریبی به من گفت؛ «مامان به خدا دیگه خالص شدم، مامان دیگه حتّی یک ذرّه ناخالصی در وجودم نیست.» تا این جمله را شنیدم، گفتم پس شهید میشوی! داد زد گفت جان من! گفتم آره تو اگر خالص شده باشی مطمئن باش شهید میشوی، بعد یکدفعه جیغ زد گفت مامان راضیم ازت، مامان دوستت دارم، مامان میبوسمت! خیلی خوشحال شد، خوشحالی محمّدرضا از آن طرف و جگر خراش بودن این جمله برای من واقعا زجرم میداد. از آن شب به بعد دیگر منتظر خبر شهادتش بودم، چون مطمئن بودم و احساس میکردم محمّدرضا فقط میخواست رضایت من را بگیرد، وقتی مطمئن شد که دیگر من راضیم، شهید شد. در عملیّات محرّم به شهادت رسید.
من و محمّدرضا خیلی با همدیگر حرف میزدیم، خواهرش هم خیلی با او صحبت میکرد. دلم میخواست بدانم که آیا جوان من که این مسیر را انتخاب کرده، آیا واقعا احساساتی شده یانه؟ ما درباره این موضوع خیلی مینشستیم و با همدیگر صحبت میکردیم، بحث میکردیم، محمّدرضا همیشه سه تا دلیل عمده داشت، برای اینکارش و برای این انتخابش؛ یکی دلیل انسانی. میگفت؛ مامان ما انسانیم، الان در سوریه به حریم انسانیّت توهین میشود، این داعشیها و آمریکاییها دارند انسانها را از بین میبرند، انسان هر دین و مذهبی داشته باشد، ولی در حال حاضر یک انسان است و ما باید به انسانیّت انسانها احترام بگذاریم؛ دومین دلیلی که محمّدرضا را به آنجا کشاند عشق به ابا عبداللهالحسین(علیهالسّلام) و عشق به خانم حضرت زینب(سلام الله علیها) بود، حسّ غیرت و همیّتی که نسبت به این بانوی بزرگوار اسلام داشت، یعنی یک دلیل اعتقادی. سومین دلیلش این بود که میگفت در دوران دفاع مقدس تمام جهان پشت صدّام ایستاده بودند - یک جمله قشنگی داشت وقتی ما میگفتیم جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، میگفت نگویید عراق علیه ایران، بگویید کل جهان علیه ایران- میگفت که همه جهان پشت سر صدّام ایستادند علیه ایران، تنها کشوری که مثل برادر و دوست در کنار ما بود کشور سوریه بود، آیا انصاف است حالا که کشور سوریه نا امن شده، ما رهایش کنیم و بگوییم که آن زمان شما به ماکمک کردید، ولی الان که شما به کمک ما نیاز دارید ما پشت شما را خالی کنیم؟ همیشه یک جمله معروفی داشت که میگفت حضرت آقا فرمودند که به سوریه کمک کنیم و حضرت آقا هیچ استثنایی نیاوردند، نگفتند نظامی کمک کنید تسلیحاتی کمک کنید و چون ایشان استثناء نیاوردند، پس وظیفه من است به عنوان یک سرباز ولایت به سوریه بروم و از مردم آنجا دفاع کنم.
#داداش_گلم🌸♥️
ــ ــ ــ ــــــــ✿ـــــــ ــ ــ ــ
♥️🍃https://eitaa.com/joinchat/2951282779Ca3749dec3f
یهجورینباشیمهمهفککننخوبیم؛
اماپیشخداسرمونزیرباشه...
#خدارودریابیم
#حرف_حساب
ــ ــ ــ ــــــــ✿ـــــــ ــ ــ ــ
♥️🍃https://eitaa.com/joinchat/2951282779Ca3749dec3f
•••🌸💞"
اےصفآیقلبزارم
ھرچہدارمازتودارم
تاقیآمتاےرضآجآن
سَرزِخآکـتبرندارم:)
ــ ــ ــ ــــــــ✿ـــــــ ــ ــ ــ
♥️🍃https://eitaa.com/joinchat/2951282779Ca3749dec3f
هدایت شده از شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
"💙🔗"
میگفتکه:
خدایااگهیهوقتجھنمیشدیممارواز
مسیریببرجھنمکهامامزمانمارونبینه..:)
شرمندهمهدیفاطمهایـم..!
#یاایهاالعزیز✨
#السلام_علیک_یا_قائمآلمحمد🕊
تعجیل در فرج مولایمان صلوات🖐🏻
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
کـانـالرسمےشھیـداحمـدمَشلَـب🥀
♡j๑ïท🌱↷
『 @AhmadMashlab1995 』
تاحالابهمُردَن فڪرڪردین؟!
چنـددقیـقہفڪرڪنیم...
خُـبچےداریـم؟اعمالمونطورےهست
کهشرمندهنشیم؟؟
رفیـقهیچڪسنمیـدونہ۱۰دقیقہبعـد
زندهسیانھحالاڪہهستیمخـوبباشیم
دیگھدروغنگیـم،دیگہدلنشڪنیم...
امامزمـانُدیگھتنہـانذاریـم💔:)
ــ ــ ــ ــــــــ✿ـــــــ ــ ــ ــ
♥️🍃https://eitaa.com/joinchat/2951282779Ca3749dec3f
•
هیـچزمـٰان⌛️
آدمهـٰایۍڪهتورـٰا#بھخـدا
نزدیكمۍڪنند،رهـٰانڪن!
بودݧآنھـٰایعـنۍ#خـداهنـوز
حواسشبـهتهـست...🌿
#شهید_جهاد_مغنیه