••انقلابی بودن فقط به چفیه انداختنُ مزارشهدا رفتن نیست؛🖇
••به خسته نشدنُ هرلحظه بیدار بودنِ
به دغدغهمند بودنِ :)
••چفیه بنداز،مزارشهدا هم برو
اما؛↓
••دغدغه خودسازی داشته باش..
••دغدغه فرهنگی داشته باش..🌿
@shahid_dehghanamiri🥀
💌|پاسخ #خواهر_شهید
در پاسخ بہ سوالات مربوط به
شهید محمدرضا دهقان...
1⃣6⃣| عذرخواهے میکنم بابت این پرسش ولے من از کسے شنیدم کہ شهید دخترخانومے رو میخواستن و ایشون شرط سوریہ رو گذاشتن
😐مجید سوزوکے بوده حتما!!!
خیر صحت نداره
✏️| @shahid_dehghanamiri
7.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
•••
ڪربلاواسمضروریهحسین
اربعیناوضاعچجوریهحسین؟!
ڪارمنامسالصبوریهحسین
دارممیمرم ...''💔 !
#استوری | #Story ✨🌿
#اربعین🤍
#محمدحسینپویانفر 🎤
@shahid_dehghanamiri
آیت الله بهجت:
🌱اگر اهل نماز اول وقت نیستی ....
پس چگونه از خداوند طلب توفیق داری ....
در حالی که حق او را بدرستی ادا
نمی کنی؟
#خادم_المهدی
@shahid_dehghanamiri
نام:محـمـد رضــا
نام خانوادگی:دهقان امیرے
نام پدر:عݪے
تاریخ تولد:۶فروردیݩ۱۳۷۴
محل تولد:تهراݩ
تاریخ شهادت: ۲۱آباݩ۱۳۹۴
محل شهادت:حݪب سوریهــ🌹ــ
محل دفن:امام زاده عݪے اڪبر چیذر
نحوه شهادت:برخورد توپ۲۳به سر
وضعیت تاهل:مجرد
سن:۲۰ساݪ
شغل:طلبه ے دانشجو
شهید مورد علاقه:شهید رسول خلیلی(محـمـد حسݩ)
#پارتاوݪ
#خادم الشهدا
@shahid_dehghanamiri
محمدرضا تو دوران تحصیلش، چه مدرسه چه دانشگاه، خیلی شیطنت داشت.🍂
اونقدری که اساتید از دستش خیلی شاکی بودن.
و از این بابت خیلی سرزنش میشد🍃.
با تمام این ها، اساتیدش واسش قابل احترام بودند و دوستشون داشت. و به خاطر تنبیه ها و جریمه ها کینه و دلخوری واسش به وجود نمیومد🌈
ولی مودب بود، اگر شیطنتی هم می کرد، سعی داشت دلخوری ایجاد نشه.❄️
آخر سال هم میرفت از اساتید حلالیت می طلبید.
شاید هیچکس فکرش رو نمی کرد، "شاگرد شلوغ مدرسه و دانشگاه" بشه استاد عشق و شهادت..
#پارتدوم
#خادم الشهدا
@shahid_dehghanamiri
#امربهــــمعروفخونین
با یکی از رفقایش برای خرید نان به سمت نانوایی محله میرفتند که میبینند که چند نفر اراذل و اوباش به نانوایی حمله کردند و با کتک زدن شاطر میخواهند دخل را خالی کنند. ترس و وحشت عجیبی بین مردم افتاده بود😰. کسی جرات نداشت، کاری کند. محمدرضا سریع خود را وارد معرکه کرد تا مانع شود. اما یکی از اراذل شیشه نوشابه خالی که آنجا بود را به میز کوبیده و با ته بطری شکسته به او حمله میکند. پست گردنش میشکافد، زخمی به عمق یک بند انگشت. در بیمارستان سینا جراحی شد و سر و گردنش بیشتر از هجده #بخیه خورد. آن موقع فقط #چهاردهسالشبود که میخواست امر به معروف کند و جانش را هم به خطر انداخت.
#پارتسوم
#خادم الشهدا
@Shahid_dehghanamiri
محمدرضا خیلی باانرژی بود و شوخ طبع. در دوران خادمی، باتمام خستگی های ناشی ازکار ، شیطنت هایش به جا بود و
هر شب باخادم ها جشن پتو و ... اجرا میکرد😅 .
مسئولمان دائما به من و محمدرضا تذکر میداد که کمتر شیطنت کنیم. یادم هست که یک بار آن برادر مسئول عصبانی شد و سرمان داد زد .
من ازاین رفتار خیلی ناراحت شدم و حتی تصمیم گرفتم که برگردم و ادامه ندهم. اما محمدرضا آرام و ساکت بود و چیزی نگفت و با همان اخلاص همیشگی به خادمی اش ادامه داد. و سرانجام و عاقبت این خادمی، با شهادت گره خورد.🌹🌹🌹
#پارتچهارم
#خادم الشهدا
@Shahid_dehghanamiri
دوستی داشت که به واسطه شهید خلیلی با او آشنا شده بود. همین بنده خدا تعریف میکرد: با شهید دهقان امیری در گلزار شهدا بهشت زهرا(س) قرار داشتیم وقتی رسید، حدود دو ساعت سر مزار رسول حرف زدیم.🍃
بعد سر خاک بقیه شهدا رفتیم و هر شهیدی را که میشناخت سر خاکش میایستاد و حدود یک ربع راجع به شهید صحبت میکرد، جوری حرف میزد و خاطره تعریف میکرد که انگار سال ها با آن شهید رفیق بوده است.🌹
گرمای طاقت فرسایی بود اما چنان غرق مطالب و حرف بودیم که گرما را حس نمی کردیم. سپس برگشتیم بر سر مزار شهید رسول خلیلی و صحبتهایمان را ادامه دادیم. موقع خداحافظی گفت: روضه بزار گوش کنیم و این جمله شهید خلیلی را یادآوری میکرد که: «ای که بر تربت من میگذری، روضه بخوان/نام زینب(س) شنوم زیر لحد گریه کنم»🍂
گفتم: بابا لازم نیست اما اصرار کرد و خلاصه یک روضه گوش کردیم. وقتی تمام شد با آهی سوزناک سکوت را شکست، حسرت داشت،حسرت شهادت.🥀🥀🥀
بوی عطر پیراهنش را هیچ وقت فراموش نمیکنم.
#پارتپنجم
#خادم الشهدا
@Shahid_dehghanamiri
سرقت ادبی😂
به روایٺــــ:#خواهـرشهید(مهدیه)
هدیه تولد برایم یک رم هشت گیگ خرید. تلاش کرده بود با سلیقه کادو پیچ کند، اما این طور نبود. هدیه را که باز کردم یک تکه کاغذ لای آن بود. چند بیت شعر بود که قافیه مهدیه داشت، با تعجب پرسیدم دو بیتی با قافیه اسم من گفتی؟! ملتمسانه از من خواست تا صدایش را در نیاورم، شعر یکی از دوستانش بود که برای همسرش سروده بود و همنام من بود.😅
🇮🇷🇮🇷🇮🇷
#بخششزیبا
دانشگاه که قبول شدم، خانواده به من یک گوشی هدیه دادند، اما گوشی کیفیت نداشت و زود خراب شد. خیلی ناراحت بودم. محمدرضا متوجه شد، از قبل در جایی کار کرده بود و دستمزدش را که دویست هزار تومان میشد، کم کم پسانداز کرده بود. آن پساندازش را برداشت و همراه با پدر رفتند و برایم گوشی جدید دیگری خریدند. خیلی خوشحال شده بودم. چند ماه که گذشت جریان آن را فهمیدم.
#پارتششم
#خادم الشهدا
@Shahid_dehghanamiri
#شیرکاکائووکیکبیترهبرےاشکمدافعحرمرادرآورد😅
به روایٺــ:#مادرشهید
یک سال فقط یک کارت برای ورود به بیت رهبری دادند. من اصرار داشتم که محمدرضا برود. بعد از مشورت، او انتخاب شد. خواهرش میخواست که او را بفرستم اما نمیشد. تا فهمید که رضایت دادیم برود، سر از پا نمیشناخت. دوم دبیرستان بود. اولین بارش بود که تنها میرفت. وقتی از بیت برگشت، چشمها و صورتش قرمز شده بودند😭. از روحیاتی که در او میشناختم، مطمئن بودم که مسیر بیت تا خانه را #گریه کرده و از دیدن چهره رهبر منقلب شده است. هر چه اصرار کردیم از فضای آنجا بگوید و دلیل گریه هایش چیست، اما یک کلام هم حرف نزد. پافشاری ما را که دید با حالت شوخی گفت: شیر کاکائو و کیکش خیلی خوشمزه بود😂.!🌈🌈🌈
#پارتهفتم
#خادم الشهدا
@Shahid_dehghanamiri