eitaa logo
به یاد شهید دهقان
431 دنبال‌کننده
6.7هزار عکس
2.1هزار ویدیو
154 فایل
+إمروز فضاے مجازے میتواند ابزارے باشد براے زدݩ در دهان دشمن..[• إمام خامنهـ اے•] ↶ فضیلٺ زندهـ نگهـ داشتن یاد و خاطرهـ ے شہدا ڪمتر از شهادٺ نیسٺ.+حضرٺ آقـا ڪپے با ذڪر صلواٺ✔
مشاهده در ایتا
دانلود
نماز خواندن نماز خواندنش همیشه با طمانینه همراه بود، آرامش عجیبی در نماز خواندنش دیده می شد👌 هیچ وقت عجله نمی کرد حتی اگر باید به کاری می رسید و انجام آن دیر شده بود...🍃با تواضع و خشوع کامل به نماز می ایستاد مانند گدایی که مقابل شاهی ایستاده باشد🌸...قنوت که می گرفت دستانش را بالاتر از حد معمول می آورد و گردنش را به سمت راست کج میکرد و آنچه می خواست را بهخدا می گفت مطمئنم" اللهم الرزقنا توفیق الشهاده فی سبیلک..." یکی از خواسته هایش بود...💔 نمازش را بلند می خواند اما وقتی به قنوت می رسید آرام و بی صدا چیزهایی می گفت طوریکه دیگر نمی توانستی حرف های خصوصی_اش را با خدا بشنوی😢 سجده هایش را طولانی به جا می آورد و بعداز اتمام نماز بلافاصله و بدون اینکه حالاتش عوض شود تسبیحات حضرت زهرا(س) را می گفت خیلی از اوقات به اتاقش می رفت وبا عبایی که برایش هدیه خریده بودم در خلوت نماز می خواند...☺️🌹 همیشه مهر نمازش تربت کربلا بود و روی این قضیه خیلی مراقبت داشت و بعد از نماز بلافاصله روی تربت را می پوشاند و می گفت:شیطان منتظر است جایی تربت امام_حسین_(ع) را بدون پوشش پیدا کند واز آن استفاده ببرد.☝️ راویت_از_همسرشهید 💌| @shahid_dehghanamiri
🖤🍂🖤🍂🖤 گفتم: بده ذکری که دوای همه درد است اعجاز نماید همه جا.... گفت: حسین جان !❤ گفتم: که رهی نیست مرا جانب معشوق من با چه روم کرب و بلا....... گفت: حسین جان !❤ گفتم: که بگو ناب ترین ذکر خدا چیست؟ از روز ازل در دو سرا..... گفت: حسین جان ! ❤ گفتم: که خدا سخت غضب کرده چه گویم؟ تا آنکه شود باز رضا .......... گفت: حسین جان !❤ گفتم: چه بود ذکر شهیدان که ز رحمت زهرا همه را کرده سوا.... گفت: حسین جان !❤ گفتم: چه کنم تا که شوم اهل ولایت؟ تا آن که رِسَم من به خدا.......... گفت: حسین جان❤️ ❣ 🖤🍂🖤🍂🖤 💌| @shahid_dehghanamiri
در حرم حضرت علی بن موسی الرضا (ع) به یاد شما عزیزان و آقا محمدرضای بزرگوار هستم🍃🌹 +ان شاءالله روزیتون🎈
یا رب الحُسَین..◾️ هم رسید این بار سفرت خیلی طولانی شده آقاپسر! سال نودوچهار تنها محرم و هیات های تهران به دلت ماند، میدانم.. چیذر و ریحانه..مادر اما لحظه به لحظه در مزار شهدای چیذر به یادت بود گاه آهی میکشید و می گفت همه این جوانها شبیه محمدرضای من هستند پس چرا محمدِ من بین آنها نیست اشک چشمش را با پر شال عزای تو پاک میکرد، همان شالی که همسفرت شد... سفرکرده‌ی عزیزتر از جانم! امسال جایت بین سینه زنهای چیذر و ریحانه خالی ست، دلم برای هروله کردنت تنگ شده، برای دیدن قدوبالایت درحال سینه زنی اربابم... یادم هست می گفت بعضی هیات ها شهید پرورند. وقتی به او می گفتیم:در این هوای سرد، با موتور چرا راه دور می روی؟ میگفت: میرم هیاتی که شهید پروره نَفَس شهید توی هیات باشه، یه چیز دیگه ست، آقارسول میرفت هیات ریحانه، چیذر هم پر از شهیده، شاید منم مثل آقارسول عاقبت بخیر شدم و زیبا رفتم هم زیبا رفت، هم عاقبت بخیر شد، هم مثل آقارسول شد. حالا پاره قلب من در چیذر آرام گرفته. کاش می دانستم آن زمان که سر و سینه ات آشنا شد با تیر دشمنِ (ع)، چه دیدی؟ سر بر دامن چه کسی گذاشتی؟ نمی دانم اگر آن لحظه را می دیدم، زنده می ماندم؟؟ پس عمه سادات چه کشید وقتی همه چیز را دید؟ حقا که درست گفتی: من بعد از تو،تاخت اسب بر بدن را ندیدم، بی حرمتی و تازیانه و سیلی ندیدم، وای از دل عمه سادات.. آهسته تر برو..بذار منم باهات بیام..حسین دیگه نمی کِشه..پاهام که پابه پات بیام.. بہ قلـم خواهر 💌| @shahid_dehghanamiri
[•💚•] زݩده نڳہ دآݜٺݩ یآد ۺہدآ ڪمٺږ از خۅد شہآدٺ نیسٺ... #مقام‌معظم‌رهبرے #الہم‌صل‌علے‌محمد‌وآل‌محمد‌وعجل‌فرجہم 💌| @shahid_dehghanamiri [•💚•]
•‌/♥️/‌‌• ناظم یک مدرسه تماس گرفت تا برای دیدار دانش اموزان را به منزل ما بیاورند. دانش آموزان هر کدام دل نوشته ای برای محمدحسین نوشته و روی مقوایی چسباندند و برای ما آوردند. دل نوشته های زیبایی بود. وقتی پشت مقوای بچه ها را نگاه کردم دیدم پوستر یادواره شهید زین الدین است. از ناظم درباره آن پرسیدم که گفت قرار بود یادواره ای برگرار کنند اما نشد. من هم برای اینکه چیزی از محمدحسین نشانشان بدهم از کمد او چند دستخط آوردم که هیچگاه با دقت هم نخوانده بودم. یکی از دانش آموزان یکی از دستخط های محمدحسین را با دقت خواند. دیدیم محمدحسین هرروز به نیت کسی زیارت عاشورا می خوانده است. اولین نیت، شهید زین الدین بود.‎ برای شهید همت، شهید هادی، مقام معظم رهبری و حتی مداح هیأت هم زیارت عاشورا خوانده است... بہ روایٺ پدر 💌| @shahid_dehghanamiri •‌/♥️/‌‌•
|•🖤•| یڪ طږف حضږٺ شآه ۅ یڪ طږف حضږٺ ݦآه گږدݜ دیده ۏ سږ، هر دۅ ݦجدد زیبآسٺ گږ ندآݩے بہ ڪدآݥیݩ حڔݥ اۅݪ بږۅے گږ بݥآݩے ۅسط ایڹ دۅ بږآدڔ، زیباست! °|° @shahid_dehghanamiri |•🖤•|
﴾﷽﴿ مهران گفت: ـ تو می‌‌گی بریم یا بمونیم درسمون رو ادامه بدیم؟ من فکرم مشغوله، نمی‌دونم کدوم رو انتخاب کنم😞. روح‌الله نگاه نافذش را به مهران دوخت و گفت: «آره، باید زودتر وارد کار بشیم. معلوم نیست قضیۀ سوریه تا کی باشه، باید زود خودمون رو برسونیم☝️.» ـ یعنی تو می‌گی بریم شهید شیم؟ روح‌الله نفس عمیقی کشید و گفت: «الان که سوریه پیش اومده، وقتِ موندن و درس‌خوندن نیست. باید برسونیم خودمون رو🕊.» مهران در تأیید حرف‌های او سرش را تکان داد و به فکر رفت. روح‌‌الله لیوانش را زمین گذاشت. پردۀ اشک چشمانش را پوشاند😢 ـ دارم دق می‌کنم مهران. من نباید الان اینجا باشم. اون حرومیا تا دم حرم رسیدن😭. باید بریم. همه‌مون باید بریم. مهران ابروهایش را گره کرد و در تایید حرف‌های او سرش را تکان داد. تصمیمشان را گرفته بودند. هر دو برای انتقالی‌شان اقدام کردند. برگرفته از کتاب 📕 پ ن: چه زیبا رفتی و رسیدی... امروز که روز نازدانه اباعبدالله، رقیه خاتون سلام الله علیهاست، برای ما هم دعا کن شهید...💔 💌| @shahid_dehghanamiri
•|🌺|• ڪلید آسمـآن هـآ در نمـآز است بدآن ڪہ معـرآج مآ اندر نیـآز است اگـر خوآهے رسـے روزے بہ وصلـش همـہ تقـریب حـق اندر نمـاز است 💛🙂 •|🌺|•
نَـصیبَـم‌شـُدغَمَـٺ‌اَلْـحـَمْدُاللّٰہ.. 💌| @shahid_dehghanamiri