eitaa logo
رفاقت تا شهادت...🌱
4.5هزار دنبال‌کننده
7.1هزار عکس
4.4هزار ویدیو
35 فایل
بسـم‌ربّ‌عشــق ماهمیشھ‌فکرمیکنیم‌شھدا یه کارخاصی‌کردن‌کہ‌شھیدشدن❗ ، نه‌رفیق . .🖐🏽 اونا خیلی‌کارهارونکردن‌که شھید شدن :))💔 اگه انتقاد و پیشنهادی داشتی من اینجام @rabbani244 تبادل نداریم تبلیغات https://eitaa.com/joinchat/187105918Ce558e6c9ac
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚫️ ⑧② 🖤شهید مدافع‌حرم حسین معز غلامی ▪️شب پنجم محرم بود. حسین گفت:«میای بریم هیئت؟ دعوتم کرده‌اند باید برم بخونم.» گفتم:«بریم.» با خودم فکر کردم شاید یه هیئت بزرگ و معروفیه که یه شبِ محرّم رو وقت میذاره و میره اونجا. ▪️وقتی رسیدیم جلوی هیئت، بهمون گفتند هنوز شروع نشده. حسین گفت:«مشکلی نداره! ما منتظر می‌مونیم تا شروع بشه.» نیم‌ساعتی تو ماشین نشستیم و حسین شعرهاشو ورق می‌زد و تمرین می‌کرد. ▪️وقتی داخل هیئت شدیم، جا خوردم! دیدم کلا سه‌چهار نفر نشسته‌اند و یک نفر مشغول قرآن‌خواندنه. بعد از قرائت قرآن، حسین رفت و شروع کرد به خواندنِ زیارت عاشورا و روضه. چشم‌هاش رو بسته بود و می‌خوند و به جمعیّت هم هیچ‌کاری نداشت. ▪️توی راهِ برگشت، بهش گفتم:«حاج حسین! شما می‌دونستی اینجا اینقدر خلوته؟» گفت: «بله! من هرسال قول داده‌ام یه شب بیام اینجا روضه بخونم. گاهی توی این مجالس خلوت که معروف هم نیستند، عنایاتی به آدم میشه که هیچ‌کجا همچین چیزی پیدا نمیشه.» 🎙راوے: دوست شهید رفاقت تا شهادت ┄┅─✵🕊✵─┅┄ https://eitaa.com/joinchat/3741843547C517158791b
🟠شهید مدافع‌حرم ابوالفضل علیجانی سردار شهید ابوالفضل علیجانی اهل دُرچه اصفهان بود که روز دوشنبه ۳۱ مرداد۱۴۰۱ حین مأموریت مستشاری در حلب سوریه و در راه دفاع از حریم حضرت زینب سلام‌الله‌علیها به شهادت رسید. این شهید عزیز دومین شهید خانواده بود و برادرش، قاسم نیز در دوران دفاع مقدس، عملیات کربلای۴ به شهادت رسیده بود. رفاقت تا شهادت ┄┅─✵🕊✵─┅┄ https://eitaa.com/joinchat/3741843547C517158791b
دوباره دقیقه‌هایِ مقتل‌تان .. دوباره بغض .. دوباره اشک .. دوباره آه .. آه از رفتن‌تان .. سلام بر لحظه‌ی پرکشیدنت که پاکیزه پر کشیدی... 🖤 🥀بامداد جمعه، ساعت '۱:۲۰ به وقت رفاقت تا شهادت ┄┅─✵🕊✵─┅┄ https://eitaa.com/joinchat/3741843547C517158791b
⚫️ 🖤شهید مدافع‌حرم حسین هریری ▪️شهید هریری جزو بنیانگذاران سه هیئت از جمله هیئت عشّاق‌الزهرا در مشهد بود که با مدیریت وی اداره می‌شد و از شروع روز اوّل ماه محرم تا پایان ماه صفر، استراحت برای او معنایی نداشت. ▪️بیشتر وقت‌ها در حرم امام رضا‌ علیه‌السلام با هم بودیم و همیشه حرف شهید این بود که «اگر می‌خواهیم مصیبت اهل‌بیت علیهم‌السلام را درک کنیم، نباید راحت‌طلبی را در زندگی برای خود اختیار کنیم.» ▪️حسین‌آقا بیشتر وقت‌ها نذرهای هیئت را به محله‌های فقیرنشین مشهد می‌بُرد و در بین نیازمندان پخش می‌کرد. همچنین به صورت مخفی به افراد نیازمند کمک می‌کرد. 🎙راوے: همسر شهید رفاقت تا شهادت ┄┅─✵🕊✵─┅┄ https://eitaa.com/joinchat/3741843547C517158791b
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آن را که تویی درمان درمانده نخواهد شد بیچارۀ عشق تو بیچاره نخواهد شد خــــدایا نگاهی از تو کافیست تا حال و روز همه روبه را شود نگاهت را از ما دریغ نکن سلام. صبحتون زیبا ❤️
9.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
﷽ حاج مهدی شفاعت ما رو هم میکنی😔؟ رفاقت تا شهادت ┄┅─✵🕊✵─┅┄ https://eitaa.com/joinchat/3741843547C517158791b
9.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یا ابا عبدالله بیرون ز تو نیست آنچه می خواسته ام فهرست تمام آرزوهای منی .. لطفا تا انتها ببینید❤️ رفاقت تا شهادت ┄┅─✵🕊✵─┅┄ https://eitaa.com/joinchat/3741843547C517158791b
💌 🔵شهید مدافع‌حرم یاسین رحیمی ♨️کــارتِ عابــر بانــک 💙مادر شهید روایت می‌کند: یاسین اجازه نمی‌داد هیچ‌کس از کار خِیری که انجام می‌داد، خبردار شود. به همین خاطر هم هیچکس از رفتنِ او به سوریه خبر نداشت و با اسم دیگری برای دفاع از حرم رفته بود. ❤️یادم می‌آید برای عید خرید کرده بود و چند جعبه میوه و شیرینی اضافه هم گرفته بود و عقب یک وانت گذاشته بود. روز تشییع پیکر یاسین، راننده‌ای که میوه‌ها را بُرده بود، تعریف می‌کرد که یاسین آن میوه‌ها را برای یک خانواده‌ی بی‌بضاعت و چند یتیم فرستاده بود. 💙بعد از چند روز فهمیدیم که یاسین، کارت عابر بانکش را به یک خانواده بی‌بضاعت داده بوده و هرماه، مَبلغی برای گذرانِ زندگی آن‌ها به کارت واریز می‌کرده است؛ مبلغی که شاید تمامِ حقوق ماهانه‌اش بود. رفاقت تا شهادت ┄┅─✵🕊✵─┅┄ https://eitaa.com/joinchat/3741843547C517158791b
🌹با شهداء تا شهداء🌹 اسراف محل استقرار بهداری و درمانگاه لشکر در سمت راست ورودی پادگان، نزدیک چادر فرماندهی بود. در چادر بودم که از بیرون چادر کسی مرا به اسم صدا کرد. بیرون که آمدم آقا مهدی را جلو چادر تدارکات بهداری دیدم. سر گونی را با یک دست گرفته بود و با دست دیگرش لای نان خورده ها را می گشت. تا آخر قضیه را خواندم. سلام کردم، جواب سلامم را داد و تکه نانی را از گونی بیرون آورد و به من نشان داد و گفت: ـ برادر رحمان! این نان را می شود خورد؟! ـ بله، آقا مهدی می شود. دوباره دست در گونی کرد و تکه نان دیگری را از داخل گونی بیرون آورد. ـ این را چطور؟ آیا این را هم می شود استفاده کرد؟ من سرم را پایین انداختم. چه جوابی می توانستم بدهم؟ آقا مهدی ادامه داد. ـ الله بنده سی*... پس چرا کفران نعمت می کنید؟... آیا هیچ می دانید که این نانها با چه مصیبتی از پشت جبهه به اینجا می رسد؟... هیچ می دانید که هزینه رسیدن هر نان از پشت جبهه به اینجا حداقل ده تومان است؟ چه جوابی دارید که به خدا بدهید؟ بدون آنکه چیز دیگری بگوید سرش را به زیر انداخت و از چادر تدارکات دور شد و مرا با وجدان بیدار شده ام تنها گذاشت.** منبع: کتاب «خداحافظ سردار»، نوشته سید قاسم ناظمی، چاپ سوم، صفحه 25 * تکیه کلام شهید باکری به معنی «بنده خدا» خاطره از رحمان رحمان زاده رفاقت تا شهادت ┄┅─✵🕊✵─┅┄ https://eitaa.com/joinchat/3741843547C517158791b**
5.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
﷽ آقا روح الله😔 خبر داری که شهری روی لبخند تو شاعر شد؟!💔 رفاقت تا شهادت ┄┅─✵🕊✵─┅┄ https://eitaa.com/joinchat/3741843547C517158791b