eitaa logo
رفاقت تا شهادت...🌱
4.5هزار دنبال‌کننده
7هزار عکس
4.3هزار ویدیو
33 فایل
بسـم‌ربّ‌عشــق ماهمیشھ‌فکرمیکنیم‌شھدا یه کارخاصی‌کردن‌کہ‌شھیدشدن❗ ، نه‌رفیق . .🖐🏽 اونا خیلی‌کارهارونکردن‌که شھید شدن :))💔 اگه انتقاد و پیشنهادی داشتی من اینجام @rabbani244 تبادل نداریم تبلیغات https://eitaa.com/joinchat/187105918Ce558e6c9ac
مشاهده در ایتا
دانلود
گفت جناب سرهنگ! من یک لیسانسه بودم، ولی افتخار می کنم که این جا تلفن‌چی دفتر تیمسار بودم. گفتم: «چطور؟» گفت: «من توی این مدت سه چیز از تیمسار یاد گرفتم؛ کم بخورم، کم بخوابم، زیاد عبادت کنم». راست می‌گفت. صیاد کم می‌خورد و کم می‌خوابید و زیاد عبادت می‌کرد. سه ماه رجب و شعبان و رمضان هر روز روزه بود. ماه‌های دیگر هم دوشنبه‌ها و پنجشنبه‌ها.  وقتی هم روزه نبود و می‌خواست ناهار بخورد ناهارش چی بود؟ یک تکه نان بربری با مقداری کاهو، با یک لیوان شیر. اگر خودش مهمان داشت، یا توی جمعی بود، مثل دیگران ناهار می‌خورد، وگرنه غذایش معمولاً همین بود. شهید رفاقت تا شهادت ┄┅─✵🕊✵─┅┄ https://eitaa.com/joinchat/3741843547C517158791b
🔰 شهید مدافع حرم سجاد طاهرنیا به روایت همسر وقتی آقا سجاد برای خواستگاری آمدند،من دو رکعت نماز خواندم وقرآن را که بازکردم آیه 37 سوره «نور» آمد که معنی آن این بود که می‌گفت «پاک‌مردانی که کسب وتجارت ودادوستد آنهاراازیادخداغافل نمی‌کند...» آقا سجادواقعاً همین‌طور بود. اولین بار موقع خواستگاری کمی از خانواده و شغلش گفت و خیلی تأکید داشت که من شغلم سخت است و حتی گفت که احتمال شهادت هم هست. من هم برادر و هم پدرم پاسدار بودند و از طرف دیگر آیه 37 سوره نور دلم را گرم کرده بود و تصمیم گرفتم پای همه سختی‌هایش بایستم. پدرم که بازنشسته شد، چون خیلی به تربیت بچه‌ها اهمیت می‌داد و دوست داشت بچه‌ها در یک شهر مذهبی تربیت شوند، سال 80 به قم آمدیم. خود من هم دانشگاه آزاد قم رشته فقه و مبانی حقوق قبول شدم. قبل از این‌که اصلاً ایشان به خواستگاری بیایند. من یک شب خانمی را در خواب دیدم که گفت «پسر خوبی است و در قم زندگی می‌کند.» در حالی که آن‌موقع آقا سجاد شمال زندگی می‌کرد و محل کارش هم تهران بود، ولی خودش بسیار قم را دوست داشت و حتی وقتی من به او گفتم بهتر نیست به خاطر کار شما برویم تهران، گفت من عاشق حضرت معصومه(س) هستم و حاضرم همه سختی‌اش را هم تحمل کنم. وقتی به منزل برمی‌گشت غروب بود و خیلی خسته می‌شد. البته من هم عاشق او بودم و هرکجا می‌گفت، حاضر بودم بروم، ولی در خصوص قم اتفاق نظر داشتیم. فرزند اول‌مان که دختر بود، عید سال 90 به دنیا آمد و چون آقا سجاد عاشق اسم رقیه بود، اسمش را «فاطمه رقیه» گذاشتیم. چند دقیقه قبل از شهادت گفته بود حالم بهتر از این نمی‌شود و پسرش را ندیده از دنیا رفت😔
برای شادی روح شهید سجاد طاهرنیا و همسر محترمشون صلواتی بفرستین🌺
7.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تا بحال از این جهت به مسئله توجه کرده بودین؟🤔 📌 وظيفه ی همگیست تا فوائد این مسئله تبیین شود😍 ⏰یک دقیقه و ۵ ثانیه
6.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سخنان شنیدنی شهید درباره نماز اول وقت رفاقت تا شهادت ┄┅─✵🕊✵─┅┄ https://eitaa.com/joinchat/3741843547C517158791b
روز جوان بر شما مبارک🌹 رفتید تا جوانان جوانی کنند🌹
17.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یک تبیین فوق‌العاده دقیق و عالمانه و نقطه‌زن استاد_میرباقری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷ای جوون حسین منم جوونم ای جوون حسین غمت به جونم 🌷ای جوون حسین دعام کن آقا من خودم رو به آقام برسونم 🎙حاج مهدی رسولی بسیار زیبا و دلنشین👌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴رفیقت میگه رأی نمی‌دم⁉️ این کلیپو بهش نشون بده تا متوجه بشه که «من رأی نمی‌دم!» یعنی سه تا رأی😳 رفاقت تا شهادت ┄┅─✵🕊✵─┅┄ https://eitaa.com/joinchat/3741843547C517158791b
شرط وصال امام زمان.pdf
274.9K
📜عنوان: شرط وصال امام زمان عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف
شهید معز غلامی عشق به آل الله داشت؛ عشق به ابا عبدالله و عشق به خانم زینب (س) و سه ساله امام حسین (ع). خط قرمز شهید معز غلامی ولایت فقیه بود. حسین می‌گفت در خارج از کشور در عراق، سوریه و لبنان و جاهایی که ما رفتیم، رهبر عزیز ما را با عنوان امام خامنه‌ای می‌شناسند و مورد خطاب قرار می‌دهند. حسین بسیجی بود از آن بچه های بسیجی پای کارکه بیشتر وقت اش را صرف تربیت نوجوانان می کنم، حضور در ماموریت ها و فعالیت های متعدد و مختلف به گواه خاطره ها و دل تنگ رفقا، جای حسین در بین آن ها خالی از خالی است؛او به بسیج اعتقادی است. ویژه ای داشت به همه دوستانش گفته بود هر چیزی رو ول کردید بسیج رو رها نکنید. رفاقت تا شهادت ┄┅─✵🕊✵─┅┄ https://eitaa.com/joinchat/3741843547C517158791b
مادر شهید:سر حسین آقا باردار بودم اما هیچ‌کس از این موضوع اطلاع نداشت. حتی نمی‌دانستیم جنسیت جنین چی هست. یک روز مادر همسرم تماس گرفت و گفت پسرشان یعنی عموی وسطی بچه‌ها خواب‌دیده خدا به داداشش (پدر حسین) پسری عطا کرده و اسمش را مختار گذاشته. دومین اعزام حسین به سوریه، وقتی بچه‌ها بی‌قراری مادرم را می‌دیدند، خواب عمویش را برایم یادآوری کرد. گفت «یادتونه نام حسین رو تو خواب عمو مختار گذاشته بودین؟ شاید حسین انتخاب‌شده خدا باشه برای انتقام خون اباعبدالله ولی تو این زمونه.» این حرف تأثیر زیادی روی من گذاشت و با خیال راحت‌تری حسین را راهی سوریه کردم، به امید اینکه پسرم جزو منتقمین حسین (ع) باشد.❤️ رفاقت تا شهادت ┄┅─✵🕊✵─┅┄ https://eitaa.com/joinchat/3741843547C517158791b