A0030.mp3
15.43M
#اذان
📝طنین دلنشین اذان
🎤 حاج سلیم #موذن_زاده_اردبیلی
حی علی الصلاه🕌
هدیه به چهارده معصوم
🔸🌸🔸🌸🔸🌸🔸
شهید ناصر فریور یگانه
پدر و مادر از امام رضا می خواهند بهشون فرزند بده نذر امام رضا می کنند حلقه به گوش امام رضا میشه
ولی متا سفانه چند ماه بیشتر نداشته که مادر تصادف میکنه و از دنیا میره پدر شون هم بعد از چند سال در دریا غرق می،شوند و بدون پدر و مادر بزرگ می،شوند
تمام دارایشون توسط فامیل از بین میره و زندگی سختی رو میگذارند ولی خیلی با اخلاق و با ایمان بودند همسرشون می گفتند موقع خواستگاری خواب امام زمان رو می بییند خطبه ی عقدشون رو می خواندند
خلاصه زندگی سه فرزند هست که فرزند اخر بعد از شهادت پدرشون دنیا امد
در عملیات خیبر به شهادت رسیدند
از پا مجروح شده و دیگه نمی توانستند به عقب بر گردنند
معلوم نیست که چقدر زنده بودند تا به شهادت نائل شوند
ولی استخوان های شهید عزیزمون بعد از ۱۲ سال به خانواده برگشت
که همان طور که گفته بودند یک پا نداشته
شهید عزیزمون خیلی حاجت میدهند
امشب در نماز وتر مهمانشون هستیم
. 🕊 تلاوت آیات قرآن ڪریم ؛
۩ بــِہ نـیّـت
برادرشھیدابراهیمهادے 🌿'
#صفـــ۳۵۶ــفحه 📚
•﴿رفیقشھیدمابراهیمهادے﴾•
1_917056964.mp3
1.39M
اذان شهید باکری..
به افق دلهای بیقرار
دلتون شکست التماس دعا🤲🤲
حی علی الصلاه
التماس دعا🌹
اللهم_عجل_لولیک_الفرج
6412bab17d5352569875f10b_3943661450810087517.mp3
6.43M
زیارت امیرالمومنین علیه السلام در روز مبعث
در عملیات کربلای پنج که بسیار سخت بود، روزی علیرضا نوری را فراخواندند تا حکم قائم مقامی وزیر راه و جانشینی ریاست راه آهن کل کشور را به وی ابلاغ کنند. او نگاهی به فرستاده وزیر کرد و نگاهی به لباس خاکی خودش و عکس شهدا و در حالی که عذرخواهی می کرد، با یک دست که در بدن داشت و با کمک دندانش حکم را پاره کرد و گفت: اگر میخواستم در تهران باشم که به جبهه نمیآمدم. من با خدا معامله کردهام. به وزیر بگویید من علیرضا نوری آنقدر در این بیابانها میمانم تا شهید شوم.
آن روز صبح وقتی میخواستیم از محل گردان حمزه در خط مقدم شلمچه به عقب بیاییم، کاظم ایرجی نشست پشت فرمان، من وسط و حاج آقا نوری هم سمت پنجره. همان موقع دشمن شروع کرد به گلوله باران روی جاده. معلوم بود با خمپاره ۶۰ خیلی دقیق دارد هدف هایش را می زند. هنوز خیلی از سنگر گردان مان دور نشد بودیم که یک گلوله نزدیک ماشین منفجر شد و یک ترکش از پشت، به ریۀ ایرجی خورد؛ نفس اش به خرخر افتاد و ماشین از حرکت ایستاد. حاج آقا نوری خیلی زود از ماشین پیاده شد، رفت سمت راننده، کاظم را هل داد سمت من و خودش پشت فرمان نشست. دنده یک را زد و رفت تو دنده ی دو. دشمن هم اطراف ما را سنگین می کوبید. انتظار داشتم ماشین سرعت بگیرد و توی جاده پیش برود، امّا دیدم، سرعتش کم شد، رفت به سمت کنار جاده و توی یک چاله انفجاری متوقف شد. گفتم: حاجی جان ؛ چرا پس، نمی ری؟
جوابی نشنیدم، نگاه کردم، دیدم سرش
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ابراهیم هادی خواب حضرت زهرا س را دید و ایشان فرمود برای دل ما روضه بخوان.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
باران ببارد ناگهان...💔
مهدی بیاید ناگهان😭😍
الهم_عجل_لولیک_الفرج
پیشنهاد_دانلود
حتما ببینید😢🥀